ایران وایر
«هفتسین» را بر مزار عزیزانشان مینشانند و به جای آجیل و شیرینی، خرما و حلوا میگذارند. حتما موقع تحویل سال، به جای این که برای عزیزانشان آغوش باز کنند، قاب عکسهای آنها را بغل میکنند.
۱۴۰۱ برای بسیاری از ایرانیان سال سختی بود؛ سال خشم و فریاد، خون و گلوله، زندان و شکنجه، داغ و درد. اما خانوادههای زیادی امسال داغدارند. آنها که عزیزانشان را در اعتراضات سراسری از دست دادهاند، پای سفره هفتسین، لحظه سال تحویل، موقع دیدن اولین نشانههای بهار حتما یاد آنها میافتند؛ یاد جوانهای رعنا، کودکان پر جنب و جوش، نوجوانهای زیبا و همه عزیزانی که زندگی به آنها حالا حالا بدهکار بود.
این گزارش روایتهایی است از نزدیکان جانباختگان اعتراضات سراسری درباره اولین نوروز بدون عزیزانشان؛ نوروزی که به گفته آنها، نه نشانی از بهار دارد و نه از عید.
خواهر دوقلوی رضا شهپرنیا؛ نیستی بگویی نرگس تولدمان مبارک
«رضا شهپرنیا» از اولین کشتهشدگان اعتراضات سراسری است. او روز ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ بر اثر شلیک ماموران امنیتی در کرمانشاه کشته شد. رضا متولد دوم فروردین ۱۳۷۸ بود . او یک خواهر دوقلو دارد که آنقدر در غم از دست دادن برادر اشک ریخته است که چشمانش مشکل خشکی پیدا کردهاند و مدام باید اشک مصنوعی استفاده کند.
«نرگس»، خواهر رضا درباره سال نو امسال به «ایرانوایر» میگوید: «از لحظهای که این اتفاق شوم برامون افتاد، زندگیمون زیر و رو شد. فقط درد موند و درد. این درد هر چه به عید نزدیکتر میشیم، بیشتر میشه. اولین سال تحویلیه که رضا نیست. عذابش از اونجایی بیشتر میشه که دوم فروردین تولد رضا است؛ یعنی تولد دوتامون. تولدی که نیست. نیست که مثل همه سالها بگه نرگس تولدمون مبارک! این عید و تولد رو تنها موندم. تنها موندم تا آخر عمر و هیچ وقت از بانی این مصیبت نمیگذرم.»
او در بخش دیگری از گفتههایش توضیح میدهد که برای روز دوم فروردین قصد دارد مراسم تولد برای برادرش برگزار کند و به همین منظور میخواهد یک کیک سفارش دهد اما قنادیهای زیادی از پذیرفتن سفارش او خودداری کردهاند: «میگفتند طرح برای زن، زندگی، آزادی قبول نمیکنیم، چون بخشنامه آمده و پلمپ میشیم.»
خواهر دوقلوی «رضا شهپرنیا»: نیستی که بگویی نرگس، تولدمان مبارک!
— ایران وایر (@iranwire) March 17, 2023
رضا شهپرنیا از اولین کشتهشدگان اعتراضات سراسری است. او روز ۲۹ شهریور بر اثر شلیک ماموران امنیتی در کرمانشاه کشته شد. رضا متولد دوم فروردین ۱۳۷۸ بود . او یک خواهر دوقلو دارد که آنقدر در غم از دست دادن برادر اشک… https://t.co/YIXsozqSCP pic.twitter.com/X6fdHDYnju
مادر اسماعیل شنبدی: عید امسال ۳۰ ساله میشد، آرزوها برایش داشتم
«اسماعیل شنبدی»، جوان ۲۹ سالهای بود که در اعتراضات شیراز جان باخت. شب ۲۲ مهر در اعتراضات زخمی و به بیمارستان منتقل شد و ۲۷ مهر در بیمارستان «رجایی» شیراز جان خود را از دست داد.
اسماعیل در یک مکانیکی کار میکرد و سرپرست خانوار بود. او معاش مادر و دو خواهر ناتنی خود را تامین میکرد.
مادر اسماعیل شنبدی درباره نوروز امسال به «ایرانوایر» میگوید: «امسال عید خیلی آرزوها براش داشتم. دیگر ۳۰ ساله میشد. پانزدهم فروردین ۱۴۰۲ اسماعیل من توی ۳۰ سال میرفت. آرزوها براش داشتم. دوست داشتم دامادش کنم و خانوادهاش رو ببینم. اما دیگر بچهام رفت. رفت برای همیشه.»
او توضیح میدهد که از زمان کشته شدن اسماعیل، مادر و دو خواهرانش هیچ منبع درآمدی ندارند: «پسرم نانآور خانواده بود و من و دو خواهرش دیگر تنها
شدیم و در مضیقه هستیم. پسرم حامی ما بود. ما حامیمون رو از دست دادیم.»
.مادر اسماعیل شنبدی: عید امسال ۳۰ ساله میشد، آرزوها برایش داشتم
— ایران وایر (@iranwire) March 17, 2023
اسماعیل شنبدی، جوان ۲۹ سالهای بود که در اعتراضات شیراز جان باخت. او شب ۲۲ مهر ماه در اعتراضات زخمی و به بیمارستان منتقل شد و ۲۷ مهر ماه در بیمارستان رجایی شیراز جان باخت. اسماعیل در یک مکانیکی کار میکرد و سرپرست… https://t.co/EhYNOySRmh pic.twitter.com/zjORrWzG6G
خواهر جواد حیدری: چه بینشاط بهاری که بیرخ تو رسید برادر جانم
«جواد حیدری» متولد ۹ آبان ۱۳۶۱ در قزوین، روز ۳۱ شهریور، در جریان اعتراض به کشته شدن «مهسا امینی» توسط «گشت ارشاد» با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی جان باخت. خواهرش «فاطمه»، از همان نخستین روزها در این باره اطلاعرسانی کرد و خانوادهاش در برابر فشار نهادهای امنیتی برای تحریف روایت کشته شدن جواد مقاومت کردند و به اشکال مختلف تحت فشار قرار گرفتند.
او درباره اولین نوروز پس از کشته شدن برادرش برای «ایرانوایر» نوشته است: «چه بینشاط بهاری که بیرخ تو رسید برادر جانم. امسال هفتسین را بر مزار تو چیدهایم جواد جان!»
فاطمه حیدری نوشته است: «سمنوی امسال را چه کسی برای مادر بخرد؟ از همان کوچه انتهای خیابان سعدی. سفرههای همه خانههامان بیسمنو مانده… قربان خندههایت شوم که میگفتی عاشق شب عیدی. عاشق آن دور هم جمعشدنهامان. خندههای از ته دلمان، عاشق دستپخت مادر و شیطنتهای بچهها. آخ برادر جانم، حالا دور هم جمع میشویم بر مزار تو و در انتهای این فصل سرد بر سر مزار ایستادهایم. این جمع پریشان ماست بیتو. نیک میدانیم صدها بهار هم که بیاید، بیحضور تو دیگر لطفی ندارد. ما غمگنانه زندهایم و خشمگین زنده میمانیم و آتش خشم در دل میپروانیم تا روز انتقام… شاید از پس انتقام بشود آسوده بمیریم.»
خواهر #جواد_حیدری: چه بینشاط بهاری که بیرخ تو رسید برادر جانم
— ایران وایر (@iranwire) March 18, 2023
او درباره اولین نوروز پس از کشته شدن برادرش برای ایران وایر نوشته است: «چه بینشاط بهاری که بیرخ تو رسید، برادر جانم. امسال هفت سین را بر مزار تو چیدهایم، جواد جان!
گزارش تکمیلی «نوروز سخت https://t.co/hLaCDCvos8… https://t.co/hmi0MuH6on pic.twitter.com/tVrnUdGtem
مادر عرفان رضایی: سین امسال، سوگ تو، سوز دل من
«عرفان رضایی» متولد ۱۳۸۰، یکی از جانباختگان در اعتراضات سراسری است. او روز ۳۰ شهریور در آمل با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی جان باخت.
مادر عرفان رضایی درباره اولین بهار و نوروزی که بدون فرزندش میآید، میگوید: «سال تحویل میشود اما برای من تحولی نیست. همه چیز در زمان رفتن تو متوقف شده است. سین امسال، سوگ تو، سراب بودن تو، سوز دل من، ساقه خشکیده گلدان، سیمای تو توی قاب عکس، سردی این خانه، سختی این راه بیپایان.»
او خطاب به فرزندش میگوید: «عرفان من عید آمده، بیا به من عیدی بده! دیگر با سلیقه هفتسین نمیچینم. دیگر از خانهام بوی شیرینی تا هفت کوچه نمیرود. دیگر موهایم را رنگ نمیکنم. دیگر صف بانک نمیروم تا تراول صاف اتو کشیده برای عیدی سال نو تو بگیرم. بدون تو خستهام، خرابم، ویرانم…»
مادر عرفان رضایی: سین امسال، سوگ تو، سوز دل من
— ایران وایر (@iranwire) March 17, 2023
عرفان رضایی متولد ۱۳۸۰ یکی از جانباختگان در اعتراضات سراسری است. او روز ۳۰ شهریور در آمل با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی جان باخت
مادر عرفان رضایی درباره اولین بهار و نوروزی که بدون فرزندش میاید، میگوید:
«سال تحویل میشود اما برای… https://t.co/AiQXjS6gzX pic.twitter.com/on8mmHNZEP
پدر محسن شکاری: ما عید نداریم، خونه تاریکه
«محسن شکاری» یکی از بازداشتشدگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ ایران بود که در ۱۷ آذر ۱۴۰۱، پس از ۷۵ روز بازداشت، توسط جمهوری اسلامی اعدام شد. اعدام او شوک بزرگی بود و خشم عمومی در ایران و جهان در پی داشت.
«سازمان عفو بینالملل» اعدام شکاری را «وحشتناک» و «ناعادلانه» توصیف کرد. این نخستین حکم اعدام معترضان خیزش ۱۴۰۱ ایران بود که اجرا شد.
«مسعود شکاری»، پدر محسن به «ایرانوایر» میگوید: «ما عید نداریم، خونه تاریکه با نبودن محسن، داغون هستیم.»
محسن چه چیز عید نوروز را بیشتر دوست داشت؟ پدرش در پاسخ به این سوال میگوید:«خدمت به خواهر و مادرش. دوستدار خانواده بود و عاشق پیاسفایو. فیلم نگاه میکرد، باشگاه میرفت و کار میکرد.»
حالا اما خانواده کشته شدگان اعتراضات سراسری سال را بر سر مزار عزیزانشان و به یاد آنها نو میکنند؛ به یاد و نام آنهایی که اگر کشته نشده بودند، عیدشان، نوروزشان و روزهایشان این طور سیاه نبود.
برادر عاطفه نعامی: یک چشم ما اشک و یک چشم خون است و قلبمان پر از خشم
«عاطفه نعامی» یکی دیگر از کشتهشدگان اعتراضات سراسری است. جسد او پنجم آذر، پس از گذشت یک هفته از مرگ او، در آپارتمانش در «عظیمه» کرج پیدا شد.
خانواده نعامی میگویند شواهد نشان میدهند خواهرشان که در جنبش «زن، زندگی و آزادی» حضوری فعال داشته، توسط نهادهای امنیتی به قتل رسیده است.
آنها با سناریوسازی تلاش کرده بودند قتل او را خودکشی جلوه دهند اما افسر ویژه قتل در همان بررسیهای اولیه با صراحت اعلام کرده بود این خودکشی نیست. ماموران پیکر عاطفه نعامی را با فریب خانواده و با عجله، در شرایط امنیتی به خاک سپردند.
«محمدامین نعامی»، برادر عاطفه درباره اولین نوروز بدون عاطفه میگوید: «ما که عید نخواهیم داشت اما در مجموع سعی میکنیم در کنار هم و با یاد عاطفه، این روز را گرامی بداریم. جای خالی عاطفه واقعا سخت است و همین موجب میشود که علاوه بر این که یک چشممان خون است و یکی اشک، قلبی پر از خشم داشته باشیم نسبت به جانیانی که او را به قتل رساندند.»
شهروندخبرنگار «ایرانوایر» در سقز نیز سراغ دو تن از خانوادههایی که فرزندشان را در اعتراضات سراسری از دست دادهاند، رفته است؛ «دانیال پابندی»، از کشته شدگان سقز و «فریدون فرجی» از بانه.
برادر #عاطفه_نعامی: یک چشم ما اشک و یک چشم خون است و قلبمان پر از خشم
— ایران وایر (@iranwire) March 18, 2023
او درباره اولین نوروز بدون عاطفه میگوید: «ما که عید نخواهیم داشت. اما در مجموع سعی میکنیم در کنار هم و با یاد عاطفه این روز را گرامی بداریم. جای خالی عاطفه واقعا سخت است و همین موجب https://t.co/hLaCDCvos8… https://t.co/N1RkfcN6vS pic.twitter.com/Uyr3MDcrcs
مادر دانیال پابندی: امسال رنج من مضاعف است
«نسرین مصطفوی»، مادر دانیال پابندی، از کشتهشدگان خیزش سراسری شش ماه اخیر از بیتابیهایش برای فرزند میگوید.
او که فرزند ۱۷ سالهاش را روز ۲۵ آبان ۱۴۰۱، همزمان با چهلم مهسا (ژینا امینی) در سقز از دست داد، میگوید: «زندگی کوتاه دانیال سراسر رنج و زحمت بود. او کودک کار بود، برای همین بهار و تابستان، پاییز و زمستان و یا هر عید دیگری برایش توفیری نداشت، چون نه از سفرهای آنچنانی خبری بود و نه حتی از دلخوشیهای معمولی.»
خانم مصطفوی میگوید: «امسال اما رنج من مضاعف است و اگر تا سال گذشته غصه نداری مادی خانواده را میخوردم، امسال سهم من در آغوش کشیدن خاک و سنگ سرد مزار دانیال است و اصلا نیز حواسم به مناسبتی به نام عید نوروز نیست، مگر به این خاطر که قرار بود دو ماه پس از نوروز به سربازی برود.»
این مادر دادخواه میگوید: «بیتابیام در جمعهها بیشتر است، چرا که کودک من جمعهها را در خانه استراحت میکرد و بیشتر جلوی چشمانم بود اما اکنون جمعهها جای خالی او بیشتر احساس میشود و من بیشتر دلتنگ و بیتاب او هستم.»
مادر دانیال میگوید: «در یکی از این شبها، دانیال برای اولین بار به خوابم آمد، اگرچه سخنانش برایم نامفهوم بودند و دقیق یادم نیست اما این را به یاد دارم که محکم مرا در آغوش کشید. کاش پس از آن لحظه دیگر بیدار نمیشدم.
او به دو فرزند دیگرش (یک دختر و یک پسر) اشاره میکند و میگوید: «اگر اندکی سر پا ماندهام، تنها به خاطر این دو تا است، وگرنه نمیخواهم حتی برای لحظهای روی این زمین زندگی کنم.»
او از پدر دانیال اسم میبرد و اضافه میکند: «ممکن است وضعیت او بهتر باشد، چرا که روزها برای کار از خانه بیرون میرود و تا حدودی سرگرم است اما من آنقدر به این دیوارها نگاه و خاطرات دانیال را مرور کردهام که تا مرز جنون پیش رفتهام.»
مادر داغدار سخنانش را با دادخواهی و فشارهایی که به خانواده روا داشته میشود، تمام میکند و میگوید: «فرزند من و تمامی کسانی که کشته شدند، بیگناه بودند و برای همین داد خود را پیش حاکمی که خود این گناه را مرتکب شده است، نخواهم برد.»
او اما از مردم میخواهد که خانوادههای جانباختگان را تنها نگذارند، چرا که غم آنها بسیار بزرگ است و اگر همراهی و همدلی مردم با آنها نباشد، ممکن است تحمل آن بسیار سخت باشد.
پدر فریدون فرجی: نوروز من سیاه است، مثل این پیراهن
لباسهای سیاهش را هنوز در نیاورده است. تنها سفیدیی که در او مشاهده میشود، ریشهای یکدست و زیبایش است. چهار زانو نشسته و دو دستش را در هم قفل کرده است. پایینتر از او پسر دیگرش نشسته که او هم یکدست سیاهپوش است. روبهروی آنها، مادری نشسته که با سرخی چشمهایش میتوان حدس زد که دقایقی قبل گریهاش بند آمده است. روسری سیاهی به سر دارد و دستانش را بر روی یکی از زانوهایش بند کرده است.
این وضعیت خانواده «فریدون فرجی» است، شهروند ۲۸ ساله اهل سقز که در چهلم مهسا (ژینا) امینی در بانه و به ضرب مستقیم نیروهای امنیتی کشته شد.
او در بانه در یک رستوران کار میکرد. حالا در این خانه از او یک گیتار به جا مانده است که خانواده هنوز نتوانستهاند سراغ آن بروند و این یادگاری را در تنها اتاق منزل کنار گذاشتهاند.
خانواده فرجی یکدست سیاهپوش است. هر از گاهی هر کدام از آنها گوشه چشمی بلند کرده و به عکس بزرگ شده فریدون که بر روی طاقچه گذاشته شده است، نگاهی میاندازند و آهی سر میدهند.
بالاخره پدر به حرف میآید و میگوید: پسرم مانند تمامی بیش از ۱۳۰ شهروند کُرد و ۵۰۰ شهروند ایرانی بیگناه، کشته شد؛ آنهم به دست حکومت سر تا پا مسلحی که برای بقای خودش، زن، مرد، پیر، جوان و حتی کودک سرش نمیشود. اگر قرار بر دادخواهی باشد، هیچوقت داد خود را پیش قاضی که همدست جنایتکار است، نمیبرم.»
مادر فریدون نیز سخنان شوهرش را دنبال میکند و میگوید: «تنها دارایی آدم، فرزندانش هستند و با مرگ هر کدام از آنها، تکهای از وجودت کنده میشود. من با رفتن فریدون، تکهای از وجودم کنده شده است، فقط نمیدانم این جان در این بدن چه میکند.»
فرجی از تماس مسوولان با خود و پیشنهاد آنها برای عضویت در «بنیاد شهید» و یا دریافت دیه خبر میدهد و میگوید: «در تماسهایشان میگویند مدارک را بیاورید تا او را عضو بنیاد شهید بنویسیم و پروندهاش بسته شود اما من در پاسخ گفتهام که پرونده پسرم تا یکی از اعضای خانوادهام باقی بماند، باز خواهد بود و ما دادخواه او خواهیم بود اما نه نزد شما.»
مصطفی، پدر فریدون به حال و هوای این روزهای خود اشاره میکند و سپس با دو انگشتش گوشهای از پیراهن خودش را میگیرد و میگوید: «نوروز من عین این پیراهن، سیاه است و از این به بعد هر تاریخ و مناسبتی غیر از پنج آبان برایم بی معنا است. سابق بر این دلخوش بودیم که در مناسبتهایی اینچنینی، حداقل دور هم هستیم ولی اکنون بدون فریدون هیچ کدام از اینها معنی ندارند.»
پدر فریدون در پایان از همدلی مردم در چند ماه گذشته با خانوادهاش میگوید: «رفت و آمدها از سوی مردم عادی و هم شهریانمان اگرچه کم شد اما همچنان ادامه دارد و خوب است که آنها ما را از یاد نبردهاند.»