«آزاده پورزند»، کنشگر حقوق بشر و پژوهشگر «بنیاد سیامک پورزند» یکی از حاضران در میزگرد آنلاینی بود که «ایرانوایر» با همراهی و حضور کارشناسان «موزه یادبود هولوکاست» امریکا برگزار کرد. این میزگرد با عنوان «نازیها چهگونه دشمنان خود را تعریف میکردند»، درباره ایدئولوژی و رژیم «نازی» در آلمان با دشمنان بود. آزاده پورزند در این یادداشت درباره آنچه در این جلسه شنیده و مقایسهای که در ذهنش شکل گرفته، نوشته است.
***
ماه گذشته، در یک وبینار به میزبانی «ایرانوایر» شرکت کردم که در آن محققان «موزه یادبود هولوکاست» ایالات متحده در مورد تعریفِ دشمن در آلمان نازی صحبت میکردند. شنیدنِ نظراتِ این مورخان درباره تعریف مفهوم «دشمن» در آلمان نازی و طرحهای هولناکِ این رژیم اقتدارگرا برای نابودی دشمنانِ خود، تجربه جدیدی بود. آنچه در آلمان نازی اتفاق افتاد، با ایران امروز تفاوتهای بسیاری دارد. اما بخشی از آنچه مورخان این موزه گفتند، به نظرم آشنا آمد و من را به یاد همان زبان و ادبیاتی انداخت که جمهوری اسلامی برای تعریف «دشمن» خود به کار میبرد.
در وبینار هجدهم ماه می، دکتر «پاتریشیا هربرر رایس» توضیح داد که نازیها چهگونه دشمنان خود را دستهبندی میکردند: «نازیها دشمنان زیادی داشتند؛ دشمنان واقعی و ساختگی. دو مورد اول در دستههایی قرار میگیرند که ما در موزه آنها را دشمنان عقیدتی یا دشمنان عملیاتی میخوانیم. نمونه دشمنان عقیدتی، شاهدان یهوه است که قدرت عرفی را به رسمیت نمیشناسد. دشمنان عملیاتی شامل فعالان جریانهای مقاومت و اعضای احزاب مخالف آلمانی است که توسط نازیها سرکوب میشدند. اما خشنترین سرکوبها متوجه آن دستهای است که تحت عنوان دشمنان بیولوژیکی شناخته میشود و مهمترین گروه از این دسته، یهودیان هستند. اما روماها را هم شامل میشود که به آنها کولی هم میگفتند؛ اصطلاح تحقیرآمیزی که به منظور اعمال تبعیض و سرکوب بیشتر به کار میرفت و در نهایت، بهویژه در مورد یهودیان، به کشتار نظاممند آنها انجامید. همچنین در دسته دشمنان بیولوژیکی، آنهایی که به بیماران وراثتی شناخته شده بودند، جای داشتند.»
نازیها مردم سایر کشورها، از جمله لهستانیها، اسلاوها و اقوامی را که به آسیاییهای اتحاد جماهیر شوروی معروف شده بودند، از نژاد پست میدانستند و به کار اجباری و سپس مرگ محکوم کردند. آنها همچنین مردان همجنسگرا را به دلیل عدم رعایت اصلِ «گسترش نژاد آلمانی» و با انگ «فساد» در جامعه مجازات کردند.
در آلمان نازی، هیچ قانونی علیه همجنسگرایان زن وجود نداشت، با این حال، در اوایل سال ۱۹۳۳ نازیها کوشیدند با استفاده از اهرم ترس و وحشت، شبکهها و جوامع همجنسگرایان زن را که در سالهای پیش از نازیسم شکوفا شده بودند، از بین ببرند.
همانطور که میدانیم، رفتار نازیها با کسانی که دشمن میدانستند، منجر به فاجعه غیرقابل تصوری شد. در جریان هولوکاست، دو سوم از یهودیانی که در اروپا زندگی میکردند، قتلعام شدند. به بیان دیگر، در پایان جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۵، شش میلیون یهودی اروپایی به قتل رسیدند که یک میلیون تن از آنها کودک بودند. نازیها یهودیان را از جمله «انگلهای اجتماعی» میدانستند و معتقد بودند باید ریشهکن و نابود شوند. هدفِ «هیتلر» از جدایی نژادها، اصلاح نژادی و آماده کردن کشور برای جنگ و پیروزی، تضمین و حفظ بقای طبیعیِ ملت آلمان بود.
از میان همه سرکوبها و جنایاتی که رژیم نازی مرتکب شد، آنچه در جریان وبینار و مطالب پیشنهادی به آنها اشاره شد و توجه مرا جلب کرد، نحوه استفاده از مفهوم «دشمن» و تمایز گذاشتن بین مفهوم «خودی» و «غیر خودی» بود که نه تنها در زبان و ادبیات سیاسی آلمان نازی نمود یافت بلکه در روششناسی حکومت استبدادی نیز لحاظ و در عمل هم توسط این رژیم جنایتکار به کار گرفته شد.
برای من و بسیاری از ایرانیها، استفاده مداوم و هولناک از واژه «دشمن» و تعریف آن توسط ارگانها و مقامات دولتی، رفتاری آشنا و ملموس است. به نظر من، اگرچه در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی دشمنان از منظر زیستشناسی یا بر پایه دستهبندیهای نژادی تعریف نمیشوند، شباهتهای زیادی را میتوان بین این دو حکومت یافت.
دیگریسازی و دشمنهراسی از موضوعاتی هستند که همواره در سخنان و نوشتههای منتشر شده از «علی خامنهای»، رهبر ایران به چشم میخورند. در ادبیات جمهوری اسلامی، از بدو تاسیس تا کنون، اصطلاحاتی مانند «خودی» و «غیر خودی»، «استکبار»، «صهیونیست» و «امپریالیسم» مورد استفاده قرار گرفتهاند. «دشمن» داخلی همیشه با «دشمن» خارجی پیوند خورده است. و همزمان، رخدادهایی مثل جنگ ایران و عراق یا جنگهای امامان شیعه بهکار گرفته شدهاند تا به تصویرسازی و لفاظی درباره جنگِ هولناکی که با «دشمن» در جریان است، معنی و مفهوم بدهند.
وبسایت «حوزه» که به حکومت ایران وابسته است، مقالهای منتشر کرده که به تعریف «دشمن» از دیدگاه خامنهای میپردازد. در این مطلب آمده است: «مقام معظم رهبری ضمن تایید دشمنشناسی به عنوان یک وظیفه مستمر میفرماید ملت ایران به همان نسبت که دشمن روشهای خود را در توطئه علیه ایران اسلامی پیچیدهتر میکند، باید بر هوشیاری و آگاهی خود بیفزاید و با آمادگی معنوی، فکری، سیاسی و حفظ وحدت و اتصال و ارتباط با یکدیگر، چهره دشمن را در هر لباسی که هست، شناسایی کند.»
اصرار بر این که آمادگی همه جانبه برای مبارزه با دشمن یک وظیفه است، عملاً به این معنا است که شهروندان محتوم به تحمل جنگی بیپایان هستند. به گفته علی خامنهای، همه نه تنها باید برای خدمت بلکه برای موقعیت جنگی ابدی آماده باشند.
در همین مقاله، اهداف «دشمن» را نیز از دیدگاه خامنهای بر شمردهاند: «تضعیف و تخریب باورهای دینی»، «تضعیف ارکان نظام اسلامی»، «تضعیف روحانیت»، «القای ناکارآمدی دین»، «تفکیک دین از سیاست» و «شکست و نابودی اسلام و نظام اسلامی».
در ادامه، به تعریف شگرد و شیوههای «دشمن» پرداختهاند: «تحقیر فرهنگ اسلامی»، «استفاده از روشهای گوناگون تبلیغاتی»، «ترویج آزادی وارداتی»، «تفرقهافکنی»، «تقسیم کاشت»، «ایجاد ناامنی و هرج و مرج» و «به کارگیری ابزاری روشنفکرنماها و احزاب».
از نظر من، آنچه در تعریف و بازتعریف «دشمن» قابل توجه است — نکتهای که در این مقاله و سایر متون مشابه و سخنانِ خامنهای و مقاماتِ عالیرتبه جمهوری اسلامی نیز به چشم میخورد — این است که حکومت همزمان که «دشمن» را تحقیر میکند و کوچک و خوار میداند، آن را قوی و قدرتمند نیز متصور میشود. اگرچه دشمنان را با ادبیات تند و زبانی خشن تهدید میکند، همواره خود را در خطرِ نابودی میبیند و مرتب از ملت و امت خود میخواهد که برای حفظ بقا علیه دشمن به پا خیزند.
اما به نظر من، ادبیات جمهوری اسلامی جایی با ادبیات آلمان نازی متفاوت میشود که علیرغم تلاش بسیاری که برای تعریف و دستهبندی دشمنان (از جمله در نمونههای بالا) میشود، واژگانی که مقامات جمهوری اسلامی به کار میگیرند، بسیار مبهم و نامشخص هستند؛ مثلاً کلماتی مانند «استکبار».
ابهام در زبان به حاکمان امکان میدهد که بر اساس مقتضیات زمان و تغییرات سیاسی، هر گروه یا جناحی را که میخواهند، «دشمن» بدانند، مورد آزار و اذیت قرار دهند و سرکوب و دستگیری و حتی اعدام آنها را توجیه کنند.
اما همانطور که رهبر و دیگر مقامات و نهادهای دولتی میگویند، آنچه جمهوری اسلامی را نگران میکند، این است که در این سالها بر تعداد و گستره «دشمنانِ نظام» افزوده شده است. بسیاری از ایرانیهای طبقه «مظلوم» که زمانی با رهبری بیعت کرده بودند، امروز در میان معترضانی هستند که از بیثابتیهای اقتصادی و سیاسی کشور خسته شدهاند. بسیاری هم در زندانهای جمهوری اسلامی هستند و برخی به ضرب گلوله نیروهای امنیتی کشته شدهاند.
خامنهای در یکی از سخنرانیهای چند سال پیش خود گفته بود: «گفته میشود خودی و غیر خودی. حالا خودی و غیر خودی داریم یا نداریم؟ اگر بخواهیم ملت را حساب کنیم، نه؛ آحاد ملت همه خودی هستند. اما جریانات سیاسی، بله؛ جریان خودی داریم، جریان غیرخودی هم داریم. خودی کیست؟ خودی آن است که دلش برای اسلام میتپد؛ دلش برای انقلاب میتپد؛ به امام ارادت دارد؛ برای مردم به صورت حقیقی – نه ادعایی – احترام قائل است. غیر خودی کیست؟ غیر خودی کسی است که دستورش را از بیگانه میگیرد؛ دلش برای بیگانه میتپد؛ دلش برای برگشتن امریکا میتپد. غیر خودی آن کسی است که از اوایل انقلاب در فکر ایجاد رابطه دوستانه با امریکا بود. به امام اهانت میکرد اما برای امریکا اظهار علاقه مینمود! کسی به امام اهانت میکرد، ناراحت نمیشد اما اگر کسی به دشمنان بیرون از مرز یا همدستان آنها اهانت میکرد، ناراحت میشد! اینها غریبهاند. اسمشان چیست؟ هرچه باشد؛ چه کسی هستند، به ما ربطی ندارد که حالا بخواهم در خطبههای نماز جمعه اسم کسی را بیاورم. هر کس اینطور باشد، غریبه است و خدا کند اینطوری نداشته باشیم. این به عهده دستگاههای مسوول کشور است که حواسشان جمع باشد.»
در حال حاضر، جمهوری اسلامی با موجی از غیر خودیها روبهرو است. مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی اگرچه به رژیم اقتدارگرا و قدرت قابل توجه خود افتخار میکنند اما امروز با ورشکستگی ایدئولوژیک آن نیز دست به گریبان هستند. دشمنهراسی یا به قول خودشان، «دشمنشناسی»، دیگر برای کنترل افکار مردم کافی نیست. در جمهوری اسلامی امروز، معلمان، بازنشستگان، کارگران، دانشآموزان و بسیاری از طبقات و اقشار جامعه علیه حکومت ناکارآمد موضع گرفتهاند و در ادبیات دشمنشناسی حکومت، به جمع غیر خودی پیوستهاند. با این اوصاف، از آنجا که مدام بر تعداد افرادی که سرکوب میشوند افزوده میشود، کارِ مقاماتی که میگویند «دشمن داخلی»، یک اقلیت فریبخورده است نیز سختتر شده است.
از: ایران وایر