سلمان رشدی و فتوای قتل رمان

دوشنبه, 24ام مرداد, 1401
اندازه قلم متن

shahla-shafigh3

خبر کوتاه و تکان‌دهنده بود. یک جوان لبنانی‌تبار هوادار سپاه پاسداران سلمان رشدی نویسنده را با ضربات چاقو تا آستانه مرگ برد. شهلا شفیق، نویسنده و پژوهشگر، به پس‌زمینه‌های ایدئولوژیک حرکت این “جنایتکار جوان” پرداخته است.

خبر دهشتناک است. اسلامیستی بیست و چهار ساله به جان سلمان رشدی تعرض کرده و این نویسنده بزرگ را در معرض مرگ قرار داده است. سن و سال جنایتکار جوان به عمر فتوای روح‌الله خمینی که در زمستان شصت و هفت حکم به قتل نویسنده داد نمی‌رسد، اما وجود و عمل او گواه انکارناپذیر واقعیتی است که مردم ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی با گوشت و پوست خود زیسته و می‌زیند.

ترور برای توتالیتاریسم اسلامیستی وسیله‌ای نیست که هر از گاه به کار آید، بلکه در ذات الگوی ایدئولوژیکی است که به حاکمان جواز می‌دهد به نام خدا بگیرند و ببندند و بکشند. مگر می‌توان فراموش کرد که چند ماه پیش از فتوای قتل رشدی در زمستان سال شصت و هفت، هزاران زندانی سیاسی در تابستان آن سال سیاه به دار آویخته شدند؟

دلایل سیاسی این دو فتوای جنایتکارانه نیز نقاط اشتراکی دارند که در تحلیل نهایی به بحران مشروعیتی برمی‌گردد که جمهوری اسلامی در سال‌های پایانی دهه خونبار شصت و سر کشیدن جام زهر پایان جنگ، با آن روبرو شده بود.

این جنگ که آغازگرش صدام حسین بود به جمهوری اسلامی مدد رسانید تا گروه‌های سیاسی غیرخودی را از میان بردارد، نهادهای سرکوبگر را در همه عرصه‌های جامعه مستقر کند و جامعه مدنی را به سکوت وادارد.

اما با شکست آشکار شعارهای فتح کربلا و قدس و نیز آشکار شدن فاجعه‌بار برنامه‌های اقتصادی اجتماعی جمهوری اسلامی، خمینی ناگزیر گشت به گفته خویش “جام زهر” را سر بکشد و به قطعنامه پایان دادن به جنگ هشت ساله تن در دهد.

در این شرایط، علم کردن فتوای قتل نویسنده جهشی برای بازیافتن حقانیت ایدئولوژیکش بود. خمینی با صدور این فتوا ماهرانه جبهه جهاد را جابه‌جا کرد و چالش اسلامیستی علیه دشمنان خارجی و داخلی را به نوعی دیگر به نمایش گذاشت.

در این استراتژی، رشدی برآمده از خانواده‌ای مسلمان، که در غرب زندگی می‌کند و به انگلیسی می‌نویسد، دشمنان داخلی و خارجی را یکجا نمایندگی می‌کرد. اینچنین کشتن او به نام رعایت حرمت مقدسات اسلامی توجیه گردید.

گفتار چهره‌های مدعی عدالت و فرهنگ و هنر بومی اسلامی، همچون میرحسین موسوی و عطاالله مهاجرانی، به واقع دفاعیه‌های ایدئولوژیک شرم‌آوری بود که خفه کردن سخن و شکستن قلم‌های آزاد را  تبلیغ و تجویز می‌کرد.

آیا همین دیدگاه در دهه هفتاد به کشتن مترجمان و شاعران و نویسندگانی چون علی اکبر سعیدی سیرجانی، احمد میرعلایی، مجید شریف، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و ده‌ها تن دیگر نینجامید؟ مگر آن‌ها چه کرده بودند جز نوشتن و سرودن و ترجمه کردن؟ آنها تنها به خود اجازه داده بودند بیندیشند و تخیل کنند و بیافرینند.

سلمان رشدی خیلی زود به ابعاد ایدئولوژیک فتوای قتلش پی برد. او در آغاز حیرت‌زده از امواج خشم و نفرتی که جمعیت خشمگین معترض به رمان آیه‌های شیطانی را از پاکستان و ایران تا کشورهای اروپایی به خیابان‌ها کشانیده بود، راه عذرخواهی از مسلمانان را در پیش گرفت. اما به سرعت دریافت که علت اصلی را می‌باید نه در احساسات “جریحه‌دار شده” مسلمان‌ها، بلکه در پروپاگاندای اسلامیست‌ها جست. او پی برد که بسیج خشم‌آگین توده‌های کف بر دهان نمایانگر برآمد فاشیسم سبز است که مسلمانان نیز از جمله قربانیان آن هستند.

از آن پس رشدی به این جمع‌بندی درخشان رسید که آتش زدن آیه‌های شیطانی و حکم قتل نویسنده، اعلام محکومیت رمان به مثابه  قلمرو شک و تخیل است که پیچیدگی و چندگونگی واقعیات زندگی اجتماعی و درونی فرد و جمع را بازمی‌تاباند.

رشدی تاکید می‌کند که “آیه‌های شیطانی” برای ضدیت با اسلام نوشته نشده، بلکه ستایشگر امتزاج و اختلاط و دگرگونی‌های حاصل از پیوندهای نو میان انسان‌ها، فرهنگ‌ها، ایده‌ها و سیاست‌ها، فیلم‌ها و ترانه‌هاست.

از دید نویسنده، این رمان از مطلق‌گرایی وحشت دارد و می‌خواهد نشان دهد که انسان‌ها با گفت‌وگو، ابراز مخالفت، پرسشگری و بیان ناگفته‌ها به تفاهم و راه‌گشایی می‌رسند و نه با زانو زدن، چه در برابر خدا و چه در برابر سایر انسان‌ها (از مقاله “با حسن نیت”، در جستار”زادگاه‌های تخیلی”).

طرح و برنامه دشمنان رشدی اما به زانو در آوردن فرد و جمع در پیشگاه قدرت است. هم از این روست که ضربات چاقو بر تن نویسنده، شادی مرگبار آنان را برمی‌انگیزد. هنوز نیاموخته‌اند که جان پایای نویسنده و جاودانگی او در کلام اوست و هیچ سلاحی قادر به کشتن اندیشه و تخیل و کلمه نیست.

از: دویچه وله


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.