(استفاده جنایتکارانه از گازهای سمی در جمهوری اسلامی سابقه طولانی دارد)
ناصریان(قاضی مُقیسه): یک عده در ملاقات به خانوادههایشان گفتهاند، ما در بند شیمیایی زدهایم. میخواهم بدانم کی مردانگیش را دارد و اکنون جلوی خودم بگوید داستان چی بوده.
فیروز همجوار: من فیروز همجوار، مهندس شیمی و کارمند پالایشگاه تهران. من به علت حساسیت ریوی، در مقابل گازها سریع عکسالعمل نشان میدهم، به جرئت میگویم بعد از ورود به بند جدید ناگهان گازی پخش شد و بههرحال هوا عادی نبود.
ناصریان به همراهش: اسم او را یاداشت کن.
این بخشی از مکالمه مابین ناصریان و مهندس فیروز همجوار، معاون فنی پالایشگاه تهران در بهار ۱۳۶۶ در زندان گوهردشت کرج بود. «فیروز همجوار» در تابستان ۱۳۶۷ جدا و زودتر از ما به اصطلاح به دادگاه احضار و با وجود آنکه نزدیک به دو سال از پایان حکمش میگذشت اعدام شد و بدینگونه ناصریان انتقام شهادت دادن او را گرفت.
بههرحال آن روزها رژیم امکانات آزمایشگاهی و لجستیکی امروز را نداشت، بهعلاوه مسائل و اولویتهایش هم متفاوت از امروز بود.
اما اکنون با موجی از حملات شیمیایی روبهرو هستیم که تقریبا بر مدارس و موسسات آموزشی دخترانه متمرکز شده و گاه روزانه دهها شهر و استان را در برمیگیرد و ظاهرا هدفش ایجاد رعب و وحشت در میان دختران و کودکان کشورمان است. اولین سوالی که در این رابطه به ذهن میآید این است چرا؟ آیا صرفا مسئله انتقام کوری است که علی خامنهای در اوج اعتراضات خیابانی دختران وعده آن را داده است(نطق مهر۱۴۰۱ که در آن از تنبیه دانش آموزان سخن راند)، یا چیزی فراتر از آن است؟
در ابتدای زنجیره حملات شیمیایی دو احتمال مطرح بود:
۱. اقدام باندهای آتش به اختیار درون نظام، همچون جریان اسید پاشی.
۲. احتمال دیگر اقدامی سازمان یافته از سوی افرادی در ارتباط با بالاترین سطوح قدرت، امنیت و تاریکخانههای رژیم، همچون قتلهای زنجیرهای روشنفکران در دهه ۷۰.
اما اکنون بعد از گذشت بیش از سه ماه و در شرایطی که تنها در یک روز مثل ۱۴ اسفند دهها شهر از آبادان گرفته تا مشهد، از خلخال گرفته تا بوشهر و دهها مدرسه دخترانه مورد حمله شیمیایی قرار گرفتهاند، دیگر تردیدی نیست که با یک شبکه وسیع و سراسری با تدارکات و لجستک بالا سروکار داریم. همجنین فراموش نکنیم سخنان دکتر هاشمیان، فوق تخصص مراقبتهای ویژه بیمارستان «مسیح دانشوری» را که گفت ما با مواد شیمیایی سروکار داریم که به هیچوجه در اختیار افراد عادی نیست.
نتیجه آنکه جریانی سازمانیافته در درون حاکمیت در بالاترین سطوح طرحی شیطانی را برای دختران یا بهتر بگوییم برای ایرانمان تدارک دیدهاند.
و حال مسئله این است، آیا این طرح صرفا در خدمت انتقامجویی بیمارگونه خامنهای و باند جنایتکاری در حاکمیت است و یا اهدافی فراتر از آن را مد نظر دارد؟ به سخنی دیگر آیا این تاکتیکی برای فاصله انداختن میان قشر خاکستری و مبارزین است و یا اهداف دیگری از این دست را دنبال میکند؟(مثلا تثبیت اقتدار یک جناح در حاکمیت)، به نظر میرسد گستردگی و تداوم حملات شیمیایی نشان از طرحی با اهدافی بیش از انتقامجویی دارد.
قشر خاکستری چیست و چرا نقش تعیینکننده دارد؟
از آنجا که بر مبنای نظرسنجیها، از جمله موسسه «گمان»، ۸۵ درصد مردم کشورمان مخالف نظام حاکم هستند، اما میزان افرادی که فعالانه در تظاهرات، شعارنویسیها و سایر اشکال مبارزاتی شرکت میجویند به مراتب کمتر از این درصد است، «قشر خاکستری» بیانگر این تفاوت بوده و افرادی را شامل میشود که علیرغم مخالفت با رژیم، در اشکال مختلف مبارزاتی شرکت نمیجویند. مطالعات میدانی، از جمله مطالعات خانم «اریکا چنوو» استاد دانشگاه هاروالد، نشانگر آن است که اگر انقلابی در یک بازه زمانی توان به میدان آوردن و در صحنه نگاه داشتن ۳٫۵ در صد جمعیت را داشته باشد، آنگاه قادر خواهد بود که ماشین سرکوب را در هم بپیچد، از اینرو فعال شدن این قشر برای پیروزی انقلابمان حائز نهایت اهمیت است.
جذب یا منفعل کردن «قشر خاکستری»، صحنه مبارزه انقلاب و ضدانقلاب
در حالی که جبهه انقلاب سعی در جلب حداکثری اقشار و طبقات کمتر فعال را دارد، کوشش ضد انقلاب در منفعل نگاهداشتن آنهاست و میکوشد این ذهنیت را الغا کند که انقلاب اساسا غیر ممکن بوده، یا با منافع آنان در تضاد است.
به عنوان مثال در چکسلواکی در ۱۹۶۸ آتش یک انقلاب اجتماعی شعلهور گشت که خواهان رسیدن به اهداف دموکراتیک بود و پشتیبانی اقشار وسیعی از مردم را با خود داشت(بهار پراگ). شوربختانه انقلاب با ورود تانکهای شوروی به پراگ درهم شکست، اما اقشار وسیعی از مردم نسبت به تجاوز به حق حاکمیت خود و ناکام ماندن اهداف دموکراتیکشان معترض مانده، آنرا در اشکال گوناگون نشان میدادند. «ژان پالاش» و یارانش حتی از اهدا جان شیرین در این راه ابا نکردند.
نیروهای اشغالگر روس برای درهم شکستن این اعتراضات سعی در افشاندن بذر یاس در میان قشرهای خاکستری کردند. در این راستا گروههایی از نیروهای پلیس در پوشش سیویل به عنوان اپوزیسیون به ایجاد اغتشاش در شهر و حمله به فروشگاهها پرداختند. این امر در میان قشر خاکستری در مواردی به دلسردی و سرخوردگی از حرکت اعتراضی بر علیه اشغالگران منجر شد، که برنده آن در نهایت دولت دستنشانده بود.
این مورد میتواند توضیح دهنده سری حملات شیمیایی در ایران ما هم باشد. رژیم فکر میکند با گسترش این نوع عملیات «قشر خاکستری» را متقاعد میکند که بهتر است دست از مبارزه برداشته، تا بدینگونه حداقل امنیت کودکان خود را حفظ کند.
در موردی دیگر سری بمبگذاریهای آپارتمانی روسیه را شاهد بودیم؛ انفجارهایی که در سپتامبر ۱۹۹۹ در چهار مجموعه آپارتمانی در سه شهر روسیه امتداد یافت. در ابتدا مبارزین قفقاز به عنوان عامل این بمبگذاریها معرفی شدند اما به زودی روشن شد که «اف، اس، ب»(جانشین ک، گ، ب) این بمبگذاریها را انجام داده و هدف از آن، از یک سو بهانه برای سرکوب در چچن و از سوی دیگر افزایش محبوبیت «پوتین» و از میدان بدر بردن رقبای او در انتخابات سال ۲۰۰۰ بود.
همچنانکه در ایران هم گروهی از تحلیلگران نظیر دکتر حاتم قادری معتقدند که این حملات میتواند بخشی از جنگ در هسته سخت قدرت باشد. بدین معنا که یکی از باندهای مافیایی امنیتی در درون حاکمیت سعی دارد با یک سری از حملات گسترده شیمیایی ابتدا حداقل امنیت کنونی را هم سلب کرده، آنگاه خود همچون منجی پا در میان نهاده و سایرین را از میدان بدر کند(حتی شاید خامنهای را هم).
این نظریه که در ابتدا توجه گروهی از تحلیلگران را جلب کرده و محتمل بنظر میرسید، پس از اظهارات خامنهای در رابطه با حملات شیمیایی و قطع ناگهانی حملات اهمیت خود را از دست داد و روشن شد که مرکز فرماندهی این حملات تحت کنترل هسته سخت قدرت قرار دارد. از اینرو احتمال سازماندهی آنها توسط کسی همچون «حسین طالب» به عنوان بخشی از یک پروژه سهمخواهی منتفی است.
کجا ایستادهیم و چه باید کرد؟
رژیم اکنون، یعنی پس از سه ماه که از حملات شیمیایی میگذرد و پس از آنکه بیش از ۵۰۰۰ دانشآموز و دانشجوی دختر کشورمان از امواج گسترده این حملات آسیب دیدهاند و سه نفر جانباختهاند، رسما به آن اعتراف میکند و قول پیگیری میدهد(اظهارات خامنهای و عضو کمسیون امنیت ملی مجلس در ۱۵ اسفند). بدنبال این اظهارات چنانکه انتظار میرفت، کوه موش زایید، چند روزنامهنگار و تحلیلگر و مسئول روزنامه که به افشای اخباری در این رابطه دست زده بودند، به قوه قضائیه احضار شده و همزمان خبر دستگیری چند دانشآموز و «غیر معاند» به عنوان متهم اعلام گردید.
در جبهه انقلاب در کنار توئیت شاهزاده رضا پهلوی که افکار بینالمللی را متوجه این فاجعه کرد، فراخوان «شورای همبستگی فرهنگیان» و «شورای دانشجویان» را داریم که بسیار انعکاس گستردهای در میان فرهنگیان، والدین و اقشار دیگر اجتماعی داشت. در خارج از کشور تظاهرات افشاگرانه چندی را شاهد بودیم که برجستهترین انها تظاهرات پاریس بود.
خلاصه کلام ابعاد این حملات بیش از انتقامجویی است، که خانم زهرا رهنورد در پیام خود از آن یاد میکند. اگر ۳۰ سال پیش به نحوی محدود حملات شیمیایی را آزمایش میکردند، اکنون به وسعت ایران آن را میآزمایند و بیش از آزمودن جهت انحراف و به محاق بردن یک انقلاب بهکار میگیرند (تاکتیک همیشگی رژیم برای مقابله با یک بحران، بحرانی دیگر آفریدن).
اما خوشبختانه زنان و مردان سرزمینمان اکنون بسیار آگاهتر و شجاعتر از آن هستند که این اقدامات جنایتکارانه خامنهای و هسته سخت قدرت بتواند آنها را از راه خود بازدارد. شرکت گسترده آموزگاران در کنار والدین در ۱۶ اسفند، ادامه تظاهرات شبانه و سایر اقدامات انقلابی گواه بر این امر است.
آنچه در این رابطه مهم است، توجه بدان است که این عرصه مبارزه به پایان نرسیده، از هم اکنون با افشاگری در مجامع بینالمللی، گردآوری شواهد این جنایت فشار بینالمللی بر جمهوری اسلامی را افزایش داده، راه تکرار آن را مسدود سازیم.
از: ایران امروز