صحنه داخلی:
– با یکدست و تنگ تر شدن حلقه قدرت و اقتدار کامل خامنهای بر هر سه قوه مقننه مجریه قضائیه، با چیدمان عناصر خودی، سرانجام بیت رهبری را، تبدیل به مرکز و ستاد فرماندهی خود، در زمان حیات و خانواده، پس از خود، نموده است. مجریاناش درین سه قوه، تنها موظفاند، منویات رهبری را، برای حصول باین هدف، تمام و کمال به اجرا درآورند. از جمله:
– طرح جدید مجلس و آغاز تحقق آرزوهای دیرین خامنهای، که بارها خواستار محدود شدن دسترسی به اینترنت، شده بود.
– پاکسازی کامل عناصر مزاحم و مدعی قدرت، از حلقه خودیها و همزمان تشدید سیاست همیشگیاش: النصر بالرعب، با دستگیری و زندان فعالان سیاسی، که با وی زاویه داشتهاند. به منظور ایجاد فضای اختناق مطلق و جو ترس و ترور و وحشت در جامعه.
– اسلامی کردن دروس دانشگاهها و حذف بسیاری از رشتههای هنر و علوم انسانی، همچون تاریخ و تمدن ایران، ایران شناسی، زبان و ادبیات فارسی، زبان و ادبیات خارجی و تغییر متون درسهای باقیمانده و جایگزینی آن با مسائلی چون بدگوئی از تاریخ و تمدن و فرهنگ و سیاست غرب، از جمله واحد جدید دانشگاهی تحت عنوان غرب شناسی انتقادی، به عنوان مقدمهای برای تبدیل تحصیلات پیش دانشگاهی به مکتب خانههای قدیم و سنتی عصر قاجاریه و ماقبل آن، در راستای تبدیل دانشگاهها در آینده به حوزههای علمیه شبیه قم، شده است.
– همزمان با اسلامیزه کردن هرچه بیشتر امور و مسائل در داخل کشور، جهت نهادینه کردن این امور، تلاش شبانه روزی برای تولید بمب اتمی، در راستای بیمه کردن بقای جمهوری اسلامی، با استفاده از همه ترفندهای ماکیاولیستی کماکان و با شدت و حدت بیشتر، ادامه دارد.
– تداوم استفاده ابزاری از ویروس کشنده کرونا و فراز و نشیبهای حول محور آن، از جمله واکسن مربوطه، در راستای گرفتار ساختن مردم در چنبره مرگ و زندگی و روز مرگی، که دیگر کسی جرات انقلاب و خیزش و تظاهرات و تحقق خواستههای انسانی و تمدنی نداشته نباشد.
صحنه خارجی:
– تبلیغ و تعمد در ترسیم چهرهای اصولگرا و افراطی از جمهوری اسلامی، از جمله بی توجهی به دعوتهای نشست برجامی، برای آغاز دور هفتم آن در وین، تشدید تخلفات اتمی و افزایش پروسه غنی سازی و بی توجهی به اخطارهای آژانس انرژی اتمی، که معترض است، رژیم دسترسی بازرسان به تاسیسات هستهای را، توام با تشدید کارشکنی در عملیات حقیقت یابی، از جمله خرابکاری در دوربینهای آژانس، بشدت محدود کرده است. این امر گرچه در راستای امتیاز گیری بیشتر و لغو همه تحریمها و دریافت یک باره پولهای بلوکه شده انجام میگیرد. اما این امر ممکن است. سرانجام به اجرای مکانیسم ماشه و بازگشت همه تحریمهای ساختار شکن منجر شده، یا در مراحلی بالاتر، به تصویب قطعنامه شورای حکام آژانس و ارجاع آن به شورای امنیت، در راستای اجرای اقدامات اصل چهل و دوم فصل هفتم منشور ملل متحد منجر گردد. بخصوص اینکه اجلاس سالیانه مجمع عمومی در پیش است و همه چیز برای تحقق این پروسه فراهم میباشد.
– گستاخیهای اخیر رژیم در مسئله اتمی، بهترین بهانه برای نخست وزیر اسرائیل، در دیدار با رئیس جمهور آمریکا بود. تا خواستههای دولتاش را، در خصوص سخت گیریهای مداوم و بیشتر در مورد برنامه اتمی و سایر شرارتهای رژیم، در منطقه از جمله راهزنی دریایی و زدن، یا ربودن کشتیها، به کرسی بنشاند. که بنظر میرسد. بخشی از وظایف آمریکا، در روند استراتژیک خاورمیانه، به اسرائیل و هم پیمانان عرباش واگذار شده است. تا دست آمریکا، برای سیاست بازی و مسائل نظامی استراتژیک، در سایر نقاط دنیا، بخصوص اطراف چین در راستای مهار آن، باز باشد.
– سکوت رژیم در مقابل جنایات طالبان و شناسایی دو فاکتوی آنان و قبول دعوت آنها برای شرکت در اجلاس کشورهای همسایه در کابل، که به شناسائی دوژوره و رسمی طالبان منجر میگردد. همزمان بی توجهی به محور مقاومت پنجشیر و سکوت در مقابل حمله پاکستان و نیروهای القاعده، داعش و.. باین دره، به معنی تکمیل پمپاژ همه این تروریستها، در خاورمیانه و مناطق اطراف، توام با هژمونی پشتونها در افغانستان و حذف فارسی زبانان هزاره و تاجیک و.. در پروسه اداره کشور میباشد و این که، بازگشت طالبان به قدرت، یک سناریوی تحمیلی از خارج به ملت افغانستان است. همانطور که تحمیل رژیم خمینی و بساط ولایت فقیهاش به ملت ایران، این چنین بود.
نتیجه: مجیز گوئی رژیم از طالبان و سکوت در مقابل شرارتهای آنان، علیه ملت افغانستان، بالعکس همدردی ملت ایران با همسایگان افغانی خود و دفاع از تحقق خواسته آنان، زمینه را برای همکاری و اتحاد دو ملت علیه شرارتهای عصر حجری حاکمان طالبانی دو کشور فراهم نموده است. گرچه جبهه مقاومت ملی پنجشی، از سوی اربابان طالبان، موقتا ضربه دید. اما سرکوب تمام و کمال آن از محالات است. کما اینکه در زمان اشغال کشور از سوی ارتش سرخ نیز، از محالات بود. این بار نیز در گوشه و کنار این دره و کوههای سر به فلک کشیده افغانستان ادامه یافته و سرانجام به شهادت تاریخ، دره پنجشیر تبدیل به مرکز و محور همه مبارزات ملی و میهنی افغانها، تا مرحله پیروزی نهایی خواهد شد. ملت ایران نیزکه ناظر این امور در همسایگی خویش است، بزودی جبهه مقاومت ملی خود را، که از فردای حاکمیت این بساط اهریمنی-انیرانی حاکم، بصورت پراکنده و غیر مستمر در مقاومتهای مدنی و تظاهرات خیابانی شکل گرفته، سازماندهی و مدیریت نهایی نموده، با تشکیل ستاد و مدیریت میدانی وارد مبارزه علنی یک پارچه متحد و مستمر با رژیم ضد ایرانی حاکم میگردد. بنظر میرسد دو ملت ایران و افغانستان میروند. که سرنوشت خود و کشورشان را، یک بار و برای همیشه رقم بزنند.
از: گویا