مقامهای جمهوری اسلامی حاضر نیستند تغییرات جامعه ایران را به رسمیت بشناسند
سرکوب خواستههای مردم برای تغییر و زندگی آزاد مهمترین علت قطبی شدن تغییرات در ایران است_ AFP
سال ۱۳۹۹ مهدی نصیری، سردبیر پیشین روزنامه کیهان در یک برنامه تلویزیونی گفت، «۷۰ درصد مردم ایران مخالف حجاب اجباریاند، اما اقلیت اعتقادی به اعتقاد اکثریت ندارد و میگوید پوشش مناسب زن در ایران، پوششی است که ما تعیین میکنیم و مابقی هم باید تابع آن باشند».
بخشی از تنشها و بگو و مگوها در مترو، اتوبوس و کوچه و خیابان در ایران هم ناشی از نگاهی است که اقلیت میخواهد به پشتوانه قوه قهریه حاکمیت علیه اکثریت اعمال کند.
بخشی از طلاب یا دختران محجبه جزوی از همان اقلیتیاند که میگویند حجاب، «قانون» است که همه «بدحجابان» و «بیحجابان» باید آن را به زور هم که شده رعایت کنند و هر کسی هم که این قانون را رعایت نکند، سر و کارش با پلیس و قاضی خواهد بود.
تصویر این روزهای جامعه ایران بسیار روشن است. جامعه ایران دچار انقلاب فردی و اجتماعی شده که با قوانین سفت و سخت اسلام سازگار نیست. اغلب مردم قوانین اسلامی را ناکارآمد میدانند و حاضر نیستند محدودیتهای گسترده ناشی از این قوانین را وارد زندگی خود کنند. در مقابل اما روحانیون شیعه هر طور که شده میخواهند مردم را وادار به رعایت این دستورات کنند.
این قوانین سفت و سخت در سالهای ابتدایی تولد جمهوری اسلامی با جامعه انقلابی و احساسی آن دوران ایران تا حدود بسیاری سازگار بود. اما این همسویی رنگ باخت و بخش قابل توجهی از مردم به تدریج پی بردند این قوانین و دستورات مانع از زندگی آزاد و آسوده آنهاست و تصمیم گرفتند از این قبیل محدودیتها فاصله بگیرند.
این فاصلهگیری به مذاق روحانیون حاکم بر ایران خوش نیامده است. به خصوص مقاومت زنان ایران در برابر آندسته از احکامی که آزادیها و حقوق اصلی و اساسی آنها را نفی و نقض میکند.
موج گسترده مطالبات زنان که آزادی در انتخاب پوشش و نه به حجاب اجباری یکی از محورهای آن است، ارکان سیستم و نهادهای رسمی را با بحران مواجه کرده است و آنها توان رویارویی با این موج را ندارند.
پلیس نه توان و نه امکان و نه نیروی کافی دارد که بتواند با میلیونها زنی برخورد کند که پوشش آنها مورد تائید روحانیون حاکم بر ایران نیست. قوه قضائیه هم نه نیرو به اندازه کافی دارد و نه جا برای زندانی کردن همه زنانی که حجاب را آنگونه که حاکمیت میخواهد رعایت نمیکنند.
اعمال محدودیتهای اجتماعی و جریمه و تعهد هم تکراری، بیاثر و ناکارآمد شده است و در عمل تنها بخش کوچکی از کسانی را میتواند هدف بگیرد که از نظر حاکمان اسلامی، قوانین را رعایت نمیکنند.
مقامهای جمهوری اسلامی برای پر کردن این خلاء نظارتی و اجرایی، بار دیگر دست به دامن پایگاههای بسیج، مساجد، هیاتها و مراکز مذهبی شدهاند که بخشی از بدنه مذهبی تندرو جامعه پای ثابت آن است.
این نیروها سالهاست که بدنه اصل برنامههای خیابانی و میدانی حاکمیت را برعهده دارند و بخشهای قابل توجهی از آنها نیز به عنوان لباس شخصی در سرکوب اعتراضهای مردمی حضور قابل اعتنایی دارند.
این نیروها از قرار معلوم پس از به قدرت رسیدن دولت ابراهیم رئیسی، تشویق به رویارویی با میلیونها نفری در ایران میشوند که حاکمیت با نوع پوشش آنها مساله دارد.
این دسته از نیروها که اغلب دختران و پسران جوان حزباللهیاند در کوچه و خیابان و اماکن عمومی به اسم نهی از منکر به نحوه پوشش زنان و دختران ایراد میگیرند و در بسیاری از موارد به زبان تهدید و ارعاب متوسل میشوند.
نهادهای امنیتی و قضایی و انتظامی هم از آنها به طور کامل حمایت میکنند و با آندسته از کسانی که در برابر این افراد مقاومت میکنند نیز برخوردی قهری میکند.
این اما همه ماجرا نیست و در مقابل بخش قابل توجهی از مردم مقابل این نیروهای مداخلهگر در امور شخصی خود ایستاده و با آنها مقابله به مثل میکنند که تصاویری از این جدالها و تنشهای لفظی در شبکههای اجتماعی منتشر شده است.
در این میان گروهی از کسانی که در عامل سیاست به آنها «وسطباز» گفته میشود و حاضر نیستند موضع صریح و روشنی در خصوص حجاب اجباری بگیرند، میگویند مقابله مردم با این مداخلهگران به منزله دوقطبیسازی جامعه است و نباید به چنین مسالهای دامن زد.
این افراد بیآنکه راهکار روشنی برای برچیده شدن قانون ناکارآمد حجاب اجباری ارائه کنند، تنها به این ژست اکتفا میکنند که جامعه نباید دوقطبی شود، اما به صراحت نمیگویند که نقش حاکمیت در این قطبیسازی چیست؟
واقعیتی که در استدلال این دسته از افراد مغفول مانده، ماهیت تغییر و گرایش به تغییر در معنای عام است که هر چه موج تغییر گستردهتر باشد و مقاومت در برابر آن شدیدتر، تولد تضاد و تنش و تشدید تخاصم از بدیهیترین نتایج آن است.
صورت مسائل جامعه ایران نشان میدهد که تغییرات اساسی از مهمترین خواستههای ریز و درشت مردم است که حاکمیت نهتنها حاضر نیست این خواستهها و تغییرات را به رسمیت بشناسد، بلکه با ابزارهای گوناگون تلاش میکند آنها را سرکوب و منکوب کند.
حاکمیت برای منکوب کردن این تغییرات، ابزار و توان کافی ندارد. به همین جهت اقلیت مورد حمایت خود را راهی کوچه و خیابانها کرده است تا از این طریق با موج خواهان تغییرات مقابله کند و از طریق دستگاههای تبلیغاتی خود چنین القاء کند که مردم ایران با این قبیل تغییرات مخالفند.
صفآرایی این اقلیت که قوه قهریه را پشت سر خود دارد در برابر اکثریت، به قطبی شدن خواستهها برای تغییر منجر شده است، نه قطبی شدن جامعه ایران. آمارها و یافتههای میدانی هم تائید میکند که خواسته عموم مردم ایران تغییر است. از آنجا که حاکمیت این تغییرات را به رسمیت نمیشناسد و حامیان خود را مقابل این تغییرات به صف کرده است، نتیجه مستحکم شدن اراده مردم برای دستیابی به خواستههایی است که روز به روز موانع متعددی مقابل آنها گذاشته میشود.
میل به تغییر و تحول معطوف به زندگی آزاد و آرام در جامعه ایران، جریانی به شدت قوی و قدرتمندی است که سختسری روحانیون حاکم در مقابل آن، منجر به گسترش دامنه رویارویی مردم با اصل جمهوری اسلامی شده است که البته عوامل بسیار دیگری در شکلگیری چنین وضعیتی نقش داشتهاند.
مردم ایران میخواهند بسان بسیاری از مردمان جهان در صلح، آرامش و فارغ از هر ایدئولوژی، رنگ و نژاد آزادانه زندگی کنند. خواستهای قوی که حاکمیت گمان میکند با پلیس و با اتکا به اقلیت میتواند مانع از تحقق آن شود. بزرگترین نتیجه چنین مخالفتی، فرو ریختن پایههای مقبولیت و مشروعیت نظام در جامعه ایران است.
از: ایندیپندنت