گفتوگوی دومان سهند/[ از بهار، با پرویز کاظمی، وزیر رفاه دولت احمدی نژاد:
*علم مدیریت و اقتصاد درهم تنیده است
فکر نمیکنم بتوانیم علم اقتصاد و علم مدیریت را از هم جدا کنیم. مدیری که اقتصاد را نداند به حتم سازمان تحت امر خود را به بیراهه میکشاند و البته دانستن فقط اقتصاد هم مهم نیست، باید بتوان آن را مدیریت کرد. در هشت سال گذشته مدیرانی روی کار آمدند که نه تنها نگاه مدیریتی و تجربه آن را نداشتند بلکه حتی رییس دولت در جاهایی علم اقتصاد را هم قبول نداشت و آثار آن را که روزگاری اقتصاددانان پیشبینی میکردند در حال حاضر بر پیکره کشور میبینیم. شاخصهای اقتصادی در حدی به وضعیت هشدار رسیدهاند که رییسجمهوری جدید با اینکه در یک مرکز تحقیقاتی (مرکز تحقیقات مجمع تشخیص مصلحت نظام) به صورت مستقیم حتی از آمارهای محرمانه آگاهی داشته در آخرین اظهارنظر اعلام کرد وضعیت از آنچه فکر میکرده وخیمتر است. درباره اقتصاد و علم مدیریت با پرویز کاظمی اولین وزیر رفاه دولت احمدینژاد به گپ و گفت نشستیم. او استفاده افراد نالایق را در دولت گذشته از مهمترین دلایل وضعیت اقتصادی حال حاضر میداند؛ عملکردی که باعث خروج معدود مدیران شایسته از کابینه و بدنه دولت گذشته از جمله ایشان به دلیل تفاوت فکری حاکم بر رییس دولت و اطرافیان نزدیک او شد. پرویز کاظمی در حال حاضر عضو هیات مدیره بانک سرمایه است.
آقای کاظمی مدیریت بانک راحتتر است یا وزارت رفاه؟
فرقی ندارد هر دو سختیهای خود را دارد.
شاید بهتر بود میپرسیدم اصلا مسئولان ما علم مدیریت را قبول دارند که فرقی هم کند کجا مدیر هستند؟
حالا که بحث اقتصادی مطرح هست میخواهم دو بحث کارشناسی اقتصادی و مدیریتی را با هم داشته باشم. اینکه ما در هر دولتی از منابع و امکانات کشور به خوبی استفاده نمیکنیم برمیگردد به همین بحث شاخصهای اقتصادی که مورد بیتوجهی قرار میگیرد. من یک تحلیلی دارم که بین داشته و خواسته اگر پل درست ایجاد شود به این میگویند پل موفقیت مدیریت. به عنوان مثال تمام منابع خدادادی کشور ما، منابع انسانی، موقعیت ما در منطقه و همچنین تاریخچه درخشان ما میشود داشتههای ما و اینکه ما چه اهداف طولانیمدت داریم و میخواهیم از این داشتهها چگونه استفاده کنیم میشود خواستههای ما. اگر ما توانستیم براساس شاخصهایی که داریم به رشد اقتصادی دست پیدا کنیم یعنی توانستهایم از پل مدیریت به خوبی گذر کنیم و برعکس اگر نتوانستیم بنابراین این پل را خراب کردهایم و مدیریت خوبی نداشتهایم.
میتوانید یک مثال ملموستر برای کشور خودمان بزنید؟
برای مثال به چند مورد از این شاخصها اشاره میکنم. اول اینکه ما از نظر منابع نفتی در بین کشورهای برتر بودهایم و در گاز حتی از این هم فراتر رفته و قبلا دوم بودیم و الان از نظر منابع گازی اول هستیم. حالا از بحث منابع زیرزمینی دیگر مانند سنگآهن، مس و غیره بگذریم. ما واقعا از این امکانات خدادادی چقدر استفاده کردیم. قبلا صحبت از این شده بود که ما باید به سمت اقتصاد بدون نفت برویم. اقتصاد بدون نفت معنیاش این نیست که نباید نفت داشته باشیم. مثلا بعضیها میگویند ای کاش نفت نداشتیم یا باید جلوی تولید نفت موقتا گرفته شود ولی هر جفت این دیدگاهها اشتباه است. ما باید از درآمدهای نفتی برای زیرساختها کار کنیم بعد بتوانیم ارزش افزوده برای آن ایجاد کنیم. برای مثال ما که هماکنون در دنیا در گاز اول هستیم چگونه میشود زمستان که میشود و مصرف بالا میرود گاز کارخانههای صنعتی قطع میشود تا شهروندان دچار مشکل نشوند، بنابراین کسی که اولین منابع گازی دنیا را دارد و با این مشکل سروکله میزند معلوم است نتوانسته به خوبی از داشتههایش استفاده کند و مدیریت اشتباهی داشته است. برای نفت هم همینطور است. اگر ما از صادرات نفتی، میعانات نفتی یا مشتقات نفتی را حذف کنیم در عمل آمار خوبی باقی نمیماند. اگر ما بخواهیم با عدد و رقم خودمان را گول بزنیم وضعیت کشور همین میشود که اتفاق افتاده است و وضعیت اسفناک که شاهد آن هستیم. ما عنوان میکنیم که یک خودروساز شدیم ولی با اولین تحریم خودروسازها دچار مشکل میشوند.
پس چرا مدیران اقتصادی ما فکر میکنند بهترین هستند و با آماری که میدهند سعی در توجیه این حرف دارند؟
به نظر من بحث مدیران ما در کشور مانند آن فردی میماند که میرود جلوی آینه میایستد و فکر میکند اندامش خیلی خوب است ولی وقتی یک ورزشکار کنارش قرار بگیرد میفهمد که اوضاع از چه قرار است. ما تا وقتی که یک حصار به دور خودمان بکشیم فکر میکنیم خیلی برتر هستیم ولی اگر در مقام مقایسه با کشورهای پیشرفته دربیاییم میبینیم که خیلی عقبتر هستیم.
مثلا در هشت سال گذشته بیتوجهی به سند چشمانداز و آمارسازی دولتمردان قبلی باعث شد سالها پسرفت داشته باشیم؟
بله نتیجه حرفهای بالای من بیتوجهی به سند چشمانداز است که در هشت سال گذشته مورد بیمهری قرار گرفت. در سند چشمانداز آمده بود پس از ۲۰سال باید ایران تبدیل به قدرت برتر منطقه در زمینه اقتصادی شود. رشد اقتصادی باید هشتدرصد و تورم یکرقمی شود. با توجه به کشورهای منطقه که همگان میدانند آنها هم برای خود چشماندازهایی دارند و کنار نمیایستند ما باید از آنها جلو بزنیم. بیتوجهی به این سند چه نتیجهای دربرخواهد داشت. آیا ما توانستیم در هشت سال گذشته به رشد اقتصادی هشتدرصد برسیم و اگر نرسیدیم برنامه جبرانی ما برای رسیدن به این هدف چیست؟ از نظر تورم هم که در منطقه اول هستیم و در آمار ریسک اقتصادی در آخرینهای منطقه قرار داریم. بنابراین با توجه به این شاخصها و آن منابعی که توضیح دادم میشود به این نتیجه رسید که مدیریت ما اشکال دارد.
فقط سند چشمانداز نبوده ما حتی امسال بودجه را هم با بیتوجهی به هشدارهای کارشناسان تصویب کردیم که نتیجه آن را میبینیم.
سال گذشته در مصاحبه با یکی از روزنامهها اشاره کردم که بودجه مشکل دارد و دولت جدید هم به این نتیجه رسید ولی آیا الان که نصف سال گذشته و هنوز اصلاحیه آن هم تصویب نشده، میشود جبران این شش ماه را کرد؟ خب تمامی کارشناسان نسبت به این عدم درآمدها در بودجه هشدار داده بودند و بهطور حتم نمایندگان مجلس هم صدای آنها را شنیده بودند پس چگونه میشود به یکباره بحث آن داغ میشود؟ مگر نمایندگان مجلس که در خردادماه ساعتها روی آن کار میکردند، نفهمیدند که این لایحه کسری دارد؟ بعد به یکباره فهمیدیم ۸۰هزارمیلیارد تومان محقق نمیشود؟ خب این باعث تاسف و از مشکلات مدیریتی کشور است.
به نظر شما مهمترین آسیبی که این نوع مدیریت به کشور وارد میکند، چیست؟
خب مهمترین خسارتی که در این میان به جامعه وارد میشود این است که ناخودآگاه افراد فکور و کارشناس به جایی میروند که حرفشان شنیده شود و بتوانند توانمندیهایشان را در آنجا ارائه کنند. آماری که به صورت غیررسمی است، میگوید سالانه ۲۰۰هزار نفر در حال ترک وطن هستند و اگر ما بحث ساختارها را میکنیم که شامل سختافزار و نرمافزار میشود نیروی انسانی شامل نرمافزار میشود. آن هم نیروی انسانی مجرب و متخصص که برای تربیت هریک از اینها هزینه هنگفتی شده است. بسیاری از این افراد به کشورشان علاقه دارند ولی وقتی به آنها بیتوجهی شود چرا نروند؟ مهمترین فاجعهای هم که در این میان اتفاق میافتد این است که این افراد ژن خود را با خود از کشور میبرند و اگر نخبه باشند با ازدواج با یک غیرایرانی آن ژن به راحتی در اختیار کشور دیگری قرار میگیرد. به اصطلاح، فردی که میرود در حقیقت گنجینه خود را هم با خود میبرد.
به نظر شما مدیریت ما باعث تحریم شد یا تحریمها باعث ناتوانی مدیران دولت گذشته در اداره کشور شد؟
در بحث تحریم خیلیها همیشه میگویند تحریم بهوجود آمد و ما عقب ماندیم ولی کسی صحبت نمیکند اصلا چرا تحریم به وجود آمد که نتیجه آن این شود. به نظر من ما خودمان آنقدر پافشاری کردیم که در آخر وارد تحریم شدیم و حالا باید مدتها تلاش کنیم تا از این وضعیت خارج شویم. وقتی بیتدبیری میکنیم و میگوییم کاغذپاره است نتیجه آن همین میشود. الان زمان دنیای تبادلات اقتصادی است. جنس صادر میکنیم یا جنس وارد میکنیم ولی با بیتدبیری عدهای در حال حاضر نمیتوانیم با دنیا تجارت کنیم و این باعث عقیم شدن اقتصاد شده است. ما فقط در محدوده کشور خودمان که نمیتوانیم تولید و فروش کنیم. اصلا شدنی نیست. ولی در حال حاضر ما باید همه را بسیج کنیم تا وضعیت اقتصادی با رفع شدن تحریمها بهتر شود.
به نظر شما مدیران دولت جدید میتوانند این سنگ را از چاه در بیاورند؟
در دولت جدید باید با انتخاب افراد لایق و استفاده از منابع از این مانعهای ایجادشده گذر کنیم. ما آدم قابل زیاد داریم، آدم توانمند زیاد داریم. اگر از این افراد در فرآیند کار استفاده شود بنابراین میشود شاهد تغییر بود و ما را امیدوار کند. من شدیدا به حذف مدیریت بله قربانگو اعتقاد دارم. این یکی از شاخصهای توسعه است. با انتخاب افراد لایق که کارهای شما را نقد میکنند و هرچه شما میگویید نگویند چشم میتوانیم شاهد شکوفایی باشیم.
خیلی از مدیران ما از نقد خوششان نمیآید.
مدیر اگر سواد داشته باشد بحث میکند، جدل میکند کار کارشناسی میکند و زیر بار هر دستور غیرعلمی نمیرود.
به نظر شما مدیران جدید با توجه به سابقهای که داشتند و خودشان در حوزه کاری صاحبنظر هستند تحمل نقد را خواهند داشت؟ اصلا امیدواری هست که اگر نقد را هم بپذیرند تغییری ایجاد شود؟
با توجه به فضایی که بوده الان فضای جدید تحتعنوان تدبیر و امید ایجاد شده یا همان اعتدال. واقعا اصلاح حرکتهای هشتسال گذشته کار سختی است. ما باید کار فرهنگی انجام دهیم، زیرساختها را اصلاح کنیم و به مردم امیدواری بدهیم. سخت است ولی نشدنی نیست. من اعتقاد دارم یک مدیر در بنبست قرار نمیگیرد بهخصوص اگر ایمان هم داشته باشد. به نظر من مدیرها سیستم را میسازند و این بحث که سیستم خراب است بهانهای بیش نیست. مدیر اگر قابل باشد سیستم را اصلاح یا از نو بازسازی میکند. پس اگر به دنبال اصلاح هستیم باید ساختار مدیریتی را هم اصلاح و از افراد قابل استفاده کنیم که بتوانند سیستم را اصلاح کنند. ما در دنیا در حال حاضر بحث مهمی داریم به نام سینرژی و اثرپذیری که متاسفانه در ایران اصلا توجهی به آن نمیشود. بنابراین اگر افراد قابل کارها را برعهده بگیرند سیستم هم اصلاح میشود، شاخصهای اقتصادی هم اصلاح میشود و زیرساختها هم رو به بهبود میگذارد. ما در دو دوره آخری که برنامه پنجساله را نوشتیم در آن تاکید شده که هزینه پرداخت سلامت از طرف مردم باید ۳۰درصد شود ولی در عمل شاهد هستیم که در حال حاضر مردم تا ۷۰درصد هزینه سلامت را پرداخت میکنند. وقتی قانون تصویب و ابلاغ شده ولی اجرا نشده این یعنی چه؟ بالاخره باید فکری به حال این موضوع کرد. تصمیمهای مدیریتی باید عمیق و آیندهنگر باشد نه آنی و براساس احساس و مدیر لایق این را میفهمد و عملی میکند. ولی در عمل شاهد هستیم تصمیمهایی گرفته میشود و در مسیر متممهای قانونی بسیار به آن میخورد. این یعنی این تصمیم احساسی بوده نه عمیق و آیندهنگرانه. آثار بودجه غلطی که امسال تصویب شده بهطور قطع در سال ۹۳ هم خود را نشان خواهد داد.
شما به اقتصاد دولتی اعتقاد دارید یا اقتصاد بازار آزاد؟
دولتها به نظر من باید سیاستگذار باشند. در همین قانون اساسی سه بخش تعریف شده؛ بخش خصوصی، بخش تعاون و بخش دولتی و متاسفانه درصدی هم برای آن ندادهاند و هر دولتی آنگونه که خواسته آن را تفسیر کرده است ولی به نظر من با توجه به اصل ۴۴ که رهبری هم بر اجرای آن تاکید کردهاند وقت آن رسیده که دولتها سیاستگذار باشند و به بخش خصوصی مجالی داده شود تا خود را نشان دهد. زمینه برای رشد بخش خصوصی ایجاد شود و این یعنی دولت هزینهای را که برای بخش خصوصی میگذارد برای اصلاح زیرساختها به کار میبرد و این هم به بخش خصوصی کمک میکند هم به دولت.
اصلا این بخش خصوصی که در ایران از آن صحبت به میان میآید یعنی چه؟ چطور میشود آن را پویا کرد؟
بخش خصوصی در هر کشوری شامل سه بخش میشود؛ اول بخش خصوصی داخلی-ایرانی، دوم بخش خصوصی خارجی- ایرانی و سوم بخش خصوصی خارجی. همه اینها منابعی دارند. وقتی ببینند فرصت فراهم است به حتم به سرمایهگذاری در کشور علاقهمند میشوند و این باعث میشود سرمایهگذاری دولت وارد بخش خصوصی نشود و جلوی فساد در این بخش گرفته میشود و از طرف دیگر این سه بخش شروع میکنند به سرمایهگذاری و تکاپو که نتیجه آن میشود تولید و رونق اقتصادی در داخل کشور.
بخش خصوصی، ایرانیان خارج از کشور را هم شامل میشود؟
یکی از مواردی که همیشه نادیده گرفته شده بحث سرمایههای ایرانیان خارج از کشور است که رقمهای گوناگونی برای آن اعلام میشود و ارقام هم قابل توجه است و اکثرا هزارمیلیارددلاری است. شما فکر کنید فقط ۲۰درصد این وارد کشور شود واقعا اقتصاد ایران چه تکان بزرگی میخورد. اگر شرایط فراهم و برخورد مناسبی با این افراد شود مطمئنم که سرمایههای این افراد وارد کشور میشود و آثار مثبت آن را خواهیم دید.
چرا بخش خصوصی در دولت گذشته کمرنگ بود؟
در دولت گذشته آنقدر تصمیمهای اشتباه گرفته شد که فضای آرام کسب و کار که باعث جذب سرمایهگذار میشود از بین رفت بنابراین بسیاری از سرمایهگذاران از بازار فاصله گرفتند. فضای آرام کسب و کار نقش بسزایی در جذب و میل سرمایهگذار چه داخلی و چه خارجی برای ورود به اقتصاد کشور دارد. ولی در دولت گذشته به دلیل ملتهب بودن بازار شاهد برعکس بودن این فرآیند بودیم و حتی بسیاری از سرمایهگذاران داخلی ترجیح دادند تا سرمایههای خود را از کشور خارج کنند.
و درنهایت چه شد؟
این باعث میشود دولت مجبور شود این جای خالی را پر کند. بنابراین فشار مضاعفی بر بودجه تنظیمی تحمیل میشود و از طرفی این مورد باعث بهوجود آمدن مشکلاتی از قبیل بیکاری و ایجاد تورم میشود که قابل تامل است.
شما روزگاری وزیر رفاه بودید. چرا وضعیت رفاه در دولت گذشته برخلاف شعارهای پوپولیستی آقای احمدینژاد بدتر شد؟
رفاه عمومی استاندارد دارد. مثلا در بحث سلامت، بیمه سلامت یک رفاه عمومی است و تمام این موارد اگر به جای خود در اختیار اقشار مختلف مردم قرار گیرد به رفاه عمومی میرسیم.
چگونه؟
ما باید تمرکزمان را بگذاریم روی تولید ناخالص ملی. اگر این شاخص افزایش پیدا کند یعنی درآمد کشور بیشتر شده و به صورت کاملتری است. این یعنی درآمد هر فرد افزایش پیدا کرده است و به تدریج قدرت خرید مردم را بالا میبرد.
پس چرا در دولت گذشته قدرت خرید مردم افت کرد؟
در دولت گذشته ما بهطور قابل توجهی از درآمد سرانه ملی کاستیم و آن هم دلیلش کاهش ارزش پول ملی بود. مثلا اگر کسی در ابتدای سال ۹۱ یکمیلیون حقوق میگرفت با توجه به سهبرابر شدن ارز خارجی درآمد این فرد یکسوم شده و به ۳۰۰هزار تومان کاهش پیدا کرده بود. خب این ضد رفاه عمومی بود که دولت گذشته قول آن را داده بود.
ولی در دولت گذشته شعار اولیه و هدف آن عدالت بود. به نظر میرسد این هدف عقیم ماند.
من اعتقاد دارم باید از شعار بدون شعور پرهیز کنیم. متاسفانه در گذشته این خیلی به کرات دیده شد که قولهایی به مردم داده شد از قبیل اینکه بیکاری ریشهکن میشود ولی آیا شد؟ باید با عدد و رقم آمار داد و بر شعارها نظارت کافی داشته باشیم.
نظر شما درباره هدفمندی یارانهها که در دولت گذشته اجرایی شد، چیست و آیا این طرح جهت رفاه عمومی بود؟
به نظر من با توزیع نقدی یارانهها دور مرزهای ایران یک حصار کشیدهایم و وسط آن هم پرچم زدهایم و تبدیل به مرکز امداد کردهایم که این اشتباه است. به این نمیگویند پیشرفت و توسعه یا رفاه.
شما با بنگاهداری در سازمان تامین اجتماعی موافقید؟
در تمام سازمانهای بیمهای در دنیا چون سالها ورودی سرمایه دارند و نمیتوانند آن را راکد نگه دارند یا در بانک بگذارند برای چرخش پول آن را سرمایهگذاری میکنند تا اگر برای مثال خروجی و بیمهبگیران بیشتر شدند، بتوانند تقاضا را پاسخ بدهند ولی در ایران ما هم درباره سرمایهگذاری اشتباه کردیم هم در سطح انتخاب مدیران و از سویی دولت به این سازمان بسیار بدهکار شد و مدیران آن نتوانستند این مطالبات را پس بگیرند بنابراین سازمان دچار مشکل شد. البته گاهی سیاسی هم میشد. برای مثال چگونه به آقای مرتضوی یکشبه ۳۰هزارمیلیارد میدهند ولی بقیه مدیران نمیتوانند بگیرند. من هنگامی که قانون بودجه را مینوشتم واژه دولت مجاز است را به دولت مکلف است تغییر دادم تا دولت نتواند بدهی خود را عقب بیندازد ولی در عمل بازهم شاهد بیتوجهی دولت بودیم، بنابراین به همین دلیل است که میگویند شستا الان فقط بدهی دارد و نمیتواند به رفاه عمومی کمک کند.
به نظر شما قدم اول دولت جدید برای اصلاح اقتصاد باید چه باشد؟
آسیبشناسی خیلی مهم است. ما یکسری عوامل داریم که باعث شده وضعیت اقتصادی به این شکل دربیاید. موضوع تحریمها و استفاده از افراد نالایق از جمله مواردی است که به وجود آمدن این وضعیت کمک شایانی کرده و امیدوارم در دولت جدید اصلاح شود.
چگونه باید اصلاح شود؟
به نظر من اقتصاد حال حاضر مانند یک معتاد است و برای ترک اعتیاد باید چند مرحله را بگذراند. مرحله اول به عقیده من سمزدایی است. در این مرحله ممکن است معتاد حرکات غیرمعمول از خود نشان دهد. مثلا پرخاش کند یا ناسزا بگوید یا… بنابراین اقتصاد ما هم در وهله اول باید سمزدایی شود و در این حالت ممکن است مسئولان سختیهای بسیاری ببینند و ما باید تحمل کنیم تا از این مرحله به خوبی عبور کنیم. اگر بتوانیم از منفی ۱۰ به منفی هشت برسیم درست است هنوز منفی هستیم ولی واقعیت را بپذیریم که دو پله پیشرفت کردهایم.
به آینده امیدوار هستید؟
به نظر من باید فضای نقد در کشور ایجاد شود و مردم شرعا و اخلاقا موظف هستند تا از هر مسئولی نقد لازم را انجام دهند و تا به فضای نقد در جامعه که زمانی وجود داشت بازنگردیم، نمیتوانیم به پیشرفت برسیم و اگر این فضا ایجاد شود به قطع میتوان امیدوار بود.
به عنوان آخرین سوال، شما با آقای احمدینژاد کار کردهاید به نظر شما تفکر اقتصادی دولت گذشته چه بود؟
به نظر من تفکری وجود نداشت و بیشتر تصمیمها آنی و هیجانی بود.