شیرزاد عبداللهی
مهندس شمس ملکآرا، استاد درس نقشه برداری دانشکده فنی دانشگاه تهران تازه درس را شروع کرده بود که مستخدم دانشکده، هراسان وارد کلاس شد و چیزى در گوش استاد گفت. استاد جواب داد: ”نمىشود، بروید پیش معاون دانشکده.” مستخدم از کلاس خارج شد. پس از چند دقیقه درِ کلاس به شدت باز شد و گروهبانى مسلح، مستخدم را به داخل هُل داد و در حالى که مسلسل را به سینه او هدف رفته بود پرسید: ”کى بود؟” مستخدم با دست به سمتى اشاره کرد. گروهبان پشت یقه دانشجویى را گرفت، او را از ردیف نیمکت ها بیرون کشید و با خود برد. کلاس به هم خورد…. دقایقی بعد زنگ نا بهنگام همه دانشجویان را از کلاس های درس به سرسرای دانشکده کشاند. ساعت حدود ۱۰ و ۱۵ دقیقه بود و فقط دانشجویان کلاس نقشه برداری دلیل زنگ نا بهنگام را می دانستند.
سربازان، مسلسل به دست، در سرسرای دانشکده پخش بودند. یکى از دانشجویان ناگهان شعار داد: ”دست پلیس از دانشگاه کوتاه”. بعد از این شعار، تیراندازى با مسلسل شروع شد و سربازان سقف، ستونها و دیوارها را به مسلسل بستند. چند نفر از دانشجویان به زمین افتادند. رادیاتور شوفاژ در اثر تیراندازى سوراخ و آب در صحن سرسرا جارى شد و با خون دانشجویان درآمیخت. پس از ده دقیقه تیراندازى، سکوت برقرار شد و سربازها تمام کسانى را که درازکش کرده بودند، بیرون بردند. سه نفر در سرسراى ورودى غرق در خون بر جای ماندند: مصطفى بزرگنیا، احمد قندچى و آذر (مهدى) شریعترضوى… دانشکده که آرام شد تیرها را شمردند. ۶۸ تیر در آن فضای بسته شلیک شده بود. دانشجویان را در کامیون های ارتشى ریختند و به اتاقک کنار دانشکده هنرهاى زیبا بردند. جوانکى با لباس شخصى، بچه ها را بازرسى بدنى کرد و کیفها را گشت…دستگیرشدگان را به فرماندارى نظامى و کشته ها را به سردخانه منتقل کردند. رئیس دانشکده فنی، مهندس خلیلى و معاونش دکتر رحیم عابدی بود. ریاست دانشگاه تهران را دکتر علی اکبر سیاسی پایه گذار استقلال دانشگاه تهران برعهده داشت. معاون دانشکده فنی بعد از ظهر ۱۶ آذر دستگیر شد.
دوشنبه ۱۶ آذر ۳۲ ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه استادان دانشکده فنی واقعه را صورتجلسه کردند: “در حدود پانزده دقیقه از جلسه دوم صبح گذشته بود (۱۰ و پانزده دقیقه) که اطلاع رسید عدهاى سرباز مسلح قصد ورود بهکلاس دوم الکترومکانیک را داشتند و استاد کلاس درس آقاى مهندس شمس ملکآراء خواهش نمودند که کسى حق ندارد وارد کلاس درس بشود مگر با کسب اجازه قبلى از رئیس دانشکده. سربازان بدون توجه به این مطلب به جبر و عنف در کلاس را باز کرده و دو نفر از دانشجویان کلاس را مورد ضرب قرارداده و آنها را از کلاس بیرون بردند. در برابر این عمل بىسابقه و با توجه به این اصل که احترام کلاس درس و حفظ شئون فرهنگى و دانشگاهى بر همه واجب است و به این ترتیب شدیداً هتک احترام شده براى احتراز از پیش آمدهاى ناگوارترى بناچار زنگ تعطیل کلاسها نواخته شد و استادان بتدریج از کلاس درس بیرون آمده در اطاق معاونت دانشکده جمع شدند. ناگهان صداى شلیک مسلسل دستى شنیده شد و وضع بحرانى عجیبى پیش آمد و بعد خبر رسید که چند نفر از دانشجویان هدف گلوله قرار گرفته و در سرسراى دانشکده افتاده و خون از آنها جارى است. شنیدن این خبر و تجسم وضعیت براى کلیه استادان حاضر که این صورت جلسه را امضاء مىنمایند موجب نهایت تأسف و تأثر گردید. و در این لحظه که صورت جلسه امضاء میشود ساعت ۱۱:۳۴ صبح است و هنوز وضع خاصى در دانشکده حکمفرماست. امضا کنندگان: مهندس اصفیاء، مهندس گوهریان، دکتر افشار، مهندس مشایخى، زاهدى، مهندس رخشانى، عصار، دکتر احمد یلدا، ژرژ، سید احمدیان، سنجابى، فتحاللَّه فتاحى، دکتر رحمتى، مهندس خلیلى، دکتر عابدى.”
دکتر علی اکبر سیاسی رییس وقت دانشگاه تهران بعدها در خاطرات خود با عنوان “گزارش یک زندگی” نوشت: گزارش که به من رسید، بیدرنگ با سپهبد زاهدی تلفنی تماس گرفتم و شدیداً اعتراض کردم که با این حرکات وحشیانه مأمورین انتظامی شما، من دیگر نمیتوانم، اداره امور دانشگاه را عهده دار باشم. گفت: “متأسف خواهم بود، اما دولت رأساً از اداره امور آنجا عاجز نخواهد ماند”. فردای آن روز، در جلسه رؤسای دانشکده ها، دو ساعت درباره این جریان و خط مشی خود بحث کردیم. نخستین فکر این بود که جمعاً استعفا دهیم، بعد دیدیم که این کناره گیری نتیجه قطعی اش این خواهد بود که آرزوی همیشگی دولت بر آورده خواهد شد و استقلال دانشگاه را که قریب دوازده سال در استقرار و استحکامش زحمت کشیده بودیم، از بین خواهد برد و یک نظامی یا یک غیر نظامی قلدر را به ریاست دانشگاه خواهند گماشت. در نتیجه این مذاکرات و ملاحظات تصمیم گرفته شد که سنگر را خالی نکنم و به مقاومت بپردازم.
دکتر سیاسی در خاطرات خود در باره حضور خود در جلسه هیات دولت نوشت: وزرا گوش تا گوش دور میزی دراز نشسته بودند. نخست وزیر (فضل ا… زاهدی) به احترام من از جای برخاست وزیران نیز به او تأسی کردند…. معلوم شد، گفتگو درباره دانشگاه است… نوبت به وزیر جنگ سپهبد هدایت رسید او با حدّت و شدت بیشتری به دانشگاه حمله کرد و در پایان سخنانش نتیجه گرفت که “اگر عضوی از اعضای بدن فاسد شود، آن را قطع میکنند، تا بدن سالم بماند. دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد… به آرامی گفتم، این نظریه قابل تأمل است. تشبیه دانشگاه به یک عضو بدن و احتمال قطع آن صحیح نیست، عضو بدن را که قطع میکنند، از خود مقاومت نشان نمیدهد، …. در صورتی که دانشگاه از هزاران استاد و دانشجو و کارمند زنده و پویا تشکیل گردیده و اگر مورد حمله قرار گیرد، به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع میکنند… فردای آن روز، مأمورین انتظامی که پس از سقوط مصدق در دانشگاه، راه یافته بودند، آنجا را ترک کردند.”
روزنامه اطلاعات، مورخ سهشنبه ۱۷ آذر ۱۳۳۲ گزارش پزشکی قانونی را درج کرد: اداره پزشکى قانونى علت فوت سه نفر دانشجویان دانشگاه را چنین تشخیص داده است: ۱. مصطفى بزرگنیا دانشجوى دانشکده فنى بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد شده و از زیر بغل چپ او خارج گردیده فوت کرده است. براثر این گلوله استخوان بازوى وى بکلى خرد شده و خونریزى زیاد باعث مرگ وى گردیده است. بر پشت شانه راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده مىشود که تا ۱۵ سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود. ۲. شریعت رضوى دانشجوى مقتول دیگر فقط بهعلت زخم سرنیزه فوت کرده است. سرنیزه استخوان ران راست وى را بهکلى خرد کرده و شریانها را پاره نموده و در نتیجه خونریزى زیاد مجروح درگذشته است. یک گلوله نیز بهدست راست وى اصابت کرده که جلدى بوده و نمىتوانسته باعث مرگ باشد. ۳. مقتول دیگر احمد قندچى نام دارد و بهعلت اصابت گلولهاى که وارد شکم وى گردیده و احشاء داخلى را پاره نموده درگذشته است.
روزنامه اصلاعات مورخ ۱۸ آذر ۳۲ گزارش هیات بررسی مامور از سوی رییس دانشگاه را منتشر کرد: “مقارن ساعت نهونیم روز ۱۶ آذرماه عدهاى از دانشجویان دانشکده فنى در کریدور دانشکده ایستاده و مشغول گفتوشنود بودند. در این ضمن دو نفر از دانشجویان از پشت پنجره دو نفر از ماموران انتظامى را که در بیرون دانشکده فنى مشغول گشت بودند تمسخر نمودند. مامورین از این جریان عصبانى شده و بهوسیله سرگروهبان خود در صدد تعقیب دانشجویان برآمده و دانشجویان نیز از موقعیت تشکیل کلاسها استفاده کرده و در کلاس مىروند. مامورین هم بدنبال آنان وارد کلاس شده و خواستار تحویل آنان مىشوند. در این موقع وضع کلاس و دانشکده متشنج شده از طرف اولیاى دانشکده زنگ زده مىشود و مامورین دو نفر دانشجوى مورد نظر را دستگیر و مضروب مىنمایند. در این موقع که کلیه دانشجویان در کریدور طبقه اول دانشکده اجتماع نموده بودند از مامورین انتظامى وارد مىشوند. یکى از دانشجویان شعار مىدهد، چون مامورین درصدد متفرقکردن دانشجویان برمىآیند، دانشجویان بهطرف دیگر کریدور فرار مىکنند. در این موقع از آن سمت چند سرباز مسلح به مسلسل دستى با دانشجویان برخورد مىکنند و سربازان که دچار وحشت شده بودند شروع به تیراندازى مىنمایند که در نتیجه آن سه نفر مقتول و عده ای مجروح می شوند.
روزنامه اطلاعات مورخ پنجشنبه ۱۹ آذر ۳۲ متن اطلاعیه دولت را منتشر کرد: دولت از واقعه غیرمنتظرهاى که روز دوشنبه در دانشگاه تهران پیش آمد متأسف و متأثر مىباشد و دستور داده است مرتکبین و محرکین حقیقى این واقعه را معلوم و تحت تعقیب قرار دهند. دانشجویان که فرزندان گرامى ما هستند بهخوبى مىدانند که دانشگاه محیطى منزّه براى ملت ایران مىباشد مخصوصاً براى دولت که مسئول تربیت نسل آینده است. ولى متاسفانه عده معدودى بىوطن که همه چیز ما را مىخواهند بر باد دهند و براى ما نه دانشگاه باقى بگذارند نه دانشجو، در این مکان رخنه کرده و آنجا را سنگر تظاهرات خیانتآمیز قرار داده اند… دولت موظف است با نهایت جدیت وسائل تحصیل و پیشرفت فرهنگ را فراهم سازد و مخصوصاً نسبت به دانشگاه و دانشجویان کمال علاقه را دارد.بدینوسیله باطلاع آن عده معدود میرساند که با کمال قدرت از اقدامات مضره آنها جلوگیرى و دانشگاه را محیطى آرام و آماده براى تحصیل و تربیت مردان آینده ایران خواهد نمود.
روزنامه اطلاعات مورخ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۳۲ اعلامیه شورای دانشگاه را منتشر کرد: عصر روز چهارشنبه ۱۸ آذر ۳۲، شوراى رؤساى دانشکدهها مجدداً تشکیل و در تعقیب مذاکرات جلسه صبح درباره حادثه صبح دانشگاه صحبت بهعمل آمد و پس از چند ساعت شور و مذاکره اعلامیهاى به شرح زیر صادر کردند: دانشگاه تهران در عین بىطرفى کامل در امور سیاسى و با نهایت علاقهمندى بهحفظ نظم و آرامش در محیط دانشگاه، از واقعه روز ۱۶ آذر که برخلاف انتظار در دانشکده فنى روى داده متاسف مىباشد و امیدوار است با اطمینانى که از طرف مقامات مربوطه داده شده است موضوع دقیقاً رسیدگى شود. از همه دانشجویان و کارکنان دانشگاه انتظار دارد که براى حفظ استقلال و احترام دانشگاه دقت نمایند تا نظایر این واقعه تکرار نگردد. دانشگاه به بازماندگان سه نفر دانشجویى که در این قضیه از میان رفتهاند تسلیت می گوید.
برادر شریعت رضوی بعد از انقلاب: “بعد از شهادت این سه تن به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانه هایمان را هم ندادند؛ ولی در مراسم چهلم به خاطر پافشاری زیادی که کردیم فقط ۳۰۰ کارت که مهر حکومت نظامی روی آن خورده بود به من دادند. هر کس میخواست به طرف امام زاده عبدالله برود کارتش را کنترل میکردند.”
برادر شهید بزرگ نیا: “از طریق علم، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد ۲۰۰ هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم؛ بعد میخواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند. تا این که خودم پیش سرتیپ بختیار فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد خودم مسؤول باشم.” به خانواده قندچی گفته بودند که او را با شریعت رضوی و بزرگ نیا در امامزاده عبدالله دفن کردهاند. برادر قندچى می گوید: “بعد از این که فهمیدیم برادرم را در مسگر آباد دفن کردهاند قبر شهید را نبش کردیم و او را مخفیانه به امامزاده عبدالله بردیم و در آنجا در کنار دوستانش به خاک سپردیم. خواهر قندچی می گوید: “رژیم پهلوی نمیگذاشت ما روی سنگ قبر برادرم کلمه شهید را بنویسیم. بعد از یک سال موفق شدیم روی سنگ قبر، کلمه شهید را حک کنیم. باز آمدند تراشیدند”.
امیراسداللَّه علم، وزیر دربار در جلد سوم خاطرات روزانه خود در تاریخ ۸ آذر سال ۵۲ نظر شاه را در باره نا آرامی های دانشگاه ها نوشت: صبح در ساعت مقرر براى شرفیابى در کاخ نیاوران حاضر شدم. شرفیابى زیاد طول نکشید…. گزارش دانشگاه و پیشآمد دیروز دانشکده کشاورزى را عرض کردم. فرمودند با آن که تو و علیاحضرت معتقد هستید که بر سر بدرفتارى گارد دانشگاه این پیشآمد شده است (اشاره به مذاکرات سر شام دیشب)، ولى من گزارش دارم که حداقل بیست نفر عناصر نامطلوب و افراد مخرّب در آنجا داخل دانشجویان هستند که دستور دادهایم آنها را بگیرند. فرمودند اصولاً باید انسان خیلى ساده لوح باشد که قبول بکند یک انحراف کوچک گارد ممکن است کار را به اینجاها بکشاند…. واقعاً شاه مجرّب است و بااطلاع. خدا وجود مبارکش را براى ما حفظ کند. فرمودند نمىدانم چه طور در دانشکده کشاورزى و پلىتکنیک و دانشکده فنى دانشگاه تهران از همه جا بیشتر عناصر مخرّب یافت مىشوند.
از: روز