- تحولات یک سده گذشته صرف نظر از موقعیتهای مختلفی که ایران و نظام بین الملل با آن مواجه بوده است یک و جه روشن و انکار ناپذیر دارد و آن این است که وضعیت فکری و سیاسی کشور بیش از هر سده دیگری متاثر از تحولاتی بوده که در بیرون مرزها رخ داده است. به عبارت دیگر برای جستجوی چرایی هر رخداد سیاسی که تاثیرات بلند مدت و دامنه داری بر وضعیت سیاسی اجتماعی داشته است باید سرنخ آن رخدادها را در جایی بیرون از کشور جستجو کرد. مسلما این بدان معنا نیست که بازیگران داخل کشور نقشی در حوادث سیاسی نداشته اند بلکه سخن در این است که مجموعه نیروهای سیاسی و فکری کشور در نسبت سنجی میان مشکلات ایران و راه حل های آن به شدت متاثر از چپ و راست جهانی بوده اند، بدون آنکه در جهت مدلی درون زا بکوشند که در عین تامین منافع ملی و استقلال کشور، توسعه و رفاه را به ارمغان بیاورد، و متاسفانه این دو را تنها در اتصال به شرق یا غرب یافتند. برای درک روشنتر موضوع نگاه کنید به فرجام نیروهای چپ پس از فرو پاشی شوروی در اروپا و ایران، احزاب چپ اروپا به دلیل اینکه گوش به فرمان مسکو نبودند و اندیشه های های چپ را در جامعه اشان بومی کرده بودند به حیات خود پس از فرو پاشی شوروی ادامه دادند. اما در ایران به دلیل اتکا به مسکو علی رغم همراهی با روحانیت برای پیروزی انقلاب، چون ریشه های واقعی در درون کشور نداشتند به راحتی توسط رقیب حذف شدند.
- رضا شاه به عنوان بنیانگذار دولت مدرن در ایران که پایه های آن را به درستی بر بنیادهای سکولار بنا کرد به دلیل کنار گذاشتن نخبگانی چون داور، فروغی و تیمورتاش که از حامیان اولیه ایشان بودند، از تشخیص درست روند جنگ جهانی دوم علی رغم اعلام بی طرفی بازماند، به طرف شکست خورده نهایی جنگ یعنی هیتلر غلتید و متفقین را مصمم به اشغال ایران و اجبار او به کناره گیری از سلطنت کرد. همکاری فعالانه رضا شاه با نیروهای متفقین چنانچه در تاریخ موازی رخ میداد به احتمال قریب مرگ زودهنگام وی در تبعید، مانند فرزندش را در پی نداشت و با تقویت هر چه بیشتر بنیادهای سکولار احتمال وقوع انقلابی مذهبی کم رنگ می شد.
- پس از رضا شاه، در دوران جوانی شاه که قدرت در دستان او منحصر نبود و هیات دولت، نخست وزیر و پارلمان نیز در اتخاد تصمیمات مهم ایفای نقش می کردند و مراکز قدرت صوری نبودند اشتباهات کمتری در کشور صورت می گرفت و هرآنچه که باید برای توسعه و رفاه مردم فراهم می شد در افق امکانات ممکن کشور قابلیت تحقق داشت. کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و به زیر کشیدن دولت قانونی مصدق اشتباه بزرگی بود اما اشتباه بزرگتر محروم کردن کشور از نیروهای وطن پرست و خوش فکر و ملتزم به دموکراسی توسط محمد رضا شاه بود. شاه در پروسه منحصر کردن قدرت در دستان خود تقریبا هر کدام از رجال کشور که استقلالی در رای و نظر خود داشتند چون علم و امینی را کنار نهاد و به جای آنها مجال برای امیر عباس هویدا که جز تکنوکراتی حرفه ای بیشتر نبود گشود. زمانی هم که شرایط انقلابی شد به جای آنکه بلافاصله به ملی گرایان رو کند وقتی فرصت به بختیار داد که شیرازه قدرت ازهم گسیخته بود.
- جای تردید نیست که نه تنها در سده گذشته بلکه یک سده قبل تر از آن هم روحانیت رقیبی جدی برای سلطنت بوده است اما تا پیش از آیت ا.. خمینی دور اندیشی و حزم شخصیتهایی چون آیت ا.. بروجردی بر هوس قدرت پیشگی روحانیت لگام می زد. اما کارنامه ۴۲ سال گذشته جمهوری اسلامی نه تنها روحانیت را از ماه به خاک آورده بلکه ادامه حیات آنها مستقل از جمهوری اسلامی را دشوار کرده است. آنهایی که در این لباس از در انتقاد از نظام درآمده اند اگر در دلسوزیشان برای کشور و مردم تردید باشد در اینکه در اندیشه جدا کردن سرنوشت روحانیت از جمهوری اسلامی اند تردید نیست.
- در قرن گذشته بخش اعظم سیاست ورزی در ایران همانگونه که ابتدا گفتم متاثر از چپ و راست جهانی بوده است. دو شاه و دو روحانی در این سده بر ایران حکمرانی کردند. شاه به عنوان نماینده راست جهانی در کسوت ژاندارم منطقه مخالفان مذهبی را ارتجاع سیاه و مخالفان چپ را ارتجاع سرخ نامید اما در عین حال مجالی هم به نیروهای ملی برای ایفای نقش نداد و در اتحاد آنان باهم و در قرانی نامیمون با ریاست جمهوری کارتر و تردید در سرکوب، انقلاب پیروزشد و ۱۱ سال پس از انقلاب ایران نیز شوروی فرو پاشید. سر رسید تاریخی”دین دولتی و دولت دینی” اما زمانی به سر آمد که “نو ستالژی پهلوی” با شعار رضا شاه روحت شاد سر از خیابان درآورد. سررسید تاریخی پیش درآمد انقضای سیاسی است.
قرن سیاست در ایران دو شاه، دو روحانی (۱۳۰۰-۱۴۰۰)
پنجشنبه, 23ام بهمن, 1399