علی کشتگر
آنچه در ایران می گذرد یک تحول عمیق اجتماعی بی سابقه در همه تاریخ چند هزار ساله ایران است، که هدف آن دگرگونی انقلابی در همه حوزه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و به تبع آن رهایی زن از تمام قید و بندها و محرومیت ها، تبعیضات و سنتهای مبتنی بر دین خوئی است. نام واقعی این تحول همه جانبه رنسانس است. نوزائی ایرانی. این انقلاب نوزائی دیر یا زود، برای همیشه تروریسم اسلامی حاکم را به زباله دان تاریخ می اندازد.
اسلام سیاسی دشمن دموکراسی
در دوران نهضت مشروطه جامعه ایران هنوز در قید سنتهای عقب مانده اسلامی بود. و زن از همه حقوق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی محروم بود و زنان هم بجز استثنائاتی تاریخی مثل قره العین به همه تبعیضات گردن می گذاشتند. و آن کس هم که گردن نمی گذاشت به سرنوشت هولناک قره العین دچار می شد.
در آن زمان انگشت شمار بودند روشنفکرانی که اهمیت امر برابری زنان در همه امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، برابری همه مذاهب و عقاید در برابر قانون و جدائی کامل دین و دولت را به مثابه سنگ بنای تشکیل دولت- ملت درک می کردند و می دانستند که برابری شهروندان و استقرار دموکراسی بدون قوای سه گانه سکولار و مستقل از هم غیرممکن است، و حالا امروز این حقایق را نسل جوان ایران درک می کند و بخاطر تحقق آن به مبارزه ای حماسی روی آورده. در نهضت مشروطه بر خلاف آنچه مثلا در انقلاب فرانسه رخ داده بود، مساله ممنوعیت دخالت دین و روحانیت در امر دولت و سیاست مطرح نبود بلکه برعکس روحانیت به مترقی و ارتجاعی تقسیم می شد و بخش به اصطلاح مترقی آن در نهضت مشروطه نقش داشت و در نتیجه در تدوین قانون اساسی مشروطه نیز نظرات ارتجاعی خود را اعمال کرد. به این ترتیب قانون اساسی مشروطیت نتوانست بر اساس جدائی دین از دولت، برابری همه ادیان و عقاید، رهایی زن از قید و بندهای سنتی و مذهبی و تشکیل قوای سه گانه سکولار تدوین شود. قانون اساسی مشروطیت بکلی مرد سالار و شیعه سالار بود چرا که در آن قانون، مذهب شیعه اثنی عشری بعنوان مذهب رسمی ایرانیان شناخته شد و طبعا ایرانیان دارای سایر مذاهب همراه با زنان همچنان چون قرن های گذشته شهروندان درجه دوم باقی ماندند.
چرا انقلاب مشروطه نمی توانست به دموکراسی منجر شود؟
زن همچون گذشته نه حق رای داشت، نه حق آزادی انتخاب لباس، نه حق جدائی و طلاق، نه حق خروج از منزل بدون اجازه شوهر، نه حق ممانعت مرد از چند همسری و نه حق حضانت فرزند داشت و همچنان در مساله ارث و یا شهادت نصف مرد و در عمل کمتر از نصف مرد به حساب می آمد و حتی شوهر در صورت عدم تمکین کامل زن به هوسها و خواسته های او حق تنبیه بدنی وی را نیز داشت و اگر هم مرد همسرش را می کشت با پرداخت دیه موضوع حل می شد. به این ترتیب انقلاب مشروطه با وجود ایجاد پارلمان، آزادی نسبی احزاب و محدود کردن قدرت پادشاه نمی توانست راهگشای دموکراسی و برابری شهروندان باشد. جامعه از مجموعه سلولها و یا واحدهائی که خانواده باشند تشکیل می شود. طبعا از جامعه ای که از مجموع کل این واحدهای زیر سلطه دیکتاتوری مردان تشکیل شده انتظار دموکراسی بیهوده است.
چرا در هیچ کشور اسلامی دموکراسی نیست؟
چرا در هیچ یک از کشورهای اسلامی تا کنون دموکراسی به معنای واقعی آن تحقق نیافته و هر جا هم آزادی های سیاسی به شکل نیم بند و به صورت آمرانه و از بالا پدید آمده، ناپایدار بوده است؟ برای آن که موقعیت زن در خانواده و در جامعه تابع قوانین عقب مانده اسلامی و قرآنی بوده است. در این گونه جوامع بیش از آن که دموکراسی به معنای واقعی کلمه و به نحو پایدار محقق شود باید مساله برابری زن و مرد نهادینه شود. و این مستلزم آن است که هم زنان به حقوق اجتماعی خود واقف شوند و برای تحقق آن مبارزه کنند و هم مردان برابری زن و مرد را در همه عرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بپذیرند و هر آنچه برای خود درست می دانند برای خواهران، همسران و مادران خود نیز درست بدانند.
مردی که از برابری زن و مرد دفاع نکند آزادیخواه نیست!
جوانی که همین امروز شعار آزادی می دهد اگر در مساله ارث برابری خود را با خواهر خویش نپذیرد و یا در مساله مناسبات اجتماعی برای خود حق بیشتری قائل شود، هنوز آزادیخواه نیست.همان گونه که پیشتر اشاره شد اگر در غرب تحول انقلابی و رنسانس در جهت جدائی کامل مذهب از دولت سیر کرد در نهضت مشروطه ایران روند برعکس جریان یافت. روحانیت به اصطلاح مبارز نقش برجسته پیدا کرد و قانون اساسی آلوده به فقه و شرعیات ارتجاعی مذهب شیعه شد.
در نهضت ملی مصدق نیز هیچ نشانه ای از تلاش برای بهبود قانون اساسی مشروطه دیده نمی شود و به دلایل مختلف چنین انتظاری هم از آن نهضت نمی شد داشت انقلاب بهمن ارتجاعی ترین حکومت تاریخ ایران را به قدرت رساند و همان قانون ناقص و عقب مانده مشروطیت را نیز الغا کرد، اصطلاح امت را جانشین ملت کرد و مردم را به خودی و غیرخودی و شهروند درجه یک و درجه دو و درجات پائین تر تقسیم کرد. و حکومت مطلقه روحانیت را مستقر ساخت. که در این یادداشت به دلایل آن، که بارها از زوایای مختلف مورد بحث قرار گرفته به آن نمی پردازم و مستقیما میروم سراغ آنچه امروز در حال رخ دادن است.
چگونه جامعه ایران به نوزائی رسید؟
امروز به برکت انقلاب جهانی رسانه ای و مهمتر از آن با تکیه بر تجارب همه شکستهای از انقلاب مشروطه تا کنون بویژه تجارب درس آموز و دردناک ۴۴ سال حاکمیت تروریستی و فاسد و تبعیض گر مذهبی، ایران به بیداری بی سابقه ای رسیده و در این میان نسل های جوان و جوان تر بویژه دختران و زنان ایرانی که در این چهار دهه زیر فشار تبعیض و تحقیرهای همه جانبه بوده اند خواهان برافکندن تبعیض و برابری کامل زن و مرد در همه عرصه های زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هستند و برای این خواسته های عادلانه مردان بویژه نسل جوان نیز اکثرا در کنار آنان به مبارزه برخاسته اند. بی اغراق می توان گفت که جامعه ایران ۴۴ سال پس از حکومت نکبت بار تروریسم اسلامی از سنت دیرپای دین خوئی هزاران ساله عبور می کند و خواهان زدودن هر گونه دخالت و نفوذ دین در مناسبات اجتماعی و سیاسی و طبعا خواهان برابری کامل زن و مرد است. این انقلاب دیگر نه به دنبال “شعار رای من کو” در چارچوب نظام دینی هست، نه به دنبال اصلاح رژیم مذهبی است و نه دخالت مذهب در دولت و سیاست را برمی تابد. این جنبش عصاره همه تجارب ایران و جهان را در خود منعکس کرده و به دنبال نوزائی ایران است. یعنی برابری کامل شهروندان، نابودی همه گونه تبعیض و استقرار دموکراسی سکولار و ممنوعیت دخالت هرگونه دین و مذهبی در دولت و سیاست.
سرکوب دیگر مثل گذشته جواب نمی دهد!
برای نخستین بار در تاریخ ۴۳ ساله اخیر خیزش سراسری مردم ایران که نسل های دهه هشتادی در آن شرکت برجسته ای دارند نسبت به سرکوب هم مصونیت نشان می دهد و تا همین امروز به دست آوردهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی مشخصی رسیده و ناقوس فروپاشی رژیم جنایتکار آخوندها را به صدا درآورده است.
این جوانان در مدارس تحت کنترل شدید جمهوری اسلامی تحصیل کرده اند، اما تربیت خانوادگی و تجربه مادران و پدران آنان و نیز آن گونه که قبلا آمد شبکه های اجتماعی و تجربه زندگی خودشان در نظام اسلامی سبب شده که آنان ماهیت جمهوری اسلامی و اهمیت آزادی را به خوبی درک کنند. شعار “زن، زندگی، آزادی” و “مرگ بر خامنه ای و لعنت بر خمینی” و شعارهای ضد آخوندی دیگر نشانه شکست کامل ایدئولوژی حکومت دینی است.
این قیام سراسری که با پیشاهنگی زنان آغاز شد و اینک همه ایرانیان از هر قوم و عقیده و مذهبی دوشادوش هم در آن مشارکت دارند، با سوزاندن حجاب، تبعیض جنسی اسلامی را در آتش می اندازد و با شعار “آخوند باید گم بشه” و عمامه پرانی جوانان خشم و نفرت از حکومت دین را به نمایش می گذارد. حالا این جنبش مدرن هم روشها وتاکتیک های مبارزاتی خاص خود، هم موسیقی، سرود، سینما، نقاشی و ادبیات خاص خود را آفریده، هم شعارهای مشخص، هم اهداف روشن خود و هم حتی چهره های شاخصی برای رهبری خود دارد. مقصودم البته این نیست که این جنبش افقی که دارای سلسله مراتب عمودی نیست دارای تشکیلات منسجم رهبری مشخص و مورد اعتماد جنبش است، اما می خواهم بگویم که نطفه این رهبری در بطن جنبش وجود دارد و در حال بالندگی است و کم نیستند زنان و مردانی از میان این جنبش آزادیخواهانه که مورد اعتماد وسیع مردم اند و شایستگی رهبری دارند.
این انقلاب -رنسانس می تواند ایران و جهان را دگرگون کند!
این جنبش نوین که همه جهانیان را به تحسین و حمایت از خود برانگیخته در همه ارکان رژیم شکاف انداخته است. نشانه های شکاف در هرم قدرت را می توان در سخنان عوامفریبانه چهره های سرسپرده رژیم مشاهده کرد. مثلا باهنر می گوید باید از این پس “سه یا چهار حزب پاسخگو” داشته باشیم، یا علی لاریجانی و حسن خمینی می گویند باید به رای اکثریت گردن گذاشت و آنان که مانع از رقابت های انتخاباتی شده اند مسوول وضعیت موجودند!! و یا صحبتهای ضرغامی وزیر میراث فرهنگی که از تجدید نظر در مساله حجاب حرف زده و یا مقاله روزنامه جمهوری اسلامی که از سران رژیم می خواهد بابت قتل مهسا و بقیه از مردم عذرخواهی کنند و یا توانگر نماینده نزدیک به قالیباف که “سوپر انقلابی”ها را مسوول شرایط موجود می داند و دهها موارد دیگر که اصول گرایان هر یک به شیوه خود رندانه و مذبوحانه می کوشند حسابشان را از خامنه ای جدا کنند، همگی نشانه آن است که انقلاب سیاسی جاری برای نخستین بار در چهار دهه اخیر در هرم قدرت بر سر چگونگی حفظ رژیم سرگردانی، وحشت و اختلاف پدید آورده است. سران رژیم می دانند که نمی توانند به شیوه های گذشته حکومت خود را حفظ کنند اما هیچ شیوه دیگری نیز که بتواند رژیم را نجات دهد نمی شناسند.
سخنان قالیباف درمجلس اسلامی، سخنان خود او نبود. او یکی از مهره های سرسپرده بیت است و بدون رضایت (خامنه ای ها پدروپسر) نمی تواند درمجلس فرمایشی اعلام کند که ما صدای مردم را شنیده ایم، که ما خواسته های مردم معترض را درست می دانیم و به این نتیجه رسیده ایم که در امور: “اقتصادی”، “اجتماعی”، “سیاسی” و شیوه “حکمرانی” تجدید نظر کنیم.
و یا اعلام طرحی برای آزادی تجمعات و راهپیمائی های مردم در مرکز پژوهش های مجلس نیز نوعی تظاهر عقب نشینی رژیم در برابر انقلاب مردم است. البته در جنبش انقلابی کنونی کسی این دروغها را آنهم از دروغگوترین چوپان دروغگو باور نمی کند، مردم می دانند که رژیم مستاصل شده برای آرام کردن جنبش به سیاست هویج و چماق روی آورده هم وعده اصلاحات می دهد که دروغ است و هم تهدید می کند که شما معترضان یک درصد مردم هستید و ما سران شما را شناسائی کرده و به زودی به سزای اعمالشان می رسانیم و طبعا هم مترصد آن هستند که در صورت فروکش کردن جنبش برای زهر چشم گرفتن از مردم عده ای از زندانیان را اعدام کنند. غافل از آن که از این پس این جنایات نه تنها رژیم را نجات نمی دهد بلکه مردم را متحدتر و مصمم تر می کند.
ترفندهای رژیم برای تفرقه میان مردم بی اثر است
۱۳ سال پس از سرکوب خونین اعتراضات ۸۸ ، همان گونه که اشاره شد، مردم از توهم اصلاحات سیاسی و اجتماعی، در رژیم تبه کار دینی سالیانی است که عبور کرده اند و حالا تقریبا همه ایرانیان می دانند که با وجود رژیم دینی که بنیان اش بر تبعیض و فساد و دروغ است، هر گونه گشایشی و اصلاحی در امور جامعه، اقتصاد، سیاست و حکمرانی امری غیرممکن است. مردم حالا با هرگونه شعاری که بوی آمیزش مذهب و سیاست می دهد مخالفند. آگاهی و شعور سیاسی عمومی بالا رفته و به همراه آن شعارهای مردم معنا و اشکال کاملا سکولار پیدا کرده اند.
و اما دستاورد دیگر این جنبش نوزائی و انقلابی وحدت خلل ناپذیر ایرانیان از هر مذهب، جنس، قوم و عقیده ای بر سر مساله نابودی رژیم اسلامی است. دیگر ترفند های کهنه رژیم که می خواست میان کرد، ترک، بلوچ، ترکمن و عرب و یا سنی و شیعه و بهائی و مسلمان و یهودی و غیره اختلاف بیندازد و حکومت کند و یا این مدعای اصلاح طلبان و طرفداران رژیم که قیام علیه جمهوری اسلامی می تواند به تجزیه ایران و یا فروپاشی ایران منجر شود در نزد مردم هیچ اعتباری ندارد. وقتی جنبش انقلابی شعار “کردستان، زاهدان چشم و چراغ ایران” می دهد و شهروندان هیچ فرقی میان زن و مرد و یا مسلمان، بهائی، یهودی، مسیحی، زرتشتی و بی دین در کسب حقوق شهروندی ندارند و همه مردم از هر دینی و عقیدتی و قومیتی در دفاع از آزادی و خواست سرنگونی بساط حکومت تروریستی، دست در دست هم دارند.
اندیشه های کهنه دود می شوند
در این رنسانس فرهنگی و سیاسی که دختران و زنان شجاع ایران روسری از سر برداشته و آن را در آتش می اندازند نه جائی برای اندیشه های منسوخ مجاهدی که هنوز با چسبیدن به روسری اسیر تبعیض جنسی است و دست از سر اسلام سیاسی به روایت مجاهدی اش برنداشته اند وجود دارد و نه برای افکاری که همچنان به تابلوی “ملی مذهبی” و اسلام رحمانی چسبیده اند. برای نسل های جدید انقلابی مساله رحمانی بودن و یا نبودن اسلام و یا برتر بودن آن دین بر این دین و از این گونه خرافه ها اساسا مطرح نیست. این جنبش به مساله برابری کامل زن و مرد و نابودی هرگونه تبعیض در عرصه های مذهبی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چه در شعار و گفتمان و چه درعمل باور دارد و بر آن است که بر ویرانه های دیکتاتوری دینی تمدن نوینی برپا کند که شایسته ملت بزرگ ایران است. و شگفتا که جریانات سیاسی در خارج از کشورهنوز فرسنگها از این تحول عظیم عقب مانده وهنوز در مواردی بخاطر رقابت های حقیر و بی آینده سیاسی نتوانسته اند مثل میلیونها جوان داخل ایران از این مرزهای عقیدتی و سیاسی فراتر روند و به این درک برسند که امروز نخست باید ایران از دست تروریسم مذهبی آزادی گردد و بعد از آن که دموکراسی سکولار قوام پیدا کرد تا نوبت به دعواها و رقابت های سیاسی که اموری طبیعی و لازم هستند و در همه دموکراسی ها هم موجب پیشرفت اندیشه سیاسی و رشد و توسعه جامعه است برسد.
چرا غرب باید از این انقلاب به هر قیمتی پشتیبانی کند؟
استیصال رژیم به جائی رسیده که برای بقای خود دست به دامان روسیه شده و از حکومت در حال زوال پوتین خواسته است که برای جلوگیری از تلاشهای “غرب” علیه جمهوری اسلامی، به امنیت رژیم کمک کند. صحبت از استفاده از جیش الشعبی و آوردن مزدوران حزب الله به ایران برای سرکوب مردم نیز مطرح است که در این صورت مردم در مبارزه با رژیم و متحدان خارجی اش مصمم تر می شوند.
پیروزی انقلاب ایران، بر همه کشورهای اسلامی اثر گذار خواهد بود. دموکراسی و صلح را در جهان تقویت می کند و طبعا جنبش های جهادی اسلامیستی را به شدت تضعیف خواهد نمود. ایران آزاد و دمکراتیک دیگر نمی تواند چون امروز بازیچه دست رژیم جنایتکار پوتین باشد بلکه متحد استراتژیک غرب در دفاع از دموکراسی و مبارزه با تاریک اندیشی های مذهبی و تروریسم بین المللی است. به همین دلایل جهان آزاد و دمکراتیک وظیفه دارد پشتیبان این نوزائی بزرگ ایرانی باشد.
از: گویا