اگر به گفتار در قسمت اول توجه کنیم. در آنجا گفته شد که تمام رهبران زیست محیطی، اجتماعی و رهبران عقلی و احساسی ما انسانها در پروسه تکاملی چند میلیون ساله در ارتباط با هم خوب یا بد رشد و تکامل داشته اند و بر روی رشد و تکامل همدیگر تاثیرات متقابل گذاشته اند. اما در قسمت دوم این مقاله می خوانیم بشر در زمان قدیم علم و آگاهی درستی نداشته و دو رهبر عقلی و احساسی بشر در نبود علم در برخورد با موضوعات و رخدادهای محیطهای اجتماعی و طبیعی ندانسته در کار هم و در کار طبیعت دخالت بیجا کرده اند. در چنین شرایطی رهبران عقلی و احساسی در ذهن ما با رهبران محیطهای اجتماعی و طبیعی که بر روی ارگانیسم ما تاثیر دارند با آنها در تضاد و جنگ و به خاطر برخورد متضاد با این محیطها این رهبران عقلی و احساسی شناختها و تجارب غلط پیدا کرده و این دو در ذهن ما در تضاد با هم رشد کرده و با هم در هر زمان در جنگ بوده و هستند، این دو رهبر متضاد رشد یابنده، یعنی عقل و احساس ذهن، روح و جسم ما را به جنگهای خودشان با هم و جنگ های خودشان با محیط اجتماعی و محیط زیست مشغول کرده و می کنند، در نتیجه تک تک انسانها به این تضادها و دشمنی ها گرفتار و بیماری ذهنی، روحی و جسمی پیدا کردند. بشر با خودش در تضاد، با رهبری افراد دیگر هم در تضاد، با رهبری محیط زیست و رهبری محیط اجتماعی هم در تضاد قرار گرفت، پس بنابراین همه بی خیال عقل سلیم و احساس سالم شدند و در گرداب لجنزار رشدیابنده متضاد بی عقلی و بی احساسی گرفتار شدند که یک سرش در اجتماع و سر دومش در طبیعت و سر سوم این بی عقلی و بی احساسی در ذهن و روح تک تک افراد بود. در این منجلاب اجتماعی با رهبری بی عقلی و بی احساسی متضاد ، چندین قرن است که هر چیز خوب و مثبت کمتر بها دارد . اما چیزهای منفی رشدیابنده و بیشتر بازار داغ پیدا کرده و حرف اول را در زندگی فردی و اجتماعی می زنند، مثلا دیکتاتوری، هتک حرمت، بی قانونی، ظلم و ستم، ضعف و ناتوانی، وادادگی، سلطه گری و سلطه پذیری، راکد شدن، انزوا، خود را به قضا و قدر سپردن، مصلحت اندیشی ، توهمزایی، خیالپردازی، اعتقاد به مذهب راکد و نیروهای غیبی، جن، پری و شیطان، ، دعای باران، دعا خوانی و دعا نویسی برای رفع بلاها، خود بزرگ بینی، تمایل به دروغ و توجیه گرایی، خود و دیگران را فریب دادن، بیزاری از خود و دیگران، بی هویتی، بی اصالتی، ناباوری به انسانیت ، آرزوی مرگ ، صحبت با ارواح ، ضدیت با علم و عقل، سطحی نگری، از خود بی خود بودن، کوری ذهن و روح ، کوری عقل و احساس، بی معنی و پوچی زندگی، فحشا، هک حرمت به خانواده و زن، غرق در کمبودها ، ترسو و محافظه کار بودن، خشونت، بی رحمی، قحطی و گرسنگی، جنگ، آوارگی، بی آبی، خشک سالی، بارشها و سیلابهای ویرانگر، زلزله، فرو رفت و ریزش زمین، گرم شدن هوا و غیره، مثل جامعه ایران.
در طول تاریخ از دل این منجلاب بی عقلی و بی احساسی و رشدیابنده متضاد، جهان بینیهای کور و راکدی بوجود آمدند و جامعه را به جنون کشاندند، مثل ایدئولوژی مذهبی کور افراطی، ایدئولوژی ناسیونالیستی کور افراطی و این اواخر ایدئولوژی کمونیستی کور و مائوئیستی کور افراطی، البته در ابتدای پروسه رشد و تکامل آنها این ایدئولوژی ها زیاد کور نبودند. اما به خاطر کمبود علم و ازدیاد جمعیت و بی قانونی به مرور این ایدئولوژی ها در طول عمر خود از واقعیات مدام دور و عقب می افتادند و راکد تر و کورتر می شدند. نظام سرمایه داری هم یک ایدئولوژی است، ولی به خاطر پیشرفت علم و گرایشات قوی عقلگرایی کمتر دگم و بسته است و به همین خاطر هر زمان کمی آن را اصلاح کرده تا درست تر دوام آورد. اما بدون مشکل نیست و در مقاله دیگری جداگانه به آن می پردازم.
از دل این منجلاب ایدئولوژیکی رهبران با رهبری پر فراز و نشیب زیادی بوجود آمدند. افراد و یا رهبران ناتوان و ضعیف در مرکز این منجلاب گرفتار و محاصره و بیشتر در این باتلاق گند زده فرو می رفتند و می روند و بیشتر قربانی می شوند و رهبران و افراد قوی تر در دامنه این منجلاب برای نجات خود پای خود را روی سر افراد ضعیف می گذاشتند و می گذارند تا آنها غرق و خودشان نجات پیدا کنند. از دل اجتماعات آنها کشورهای قدرتمند، کشورهای ضعیف و فقیر بوجود آمده اند و به خاطر تضاد عقلی و احساسی با هم و تضاد با واقعیات محیط زیست راحت با هم کنار نمی آمدند و نمی آیند.
نصیحت رهبران عقل و احساس ضعیف در ذهن مردم فقیر:
رهبران کشورهای قوی تر خطاب به رهبران کشورهای ضعیف می گویند که رهبران واقعی ما هستیم . شما باید زیر فرمان ما باشید در غیر این صورت جنگی را به شما تحمیل می کنیم. مردم کشور های ضعیف که رهبران کوچک و ضعیفی هستند با پیشرفت علم امروزی کمی آگاه شده و از خودشان می پرسند که چرا ما باید تا این حد رهبری عقلی و احساسی ضعیفی داشته باشیم که الآن مجبور بشویم زیر سلطه رهبری عقلی و احساسی بیگانگان برویم. کم کم این مردم آگاه و خودجوش شده و سراغ عقل سلیم و احساس سالم را در ذهن خود می گیرند. دو رهبر عقلی و احساسی ضعیف در ذهن افراد کشور های فقیر دیگر نمی توانند این مردم ضعیف را با دروغ و خود بزرگ بینی فریب بدهند. آنها ترس از این دارند که این دو رهبر عقلی و احساسی ضعیف جایگاه و مقام حکومتی خودشان را در ذهن این مردم فقیر از دست بدهند، پس بنابراین این دو مجبورند که کمی از واقعیات را رو کنند و با فرار به جلو تقصیر را به گردن خود این مردم ضعیف بیندازند. این دو رهبر ، یعنی عقل و احساس ضعیف برای آنها شروع می کند به کُرکُری خواندن و در ذهن این مردم ضعیف چنین می گویند؛ شما مردم به هیچ چیز توجه نمی کنید. اولا در قدیم علمی نبوده که شما مردم ضعیف و بی سواد ما دو تا، یعنی عقل و احساس را در برخورد با محیط زیست و محیط اجتماع با کمک علم درست بکار ببرید، در نتیجه ما دو تا، یعنی عقل و احساس با هم دشمن و با محیط زیست هم دشمن و همه با هم در تضاد رشد و با هم می جنگیم.
دوم شما افراد ضعیف قرنها به این منجلاب عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن خودتان مدام مشغول هستید. در این منجلاب متضاد که ریشه ایدئولوژی مذهبی کور، ناسیونالیستی کور و این اواخر کمونیستی کور، مائوئیستی کور پیدا کرده استحاله شده اید. ذهن و روح شما از روی تنبلی، رکود، ضعف، توهم و بی عملی به این گنداب متعفن صیقل داده شده و به آن عادت و از آن خوشتان می آید.
سوم نه فقط تغییری در آن ندادید، بلکه این وضع لجن و خرابی را دست نخورده به نسلهای بعدی انتقال دادید.
چهارم ما دو تا، یعنی عقل و احساس با این جنگها هم خودمان را ضعیف و بیمار و هم شما مردم را از نظر ذهنی، روحی و جسمی ضعیف و بیمار کرده ایم و مثل خوره ذهن، روح و جسم شما را می خوریم. به مرور زمان تضاد و دشمنی ما بیشتر و هیچ کنترل روی جنگهای خودمان نداریم. پس بنابراین بهتر است که شما انسانهای ضعیف و همچنین ما عقل و احساس ضعیف در ذهن شما همگی هشدار کشورهای بزرگ را جدی بگیریم و زیر کنترل رهبری آنها برویم تا دعوای ما با آنها کمتر و ما دو تا عقل ضعیف و احساس ضعیف توسط آنها که قوی تر هستند کنترل شویم و شما افراد که ضعیف و بیمار شده اید کمتر دعوای ما دو تا عقل ضعیف و احساس ضعیف را در ذهن، روح و جسم خودتان داشته باشید و رهبران کشورهای قوی تر هم شما را زیاد اذیت نکنند. با وجود این بعضی از افراد ضعیف از جمله مذهبی های کور، ناسیونالیستهای کور، کمونیستهای کور و مائوئیستهای کور از حرفهای عقل و احساس ضعیف در ذهن خود جا خوردند و گفتند که چرا تا به حال به ما اینها را نگفته بودید که ما ضعیف و نا توانیم و همیشه ما را رهبران قوی و ما را عقل کل می دانستید؟ به ما راه رشد غیر سرمایه داری را پیشنهاد می دادید؟ چطور آن کشورها و آن گروه ها و قبیله های دیگر رهبران قدرتمند دارند و می توانند رهبری قوی داشته باشند و ما نه؟ ما زیر سلطه دیگران نمی رویم. اما جاسوسان این خبر را به گوش رهبران کشورهای قوی رساندند و از طرف کشورهای پیشرفته مردم کشور فقیر هشدار دریافت کردند . به آنها گفتند حواستان باشد که ما رهبران شرق و غرب، بخصوص انگلیس چندین قرن است که برای شما رهبر تعیین کرده و می کنیم. می گویید نه! شما مردم کشور ضعیف از عقل و احساس ضعیف که بر ذهن شما رهبری می کنند بپرسید!
دو رهبر عقلی و احساس ضعیف در ذهن افراد کشورهای فقیر ترسیدند که اگر این مردم بیشتر آگاه شوند و جای این دو تا را با عقل سلیم و احساس سالم در ذهن خودشان عوض کنند. این دو رهبر، یعنی عقل و احساس ضعیف در ذهن این افراد هیچ کاره می شوند. عقل و احساس ضعیف در ذهن افراد کشور ضعیف نقاب از چهره برداشتند و با لحن دیگر پیام رهبران کشورهای قوی تر را به این مردم کشور ضعیف رساندند و با تبلیغات مذهبی و غیره در ذهن و روح هر کدام از این افراد ضعیف جا انداختند که ای عزیز جون دنبال عقل سلیم و احساس سالم می گردی، نکند کافر شده ای، دنبال آزادی می گردی و این اواخر هم مشروطه خواه و دموکراسی خواه هم شده ای، دیگر چی ؟ عقل خودم، احساس خودم ، آزادی خودم کودومه! تمام اینها را فراموش کن! عزیز جون سرنوشت تو دست خداست، هر چه مذهب بگوید همان است، هر چه رهبر نایب امام و امام زمان بگوید همان است. مبادا بر علیه کشورهای قوی و ثروتمند ، مثل انگلیس و اسرائیل حرفی بزنید. تمام این افراد ضعیف که بیش از حد گرفتار عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن خود بودند ترسیدند و پیام عقل ضعیف و احساس ضعیف را به همدیگر رساندند و به ترس و توهم و بی عقلی خودشان دامن زدند. مثل کی؟ مثل دایی جان ناپلئون که می گفت؛ مش قاسم بُدو انگلیسی ها اومدند!
مش قاسم، آ آ آ دروغ چرا؟ من با دو چشم خود دیدم که انگلیسی ها دارند می آیند!
این یعنی تیر خلاص به خود زدن و جبهه دشمن را تقویت کردن.
نوجوانان وجوانان در زمان پهلوی ها و بعد از انقلاب:
اکر بخواهیم این روند چند قرنه را در زمان پهلوی ها جستجو کنیم. از آنجایی که این عقل و احساس ضعیف در ذهن، روح و جسم مردم با هم متضاد رشد و دشمن هم شده بودند و ریشه چند صد ساله داشتند. مردم فقیر از روی ناعلاجی و منفعل بودن در هر زمان به فرمان این عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن و روحشان به سیم آخر می زده اند، نمونه اش در زمان حکومت پهلویها. مثلا در اویل رژیم محمد رضا شاه تا حدودی آزادی هایی داده شد و پیشرفت هم بود، از اواسط رژیم شاه درباریان، روحانیون درباری، مذهبی های افراطی، مثل خمینی و اربابان خارجی شرق و غرب که می خواستند بر مردم ایران حکومت و رهبری و همه چیز را به آنها دیکته و آنها را بچاپند از آگاه شدن بیشتر و عقل سلیم و احساس سالم پیدا کردن این مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان می ترسیدند. از اواسط رژیم شاه انحصارگرایی شروع و در اواخر رژیم این وضعیت به اوج بحرانی خود رسید. این مردم و بخصوص این نوجوانان و جوانان که عقل، احساس، ذهن، روح و جسم رشد یابنده داشتند و مدام می بایستی با چیزهای نو و علم و پیشرفت رشد خودشان را به روز می کردند . این بیچاره ها را مجبور کردند که دنبال عقل سلیم و احساس سالم و چیزهای نو نروند و با تبلیغات تو خالی غربی و مذهبی اجازه رشد عقل سلیم و احساس سالم را به نوجوانان و جوانان ندادند تا آنها از نظر ذهنی، روحی و جسمی عقب افتاده و ضعیف شدند و زیر سلطه و فرمان حکومت عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهنشان گرفتار و بیمارگونه در انزوای ذهنی و روحی فرو روند. با غارت مردم و با تبلیغات ضد مردمی توسط درباریان غارتگر ، مذهبی ها و اربابان خارجی شرق و غرب، بخصوص اسرائیل و انگلیس مردم را خسته و منزوی و در انزوا شست و شوی مغزی دادند. از. طرفی دیگر کسان دیگری مثل مذهبی های کور بی عقل، مثل روحانیون درباری، انجمن حجتیه، خمینی و دار و دسته اش و بعضی از مذهبی های بی عقل فریب خورده مثل سازمان مجاهدین و. طرفداران دکتر علی شریعتی و ناسیونالیستهای چهار آتیشه که بعضی از آنها دستی در دربار داشتند و همچنین کمونیستها و مائوئیستها همه این تشکلها در این بحران بی عقلی و بی احساسی جامعه دستی داشتند، چون خودشان هم در اندازه های مختلف به تضاد و جنگهای رهبری عقل ضعیف و رهبری احساس ضعیف در ذهنشان گرفتار و بیمار ذهنی و روحی بار آمده و خیالپرداز و متوهم شده بودند این تشکلها بخشی از ضعف عقلی و احساسی در ذهن خودشان را از جامعه عقب افتاده چند قرنه و بخش دیگر را از ایدئولوژی بسته به کار نرفته خودشان و بخش دیگر را از بحران اجتماعی زمان شاه و پدرش گرفته بودند. در آن زمان عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن افراد این تشکلها به آنها می گفتند شما تشکلها به تنهایی نمی توانید رژیم شاه را سرنگون کنید. خمینی و دار و دسته اش با پشتوانه مذهبی قوی هستند و اگر به قدرت برسند، چون این مذهبی ها ضد امپریالیسم هستند جبهه ضد امپریالیستی در ایران تقویت و شما تشکلها در کنار مذهبیون در جبهه ضد امپریالیستی در کشور کاره ای می شوید و نهایتا امپریالیستها را شکست خواهید داد. این تشکلها که در بالا نام بردم به فرمان عقل و احساس ضعیف در ذهنشان دلشان را به این خیالهای باطل خوش کردند و آگاهانه و نا آگاهانه می خواستند به اصطلاح مردم را هدایت و رهبری بکنند. این تشکلهای چپ و راست به فرمان عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن خود برای هواداران خود و برای مردم بیچاره تبلیغات شوم بر علیه رژیم شاه و آمریکا و غرب راه می انداختند، مثلا ضدیت با رژیم شاه را چند برابر می کردند. عیبها و چپاول رژیم شاه را برای مردم مطرح می کردند . اما از بعضی از کارهای درست که رژیم شاه برای مردم کرده بود حرف چندانی نمی زدند و راه حل درستی هم نداشتند. تمام حرف و عمل آنها شعارگونه و احساسی تند بود، در نتیجه به فرمان عقل و احساس ضعیف در ذهنشان نه فقط مردم را درست راهنمایی نمی کردند، بلکه هم خودشان و هوادارانشان و هم مردم را با شعار های تو خالی شست و شوی مغزی می دادند. بعضی از آنها به خاطر ضعف عقلی و احساسی به این ور و آن ور وصل بودند. تمام این تشکلها نا آگاهانه و آگاهانه و از روی تنفر به رژیم شاه و غربی ها هم خودشان و هم مردم بیچاره را بیشتر اسیر عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن خودشان می کردند تا در اوج ذهنگرایی و توهم رژیم محمد رضا شاه را شکست بدهند و مذهبیهای به اصطلاح ضد امپریالیستی را به قدرت برسانند بدان امید که مذهبی ها گوشه چشمی به آنها نشان بدهند و بعد از به قدرت رسیدن امپریالیست ها را شکست داده و کم کم قدرت را از چنگ مذهبی ها بیرون بکشند. غافل از اینکه تکیه بر عقل ضعیف و احساس ضعیف و تکیه بر مذهب کور دشمن عقل و به این ور و آن ور وصل بودن کاری از پیش نمی برند، بخصوص که سرمایه داری عقلدار و قدرتمند با شناختها و تجارب چند قرنه تمام این جریانات داخل ایران را زیر نظر و تحت کنترل و رهبری و هدایت خودش داشت و به ریش همه اینها میخندید. چپاولگران درباری رژیم شاه هم که از داخل و خارج دستور می گرفتند با کمک جاسوسان کنترل را از دست بعضی ها که می خواستند برای مردم کاری بکنند بیرون کشیدند،چون این افراد مردمی پایگاه توده ای ضعیفی داشتند. انحصارگران درباری با غارت مردم و زندان و شکنجه به این مذهبیها، بخصوص خمینی و دار و دسته اش کمک و آنها را تقویت می کردند. متقابلا تبلیغات مذهبی ها بر علیه رژیم شاه و به نفع مذهب حسابی می گرفت که به مردم فقیر و بیسواد می گفتند، هر کس دنبال عقل رفت بی دین و کافر می شود، ببینید این عقلگرایان غرب زده رژیم شاه با شما چه می کنند. عقل و غرب زدگی را کنار بگذارید تا خدا به شما رو کند.
در آخر رژیم شاه مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان از نظر عقلی، احساسی، ذهنی و روحی ضعیف، فقیر و کم سواد شده بودند. دیگر خودشان را مثل اوایل رژیم شاه توانمند و خودجوش نمی دیدند و دیگر دنبال عقل سلیم و احساس سالم نمی گشتند، یعنی از روی تنبلی، توهم، انزوا، رکود، ضعف، سستی ، از روی فشار، ناعلاجی و ضعف عقلی و احساسی مردم به مرحله بیماری ذهنی، روحی، جسمی و جنون کشیده شدند. اراده و رهبری شوندگی و رهبری کنندگی از آنها گرفته شد. با چنین شرایطی مردم را آماده کردند برای پذیرش رهبری زدگی با درجه مذهب ناب محمدی تا همه چیز به راحتی در لوای مذهب به مردم تحمیل شود از جمله قالب کردن رهبری خمینی برای مسخ مردم بیچاره. در این حالت وانفسا مردم بخت برگشته به یاد حرفهای عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن خود می افتادند که می گفتند؛ عزیز جون تو ضعیف هستی و نمی توانی رهبری بکنی! دیدید که رژیم عقلگرای غرب زده شاهنشاهی شما را غارت کردند و شما را گمراه کردند و دین را از شما گرفتند. عقل کافر و غربزدگی زندگی شما را تباه و رابطه شما را با دین و خدا قطع کرده. به مسجد و حسینیه بروید ! در روضه خوانی شرکت و برای امام حسین گریه کنید و از خدا بخواهید تا شما را ببخشد و خدا یک منجی و رهبر معنوی برای نجات شما از این رژیم منفور بفرستد! کتابهای دکتر علی شریعتی و غرب زدگی جلال آل احمد را بخوانید!
مردم که از عقلگرایی کور اربابان خارجی و علم گرایی و عقلگرایی ناقص وابسته به خارج رژیم شاه و غرب زدگی متنفر و خسته شده بودند، از روی بی عقلی، ضعف و ناتوانی با عقل و احساس ضعیف در ذهن خود خلوت و درد دل کردند. این دو رهبر ضعیف عقلی و احساسی در ذهن، روح مردم به آنها گفتند، هنوز مردد هستید، پس چرا معطل هستید؟ شما برای رهبری ضعیف هستید و برای شکست رژیم شاه رهبری قدر قدرت امام خمینی را بپذیرید او از طرف خدا آمده است . نکند که دوباره دنبال عقل سلیم و احساس سالم می گردید. مگر فراموش کردید که رژیم عقلگرای شاه چه بر سر شما آوردند. مذهبی ها گفتند عقل آدم را کافر می کند، حرف آنها حرف خدا است. این مردم ضعیف و بیمار فریب عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن و روح خود را خوردند و به این دو لبیک گفتند و به آنها باورمند شدند و به فرمان آنها زدند به سیم آخر و از روی نا علاجی و توهم و خشم در خیابانها فریاد زدند که اگر این علم و عقلگرایی است که این رژیم شاهنشاهی می گوید ما این علم و عقلگرایی که فقط به یک عده چپاولگر می رسد را نمی خواهیم. آنها دنبال منجی و نجات دهنده معجزه گر می گردیدند تا بیاید و یک شَبه از شر رژیم شاه خلاصی یابند. این یعنی رهبریزدگی مذهبی و تسلیم قضا و قدر شدن. آنها از جمله ای که امام خمینی گفت «اقتصاد مال خر است. » خیلی خوششان آمد و همه حرف او را تایید کردند و گفتند « الله اکبر خمینی رهبر ». به فرمان عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهنشان همگی چهره نورانی امام خمینی را در ماه دیدند و قبول کردند که رهبری و سلطه مذهبی ها و امام خمینی را بپذیرند و از روی ضعف و نادانی ذهن، روح و جسم آنها مسخ شده و حرفهای مذهبی خمینی برایشان وحی مُنزل و خیلی شیرین آمد.
عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن و روح این مردم ضعیف و این تشکلهای ناتوان ایرانی خاطر جمع شدند که توانسته اند این مردم ضعیف و این تشکلهای متوهم خیالپرداز را با فرافکنی و دروغ بار دیگر برای چندمین بار فریب بدهند و با کمک درباریان، روحانیون درباری، اربابان خارجی مذهب مردهٔ هزار و چهارصد ساله و خمینی مظهر جهل و خرافات را در ذهن این جماعت جا بیندازند. به همین خاطر با کمک جهل مذهبی عقل ضعیف و احساس ضعیف جایگاه حکومتی خودشان را در ذهن و روح مردم و این تشکلهای وازده از نو تثبیت کردند. خود این عقل ضعیف و احساس ضعیف دعوا های متضاد خود در ذهن این مردم و این تشکلهای فقیر و درمانده را موقتاً کنار گذاشتند و از روی ناتوانی قبول کردند زیر سلطه مذهبی ها، بخصوص خمینی قدر قدرت بروند، چون این دو دیدند که اگر این مردم ضعیف و این تشکلهای ضعیففعال شوند و دنبال عقل سلیم و احساس سالم بگردند. عقل سلیم و احساس سالم پیدا می کنند، پس دیگر تنبل، خیالپرداز و متوهم نیستند و خودجوش و با کمک هم خودشان را از بحران درونی ذهنی و روحی خود و بحران درونی جامعه بیرون می کشند و دیگر جای ما دو تا عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن آنها باقی نمی ماند و حاضر نمی شوند که مذهب مرده و خمینی جاه طلب و این وضع فلاکت بار را بپذیرند. عقلکور اربابان کشورهای قدرتمند خارجی از عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن مردم و در ذهن این تشکلهای ضعیف به خاطر خوش خدمتی تشکر کرد و به آنها گفت که برای جلوگیری از رشد عقل سلیم و احساس سالم این مردم و این تشکلها بهتر است همیشه با عقلگرایان کور اربابان خارجی تماس بگیرید که من عقلکور بر ذهن آنها فرمان می رانم.. عقلکور اربابان خارجی گفت بهترین راه این است که شما عقل و احساس ضعیف در ذهن این مردم و این تشکلهای ضعیف بگویید که از روی ضعف عقلی و ضعف احساسی زیر بار اربابان خارجی و یا زیر بار جمهوری اسلامی بروند تا ما آنها را کنترل کنیم تا ما خارجی ها و مذهبیهای افراطی، مثل خمینی رژیم شاه را سرنگون و انقلاب مذهبی راه بیندازیم و مردم را بیشتر بچاپیم. به خاطر چپاول و محرومیتها مردم و این تشکلهای ضعیف تر می شوند و شما عقل ضعیف و احساس ضعیف بهتر می توانید بر ذهن این مردم و این تشکلها حکومت بکنید و با کمک ما جلوی عقل سلیم و احساس سالم را بگیرید. تا این مردم و تشکلها رشد نکنند و از روی ضعیف و ناتوانی آرزوی مرگ بکنند و راه انا الله و انا الیه راجعون را بهتر پیدا بکنند. عقل و احساس ضعیف از رهبری عقلکور اربابان خارجی تشکر و این دو به فرمان عقلکور اربابان خارجی سعی کردند که این مردم و تشکلهای ضعیف را به این ور و آن ور وصل کنند و تا حدودی هم موفق بودند، ولی بعضی ها چندان زیر بار نمی رفتند. عقل و احساس ضعیف در ذهن آنها به آنها می گفت که شما ضعیف هستید، پس حداقل سکوت اختیار کنید و یا زندان و شکنجه را به جان و دل بخرید. من نویسنده اسم این را گذاشته ام رهبری زدگی که هم عقل و احساس ضعیف را گرفتار و متوهم، دروغگو و هم مردم و هم اپوزیسیونهای داخلی و خارجی را گرفتار، متوهم ظاهر بین، منزوی و خیالپرداز کرده است. جمهوری اسلامی در این منجلاب رهبرزدگی مذهبی از همه سر و نور علا نور است. جمهوری اسلامی با رهبری زدگی منجلاب مذهبی دیکتاتورگونه خودش همه را خراب و ویران کرده. مردم ایران و منطقه و جهان از آن در عذاب هستند. منتها این رهبریزدگی برای همه مردم و اپوزیسیون داخلی و خارجی یکسان و در یک سطح نیست و درجات مختلفی دارد و نمی توان همه را با یک چوب راند.
جریانات بعد از انقلاب
بعد از انقلاب عقل ضعیف و احساس ضعیف به فرمان عقلکور اربابان خارجی به ماله کشی در ذهن مردم فقیر و این تشکلهای فریب خورده ادامه دادند و به درجه مالکش اعظم رسیدند و به این مردم بخت برگشته گفتند؛ نور خداوند متعال بر امام خمینی دمیدن گرفت و به این اسطوره بزرگ زمان الهام شد که «ای بنده منصوب از طرف ما، ما رهبری عالم را به تو سپردیم که تو فرزند پیامبر گره مشکلات جهان را با حکومت مظهر خدایی جمهوری اسلامی ناب محمدی بگشایی که تا رحم و مروّت ما بر مردم نازل و دنیای مردم و آخرت مردم درست شود» ، پس بنابراین شما عزیزان مبادا به رهبری امام خمینی و کرامات و کمالات او شک کنید. خمینی منجی بزرگ و معجزه گر و از طرف خدای متعال و چهارده معصوم منصوب شده است . او سید و اولاد پیغمبر است و الهام از نبی اکرم و ائمه اطهار می گیرد. او ضد شرق و غرب( نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی) است و جاسوس انگلیس که پهلوی آقا امام خمینی ایستاده و دست مردم را به دست آقا می مالد خودش گواه بر کرامات امام خمینی است. نماینده انگلیس به یاری کرامات امام خمینی به امام زمان متوصل شده و به برکت آقا امام زمان مسلمان شده است.
شما مردم به یاری آقا امام زمان و به رهبری مذهبی امام خمینی مذهب شیعه ولایت فقیه را در کشور پیاده کنید. بعد از انقلاب خدا به شما رو می کند و دنیا و آخرت شما را درست می کند. شما خودتان همه کاره کشور می شوید. عقل و احساس خودتان که ما دو تا باشیم را تکمیل می کنید. شما تشکلهای چپ و راست که ما دو تا عقل ضعیف و احساس ضعیف ذهن، روح و جسم شما را رنگ و وارنگ می چرخانیم، شما و مذهبی ها به رهبری امام خمینی امپریالیستهای جهان خوار را شکست خواهید داد، پس بنابراین رهبری مذهبی امام خمینی را بپذیرید و اگر می توانید همانطور که امام می خواهند و می فرمایند مسلمان شوید و اگر بعضی ها مسلمان نمی شوند لااقل با امت اسلام و امام برحقش کنار بیایند و زیر سایه اسلام جبهه ضد امپریالیستی را تقویت کنید. این فضایی بود که عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن و روح مردم درمانده و این تشکلهای وازده بعد از انقلاب برای آنها ترسیم می کردند، چون این دو ، یعنی عقل ضعیف و احساس ضعیف در ذهن مردم و در ذهن این گروه ها از جنگهای بی نتیجه خودشان با هم که برنده و بازنده ای نداشتند و ندارند خسته و این مردم ضعیف و بی سواد و فقیر و این گروهها را هم خسته، راکد، متوهم، خیالپرداز و بیمار کرده بودند، پس بنابراین عقل ضعیف و احساس ضعیف و نا توان می خواستند زیر بار رهبری خمینی و مذهب کور بروند تا شاید از دعواها و بحرانهای خودشان در ذهن، روح مردم فقیر و این تشکلهای وازده بکاهند و اگر هم از دعوای خودشان، یعنی عقل و احساس ضعیف در ذهن مردم فقیر و ضعیف کاسته نمی شود لااقل با پشتوانه احساسکور مذهبی و زیر سلطه ولایت فقیه این احساس ضعیف و عقل ضعیف بر ذهن مردم فقیر و این تشکلهای وازده خواهند توانست به حکومت سلطه پذیر و سلطه گر خود ادامه بدهند. این دو با کمک احساسکور مذهبی ها و آخوندها و با زندان، شکنجه، اعدام و غارت، این مردم فقیر و درمانده و این تشکلهای متوهم را با زور و یا با چندرغاز زیر سلطه خودشان می آورند و پستهای مهم را به آدمهای نفهم می دادند که تا کاری در کشور درست جلو نرود و جلوی رشد و پیشرفت عقل سلیم و احساس سالم در ذهن مردم و اپوزیسیون را بگیرند که تا مردم هوس تحرک ، فعالیت ، میل به آزادی، حقوق مدنی و حقوق شهروندی، دموکراسی، صنعت و پیشرفت به سرشان نزند و فقط به فکر یک لقمه نان باشند و روز شماری کنند که هر چه زودتر شر خود را از این زندگی بکنند و پذیرای مرگ شوند.
احساسکور مذهبی افراطی ولایت فقیه بعد از انقلاب
از همان اول انقلاب ۵۷ احساسکور مذهبی دگم ولایت فقیه دشمنی خود را با عقل سلیم و احساس سالم رو کرد و گفت اقتصاد مال خر است. هر روز که قوی تر می شد نه فقط با عقل، بلکه با هر نوع احساس که میانه ای با احساسکور مذهبی افراطی نداشت در افتاد و گفت احساس فقط احساسکور مذهبی افراطی. جمله خمینی «اسلام نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» همین معنی را می دهد . بعدا خمینی گفت که دانشگاه و علم خطرناک هستند. تمام بدبختی های ما به خاطر علم و دانشگاه است. از این زمان به بعد نه فقط با عقل، بلکه با هر نوع احساس و هر نوع جشن غرور آفرین ملی در افتادند، مثلا در افتادن با جشن نوروز و چهارشنبه سوری، خراب کردن آثار باستانی مردم، در افتادن با احساس ناسیونالیستی و از ناسیونالیستها و دگر اندیشان مذهبی، مثل بهائیان، یهودیان، زرتشتیان و دگر اندیشان کمونیستی، مائوئیستی خواستند که زیر سلطه مذهبی ها بروند. ، آواز و موسیقی، بخصوص برای زنان حرام ، چون آواز و موسیقی احساس، روح و ذهن را لطافت می بخشند و تقویت کننده عقل هم هستند. دست بردن در کتابهای تاریخی، دستکاری در زبان ، شراب را حرام کردن، سرکوب احساس زنانه. حجاب اجباری واجب شرعی برای زنان، زندان، شکنجه، انواع مختلف اعدامها، بیماری های ذهنی، روحی و جسمی، بیکاری، دشمنی با هم، توهم، اسید پاشی به صورت دختران، مدرک دکترا و مهندسی با پول خریدن، مشکلات خانوادگی، خودکشی، فرزند همسری، فروش بچه های مردم، مواد مخدر، فرزند کشی، تورم، قحطی و گرسنگی ، سلاخی مردم با کرونا و کیک آن را در بهشت زهرا خوردن، جاسوس پروری، دزدی، غارت و هزار یک بلای دیگر از جمله جنگ هشت ساله و اعدامها و بلاهای دیگری که در راه است، مثل قحطی بزرگ، خشکسالی، کم آبی، جنگ نان و آب و جنگ داخلی و جنگ تحمیلی توسط اربابان انگلیسی، اسرائیلی و شرق و غرب و نهایتا تجزیه ایران با همه این ترفندها و محرومیتها و محدودیتها و ترس و وحشت ایجاد کردن می خواستند دنیای ذهنی پوسیده، روح مرده خود و منجلاب مذهبی خود را به این مردم تحمیل و به اربابان خارجی خود لبیک گویان تمام هست و نیست مردم و کشور ایران را به آنها تقدیم کنند فقط به امید اینکه چهار روز بیشتر اجازه حکومت به آنها بدهند.
زیر سلطه احساسکور مذهبی عقل ضعیف مردم و این تشکلهای اپوزیسیون پرید و احساس ضعیف مردم و این تشکلها نیز زیر سلطه احساسکور مذهبی رفت، یعنی عقل بی عقل و جنون و دیوانگی مذهبی و غیر مذهبی در ذهن، روح و جسم مردم حاکم و به اوج رسید. با نبود عقل احساس ضعیف در ذهن مردم و این تشکلهای اپوزیسیون داخلی و خارجی در اندازه های مختلف کور شد و آنها گرفتار احساسکور مذهبی و غیر مذهبی شدند و نه فقط امپریالیسم و جمهوری اسلامی را شکست ندادند ، بلکه برای سر پا نگه داشتن خودشان به این ور و آن ور وصل شدند و همان اشتباهات زمان شاه را کم و بیش از نو تکرار کردند و می کنند. همه این تشکلها در اندازه های مختلف رهبر بودند و رهبری هم کردند، ولی نباید فراموش کرد که رهبری قوی در برخورد با رهبری ضعیف با هم اصطکاک و بده و بستان دارند و در این بده و بستان با هم همدیگر را متضاد رشد می دهند، بعنی رهبری قوی باعث می شود که رهبری ضعیف ضعیف تر شود و رهبری ضعیف باعث می شود که رهبری قوی قوی تر شود. تضاد و دشمنی این دو رشد و به اوج می رسد و نه فقط چند تا تشکل، بلکه پای کشورهای قوی و ضعیف در جنگ رهبر قوی و رهبر ضعیف هم به میان کشیده می شود. در مرحله ای از نبرد که تضاد و دشمنی و جنگ این کشورها به اوج نرسیده جنگ سرد شکل می گیرد . اما اگر این درگیریهای کشورهای قوی و کشورهای ضعیف بالا بگیرد، در جنگهای خودشان تضاد و دشمنی بالا و هیچ انعطاف پذیری در کار آنها نیست و از دو طرف این کشورهای قوی و ضعیف از نظر عقل و احساس کور شده اند و دارای عقلکور و احساسکور می باشند و با هم حسابی می جنگند.دعوای آنها از مرحله دعوای عقل ضعیف و احساس ضعیف فراتر رفته. در این حالت عقلکور کشورهای قوی هیچ احساسی را نمی فهمد و بر نمی تابد و احساسکور کشورهای ضعیف هم هیچ عقلی را نمی فهمد و بر نمی تابد. عقلکور بیشتر در ذهن افراد کشور پیشرفته، بخصوص سرمایه داران کم احساس رشد می کند و احساسکور بیشتر در ذهن مردم کشور فقیر، بخصوص مردم عادی و بی سواد و فقیر و بی عقل رشد دارد.
این دو با هم دشمن و در دشمن تراشی و تضاد بر علیه هم مردم کشورهای غنی و کشور فقیر را به جان هم می اندازند و مردم غارت و قربانی می شوند، بخصوص مردم کشور فقیر قربانی و تلفات جانی و مالی زیادی پیدا می کنند.
عقل کور و احساس کور در جنگهای خود بیشتر متضاد و دشمن شده و بر ذهن، روح و جسم مردم کشورهای غنی و فقیر حکومت مطلقه خودشان را دوام می بخشند تا مرز حتی دو جنگ جهانی. همه اینها یعنی غلبه رهبران قوی بر رهبران ضعیف معنی می دهند، چون با هم اصطکاک زیاد دارند، مثلا آمریکای قوی و جمهوری اسلامی ضعیف و یا روسیه قوی و جمهوری اسلامی ضعیف و یا در ایران خودمان جمهوری اسلامی همه کاره و جاه طلب سواره و مردم ضعیف پیاده هیچ کاره. باید دقت کرد که جمهوی اسلامی دارای احساسکور مذهبی و عقل ندارد و دشمن عقل است، ولی برای چاپیدن و فریب مردم و زیر سلطه آوردن مردم از عقل کم می آورد و از دشمنان عقلگرایکورش کمک و دستور می گیرد، یعنی از اربابان خارجی، مثل روسیه، چین، اسرائیل، انگلیس و کلا غربی ها و شرقی ها که عقلگرا و بعضی از آنها عقلگرایی کور هستند کمک می گیرند تا با کمک آنها مردم ایران را مهار و غارت کنند و بچاپند و با اربابان داخلی و خارجی تقسیم کنند. تا زمانی که می توانند مردم را بچاپند و قربانی کنند جمهوری اسلامی و غرب و شرق با تمام دشمنی و دشمن تراشی با هم کنار می آیند. زمانی که ایران دیگر چیزی برای چاپیدن ندارد و مردم گرسنه می خواهند شورش کنند و کمی به عقل سلیم و احساس سالم روی آورند آن وقت اربابان خارجی با قدرت هر چه تمام تر دشمن ضعیف خود، یعنی جمهوری اسلامی را به هر ترتیب با جنگ و یا کودتا کنار می گذارند تا مرز تجزیه ایران و قحطی مردم. زمانی نمی توانند موفق شوند که مردم آگاه و با کمی عقل سلیم و احساس سالم شورش و انقلاب کنند و رژیم منفور جمهوری اسلامی را قبل از هر جنگی نابود کنند. اگر مردم قیام و انقلاب کنند این انقلاب مثل انقلاب ۵۷ و یا چیزی شبیه آن نیست. مردم نشان دادند که با تمام فشارها و سختی های داخلی و خارجی دوام آورده و به شکلهای مختلف با این رژیم منفور جنگیده و به شکلهای مختلف به آن نه گفته اند و دراین راه با تمام تلفات و سختیهایش نبریده اند، بلکه جسورتر هم شده اند و از توهم و دودلی کم کم بیرون و کم کم واقعیات را همان طور که هست می بینند. در این چهل و سه سال شناختها و تجارب تلخ زیادی آموخته اند و کم کم دارند آبدیده تر می شوند و آن ابزار درست و لازم را پیدا می کنند. آن ابزار عقل سلیم و احساس سالم هستند که به شکلهای مختلف در گفتار و رفتار، در عادتها و همچنین عملی در کوچه و خیاان خودشان را نشان خواهند داد و ما را رهبری خواهند کرد و رهبری شوندگی و رهبری کنندگی ما را در کوره واقعیات آبدیده می کنند و از ما کاوه آهنگر می سازند و ما کم کم از رهبری زدگی عقل و احساس ضعیف و گرفتار هر کس و ناکس بودن، مثل جمهوری اسلامی نجات پیدا می کنیم. فقط شرطش این است که از عقل و احساس با کمک همدیگر در برخورد با واقعیات بجا و به موقع و درست استفاده کنیم تا عقل سلیم و احساس سالم بر ذهن، روح و جسم ما حاکم گردند. این همان چیزی است که قرنها عوامل داخلی و خارجی نگذاشته اند که مردم ایران آنها را به دست آورند. همراه رشد و ترقی مردم این اواخر اپوزیسیون داخلی و خارجی وضعیت بهتری پیدا کرده، ولی کافی نیست . اگر بخواهد خودشان را جمع و جور کنند باید عوامل نفوزی را شناسایی و از آنها فاصله بگیرند. امیدوارم که اپوزیسیون ها همدیگر را بهتر پیدا بکنند و با آگاهی وجدیت بیشتر عمل بکنند. در باره عقلگرایی کور نظام سرمایه داری در مقاله ای دیگر آن را مفصل تر باز می کنم، پس بنابراین جامعه ما در بحران بزرگ و در مرز فروپاشی قرار دارد و دنبال مدینه فاضله نباید بگردیم، در غیر این صورت ما در ایران بعد از ایدئولوژی مذهبی کور با جنگ و یا با کودتا از ایدئولوژی کور و یا دیکتاتوری کور دیگری سر در خواهیم آورد، مثلا زیادی دنبال دموکراسی و زیادی دنبال لائیسیته رفتن در شرایط وانفسای فعلی ایران از واقعیات دور شدن است و فقط ور رفتن و آب در هاون کوبیدن است. باید در هر زمان واقعیات را همان طور که هستند ببینیم و نه آنطور که دوست داریم. متناسب با واقعیات در ایران و منطقه و جهان و با کمک علم، عقل و احساس و امکانان اجتماعی و محیط زیستی هر چه بیشتر خودمان را آماده کنیم تا در هر زمان شرایط عقلی، احساسی، ذهنی، روحی و جسمی خودمان را در رابطه با هم و در رابطه با واقعیات تنظیم و به روز کنیم . به کشورهایی که می خواهند با ما درست تر برخورد کنند نباید نه بگوییم. همه را نباید با یک چوب راند . در قسمت سوم این مقاله شما عزیزان را در جریان عقل سلیم و احساس سالم با عنوان«چه می شود کرد» قرار خواهم داد .
موفق باشید. پاینده ایران عزیزمان
اکبر دهقانی ناژوانی
بخش نخست: آنچه در زندگی باید انجام میدادیم، ولی متأسفانه انجام ندادیم
از: رادیو زمانه