خامنه‌ای به چه فکر می‌کند؟

یکشنبه, 14ام اسفند, 1401
اندازه قلم متن

kham.jpg

حسن هاشمیان

خامنه‌ای معتقد است که اگر شاه سابق ایران سرکوبها را تشدید می‌کرد و از ایران خارج نمی‌شد، انقلاب ۱۳۵۷ هرگز اتفاق نمی‌افتاد، و از اینرو وی تا زمانی که می‌تواند بکشد و مردم ایران را به زنجیر بکشد، کسی نمی‌تواند علیه رژیم وی انقلاب کند.

اما محمدرضا پهلوی در فکر چه بود؟ در این زمینه تحلیل‌ها زیاد است و کتابهای زیادی به رشته تحریر درآمده‌اند.اما من از یک زاویه دیگر، می‌خواهم خواننده گرامی را به یک حادثه‌ای در عراق رهنمون ‌کنم که تا مدت‌های مدیدی روان شاه سابق را تحت تأثیر قرار داده بود و آن، قتل عام خانواده سلطنتی و در رأس آنها فیصل دوم پادشاه عراق توسط کودتاچیان در سال ۱۹۵۸ می‌باشد. شاه ایران برای این حادثه سه روز عزای عمومی اعلام کرد و قطعا بارها به سرنوشت خانواده سلطنتی عراق و راه‌های پرهیز از آن برای خود و خانواده سلطنتی ایران فکر کرده بود. یکی از این راه‌ها طرح این پرسش است که اگر فیصل دوم پادشاه عراق زودتر از کشور خارج می‌شد، آیا دچار آن سرنوشت شوم می‌گردید؟ جواب این پرسش همانی است که محمدرضا پهلوی در دی ماه ۱۳۵۷ آنرا عملی کرد و از ایران خارج شد تا براساس دیدگاه خود دچار سرنوشت فیصل دوم نشود!

اما فیصل دوم آخرین پادشاه عراق به چه فکر می‌کرد؟ در سال ۱۹۳۹ زمانی که فیصل دوم فقط ۴ سال داشت، پدر وی ملک غازی از دنیا رفت و او تحت وصیت دائی خود امیر عبدالاه به سلطنت نشست.امیر عبدالاه نه فقط همه کاره کشور عراق شد بلکه مرشد ، معلم و الهام دهنده تفکرات فیصل بود. یکی از این تفکرات تحت تأثیر رویدادهای سال ۱۹۵۲ مصر و برآمدن شخصی بنام «جمال عبدالناصر» بود. به ویژه اینکه جمال عبدالناصر بعد از کودتا بر علیه ملک فاروق آخرین پادشاه مصر، او را صحیح و سالم همراه با خانواده سلطنتی سوار کشتی کرد و اجازه داد از کشور خارج شود.

فیصل دوم حتی تا آخرین لحظات زندگی خود فکر می‌کرد، کودتاچیان عراقی همانند جمال عبدالناصر اجازه خواهند داد که او و خانواده سلطنتی سالم از کشور خارج شوند. امیر عبدالاه در مذاکره با کودتاچیان که قصر سلطنتی «رحاب» را محاصره کرده بودند، بارها تکرار کرد که « اگر مردم ما را نمیخواهند، ما حاضریم از کشور خارج شویم». همین جمله، در زمانی که کودتاگران قصر سلطنتی را به رگبار بسته بودند، فیصل دوم تکرار می‌کرد و تأکید می‌کرد « نیازی به خشونت نیست، خودمان میرویم»!‌

اما کودتاچیان که بخش بزرگی از آنها «چپ‌گرا» بودند، هیچ تشابهی با جمال عبدالناصر و روشهای مسالمت‌آمیز وی در برخورد با خاندان سلطنتی مصر نداشتند، بلکه آنها روش «لنین» در برخورد با نیکلای دوم آخرین تزار روسیه و خانواده وی را می‌پسندیدند. لنین دستور داده بود، تزار و خانواده‌اش را طوری بکشند که حتی استخوان‌های آنها پیدا نشود. کودتاچیان عراقی با رهبری معنوی عبدالکریم قاسم و رهبری اجرائی عبدالسلام عارف، بعد از چند ساعت مذاکره با امیر عبدالاه و فیصل دوم و قبول تمام شروط آنها از سوی ساکنان قصر رحاب، به خصوص که فیصل دوم برای جلوگیری از خشونت بیشتر، قبول کرد که تمام اعضای تیپ مدافع قصر را خلع سلاح کرده و آنها را مرخص کند، خانواده سلطنتی و حاشیه آنها را در محوطه روبروی قصر جمع کرده و تیرباران کردند. کودتاچیان به هیچکس رحم نکردند، آنها سگ فیصل دوم و دختربچه مریضی که از آشناهای کارکنان قصر بود و از بخت بد خود، شب قبل به قصر آمده بود را هم کشتند.

این حادثه منطقه خاورمیانه را تکان داد و از همه مهمتر شاه سابق ایران را دچار شوک کرد. بطور قطع محمدرضا پهلوی برای زمان طولانی حتی تا زمان خروج خود از ایران به این حادثه فکر کرده و بر شکل تصمیم‌گیری وی در روزهای واپسین خود در ایران، اثر گذاشته بود.

در تحلیل این رویدادهای مهم تاریخ معاصر منطقه و «گردش سرنوشت» میان ملک فاروق در مصر، فیصل دوم در عراق، شاه سابق ایران و سرنوشت احتمالی خامنه‌ای، یک چیز به وضوح روشن است و آن اینکه رویدادها آنطور که این بازیگران تاریخی فکر می‌کردند یا می‌کنند، پیش نمی‌رود.

فیصل دوم انتظار داشت که به سرنوشت ملک فاروق مصر دچار شود و صحیح و سالم اجازه یابد از کشور خارج شود، اما چنین چیزی نشد و به بدترین گزینه ممکن رسید. نه فقط بی‌رحمانه تیرباران شدند بلکه اجساد آنها در خیابانهای بغداد به ماشین بسته شد و بر روی آسفالت جاده‌ها کشیده شد.

در آن سوی مرزهای عراق و ۲۱ سال بعد از مرگ فجیع فیصل دوم، شاه سابق ایران با مشاهده موج اعتراضات، بلافاصله « صدای انقلاب را شنید» و پشت سرهم نخست‌وزیر عوض می‌کرد و دست آخر برای پرهیز از سرنوشت فیصل دوم و جلوگیری از ورود انقلابیون به قصر خود، از ایران خارج شد. این اقدامات شاه به همان اندازه اشتباه بود که فیصل دوم در عراق، فکر می‌کرد همانند ملک فاروق در مصر، سالم اجازه خروج از کشور را پیدا کند.

شاه ایران نه فقط در زمان خروج خود از کشور، بلکه حتی در واپسین روزهای نخست‌وزیری شاپور بختیار فرصت آن را داشت که از ورود خمینی و خمینیسم به کشور جلوگیری کند. هم از نظر سیاسی-امنیتی و هم از نظر ابزار و آلات کافی، حکومت شاه قدرت آن را داشت که هواپیمای نحس خمینی را از رسیدن به ایران بازدارد. اما واضح بود آنچه که حکومت شاه در آن مرحله نداشت، قدرت تصمیم‌گیری درباره این موضوع مهم بود. در آن مرحله، شاه به جای فکر کردن به سرنوشت فیصل دوم، باید به از بین بردن هواپیمای شوم خمینی فکر می‌کرد.

در حال حاضر ، اما خامنه‌ای آنطور که خود تصور می‌کند، تمام تلاش خود را بر عدم تکرار اشتباهات شاه تمرکز کرده است.نه مانند شاه صدای انقلاب را می‌شنود و نه اعتقادی به نظریه «مردان شاه» ادموند برک فیلسوف انگلیسی دارد که معتقد بود کارگزاران بدنام حکومت را باید کنار بگذارد و به جای آنها افراد خوشنام را به کار گیرد تا رابطه حاکم با مردم بهبود یابد. روش خامنه‌ای خیلی ساده است: می‌کشد، غارت می‌کند، به زندان می‌اندازد و حق نفس کشیدن را از همه گرفته اما با دستگاه های تبلیغاتی خود و پروپاگاندای همه جانبه تلاش می‌کند واقعیت را وارونه جلوه دهد.

این تفکر خامنه‌ای نیز مانند تفکر فیصل دوم در سال ۱۹۵۸ و محمدرضا پهلوی در سال ۱۹۷۹ کاملا اشتباه است. اکنون خامنه‌ای در آخرین لایه یک نظام سیاسی سنگر گرفته و آن لایه سرکوب است.هیچ نظام سیاسی نمی‌تواند تا زمان طولانی در این لایه بقای خود را تضمین کند و به قول «محسن رنانی» نظریه پرداز خود رژیم حاکم، همه چیز برای ولی فقیه فروپاشیده و همه منتظر «فروپاشی ساختاری» نظام هستند.

خامنه‌ای نباید خود را با شاه سابق ایران مقایسه کند، زیرا در بسیاری از پارامترها وجه تشابهی وجود ندارد. اما رژیم ولی فقیه از نظر بسیاری از متغیرها به حکومت‌های صدام حسین و معمر قذافی در واپسین روزهایشان شبیه است.در این زمینه می‌توان بسیار بحث کرد، اما بطورخلاصه دو حکومت صدام حسین و معمر قدافی همانند رژیم ولی فقیه، تمام روابط معنی‌دار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را با مردم خود گسسته بودند و تنها از طریق ماشین سرکوب گذر ایام می‌کردند.

در زمانی که ماشین سرکوب صدام و قذافی در یک معادله قدرت با نیروئی برتر از خود مواجه شدند، همه چیز برای قذافی و صدام تمام شد. در واقع نظامهائی مانند قذافی و صدام حسین با ماشین سرکوب بر گردن مردم سوار بودند و به محض اینکه این ابزار از دست آنها (به هر دلیلی – حمله خارجی یا غیره) گرفته شد، فروپاشیدند.

خامنه‌ای نباید در فکر اشتباهات شاه و عدم تکرار آنها فرو رود، بلکه خامنه‌ای باید به این فکر کند که اگر ابزار سرکوب همانند صدام و قذافی از دست وی گرفته شود، چه کار می‌تواند انجام دهد. شاید خامنه‌ای با اتکا به سازمان جهنمی سپاه، فکر می‌کند که به هیچ وجه نمی‌گذارد اسلحه سرکوب از دست وی بیفتد، ولی لازم است ولی فقیه بداند که صدام حسین با اتکا به «گارد ریاست جمهوری» و « فدائیان صدام» این چنین فکر می‌کرد. اما در نهایت اسلحه سرکوب از دست وی افتاد و سر از «حفره» بیرون آورد. قطعا یک روزی مردم ایران اسلحه سرکوب را از دست خامنه‌ای خواهند گرفت و آن روز زیاد دور نیست.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.