گاه به سراغ کتابهای خوانده شده می روم و بخاطر می آورم نخستین کتابی که برای دخترم خریدم، کتاب شاهزاده کوچولوی «سنت اگزوبری» بود. چند روز پیش کتابی از او را ورق می زدم و پاسخ به پرسشهایی را خواندم و مکث کردم. خواندم:
«در باره ی یک چنین پرسشهایی: که چه از این نامعقولتر که یک فرانسوی کاتولیک سر یک ایتالیایی کاتولیک را ببرد؟ آیا یک فرانسوی در درجه اول کاتولیک است یا فرانسوی؟ روس یا کمونیست؟ آلمانی یا یک بشر؟» پاسخش اینست: «میهن یک میراث معنوی ست گاه ملتی توان حفظ این میراث را ندارد و همسایگانش آن را از او می ربایند. جنگ است و سپس شکست. ولی شکست موهبتی ست، چراکه سبب بیداری ملتی می شود. و باید سپاسگزار دشمنان می بود که آنها را به خودشان می شناساند!»
با خواندنش به شکست دیروز ایران از اعراب و تهاجم امروز ملایان به ایرانیان می اندیشم! تهاجم اعراب ملت ما را به خواب عمیقی در اسلام شان فرو برد، مگر تهاجم ملایان او را از این خواب هزار و چهار صد ساله اش بیدار کند و به خودش بشناساند! در باره ریا و تزویر این جماعت هر چه بگوییم کم گفته ایم و فرهیختگان کشور ما هزار و چهارصد سال است همچنان می گویند و می کوشند این شیاطین دین را به ملت بشناسانند و او را از خواب خوش بهشت و حور و غلمانش بیدار کنند و هنوز موفق نشده اند! حافظ چند صد سال پیش چو بسیاری دگر به ما هشدار می داد و به گوشمان می خواند:
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی ــ من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
او خود گوش به تزویر واعظ بیهوده گو نمی کرد و ملت را هم از آن منع، و اما ملت به رغم سروده ها و اندرزهای او و دیگرانی چو او، همچنان گوش به تزویر بیهوده گویان باقی ماند، تا جایی که چهل سال پیش، دست بسته خود را تسلیم آنان کرد و هیچ زمان توان آن نیافت که چو او، چشمش را بر لعل لب باز کند و در طلب عیش مدام باشد، سجاده را به می بفروشد و شاد و شادمان روی این زمین آزادانه بچرخد و به دلخواه خود زندگی کند! ترس از آتش جهنم و مار و عقربهایش آنچنان کورش کرد که مار و عقرب های دور و بر خودش را نمی دید! و نمی دید که از ترس آتش جهنمی در آن دنیا، در ابن دنیا، درون آتشی که برایش آفریده و افروخته اند، می سوزد!
باشد که این بار چشمانش باز شده باشد و بتواند خود را از بند این جماعت پلید، از هر تیره و طایفه اش، برهاند!
در دنیای ما، فرهیختگان جوامع مختلف جملگی در مورد دین و مذهب همآوازند. دی اچ لارنس می نویسد:« این عیسویت غم انگیز طبقه متوسط در ابتدای هزاره اول پدید آمد، و در این دوران است که مردم در باب اخلاق و گناه سختگیر شده اند و چهره تاریک مسیحیت هم نشانه پیروزی آدمهای سست و ضعیفی ست که تنها تعدادشان سبب پیروزی شان شده است.» متآسفانه در این جهان اکثریت با آنهاست، همان طور که تعداد تاریکفکران ما سبب پیروزی خمینی و آخوند جماعت در ایران شد! و در تمام طول تاریخ و در همه جا هم مرام و منظور این جماعت یکی بود و همچنان هست و به گفته شاعر:
«مقصود همه سوار مردم شدنست ــ آخوند و مغ و کشیش و خاخام یکی ست»
باشد روزی که ملت دریابد و بداند که سوای ابلهان، دیگران برای سواری دادن، و سوای زورگویان، دیگران برای سوار شدن بردیگران آفریده نشده اند!
شیرین سمیعی