افزودهای بر مقاله خانم رویا کاشفی در بیبیسی
جواد طالعی (روزنامهنگار)
روز شنبه اول مارس ۲۰۱۴ در ستون «ناظران میگویند» بیبیسی مقالهای از خانم رویا کاشفی درباره بحثبرانگیزترین اعدام خیابانی ماههای اخیر تهران منتشر شده بود. خانم کاشفی بهعنوان “سرپرست کمیته حقوقبشر انجمن پژوهشگران ایران” در این مقاله موضوع اعدام جوانی را مطرح کرده بودند که در آخرین لحظههای پیش از به دار آویخته شدن برای دیداری کوتاه با مادرش التماس میکرد.
نویسنده، با اشاره به این که گفته میشود در این ویدئو صدای التماس جوان و ضجههای مادر او شنیده میشود تاکید کرده بود:«من انتخاب کردم که آن را نبینم، چون معتقدم برای مبارزه با خشونت و کیفر مرگ نیاز به دیدن آن نیست.»
خانم کاشفی کوشیده بود درباره مجازات اعدام، حضور در آن و بازپخش صحنههای آن در شبکههای اجتماعی، برخی پرسشها را مطرح کند که برای جمع کثیری از کابران شبکههای اجتماعی اینترنتی نیز مطرح است. از جمله این پرسش که «آیا با پخش و به اشتراک گذاشتن این فیلم در شبکههای اجتماعی، از ما دعوت به حضور در مراسم اعدام در ملاءعام نمیشود؟ آیا اعدام در ملاءعام ترویج خشونت نیست؟ و تماشاچیان ناخواسته به ترویج آن کمک نمیکنند؟»
من فکر میکنم از طریق مقایسه آنچه امروز در ایران میگذرد با آنچه بر آلمان نازی در دوران حاکمیت ناسیونال سوسیالیستها گذشت بتوان به پرسشهای طرح شده در این مقاله پاسخی قابل بررسی داد. از طریق همین پاسخها شاید بتوان راهکاری برای تصمیمگیری درباره انتشار یا عدم انتشار صحنههای دردناک اعدامهای خیابانی یافت و درباره ضرورت یا عدم ضرورت و تاثیر یا بیتاثیری اینکار بهتر تصمیم گرفت.
میان حضور در مراسم اعدام و بازنشر ویدئوی همین مراسم در شبکههای اجتماعی یک تفاوت آشکار هست. تا به حال هیچکس از طریق بازنشر مراسم اعدام خیابانی در شبکههای اجتماعی از این عمل شنیع پشتیبانی نکرده است، بلکه همه کسانی که به این کار دست میزنند، تقریبا بدون استثناء در پانویسها انزجار خود را از اعدامهای خیابانی اعلام کردهاند. در حالی که حضور مستقیم در مراسم اعدام بیتردید میتواند نشانه همراهی با چنین کردار زشتی باشد، زیرا تماشاگر حتی اگر به اکراه در صحنه حضور یافته باشد و هنگام اجرای حکم دستخوش انزجار شود، توان مخالفت با آن را ندارد.
در دوران حاکمیت ناسیونال سوسیالیستها بر آلمان، گشتاپو یهودیان و مخالفان و منتقدان سیستم را، در برابر چشمان مردمانی خاموش دستگیر میکرد و یکسره به اردوگاههای کار اجباری و مرگ میفرستاد. ارتش و پلیس هیتلری حتی در مناطق اشغالی اسرای جنگی را گروه گروه به جوخههای اعدام میسپردند و کسی جرات اعتراض به این اعمال جنایتکارانه را نداشت.
کسانی را که امروز در خیابانها و میدانهای تهران به تماشای اعدام میروند، میتوان با مردم خاموش آن زمان آلمان مقایسه کرد. البته باید دانست که در ایران امروز نیز، مثل آلمان ۷۰ سال پیش، همه تماشاگران داوطلبانه به محل اعدام نمیروند، بلکه رژیم میکوشد با انگشت نهادن بر احساسات خام و اغلب حس انتقامجوئی، آنها را با هدف رواج خشونت و دوام وحشت عمومی به صحنه بکشاند.
آیا فیلمسازانی را که ظرف هفتاد سال گذشته با مستند ساختن جنایات نازیها کوشیدهاند وجدان آلمانیها را برای مقابله با هرنوع گرایش فاشیستی نو زنده نگه دارند، رواج دهنده خشونت بودهاند؟ یا باید آنان را کوشندگان راه پیشگیری از خشونتهای تازه دانست؟
من نمیدانم که خانم رویا کاشفی بهعنوان “سرپرست کمیته حقوقبشر انجمن پژوهشگران ایران” فیلم “فهرست شیندلر” را دیدهاند؟ در این فیلم صحنههای تجاوز و کشتار و آدمسوزی نازیها که بسیار هولناکتر از یک اعدام خیابانی است، در برابر دیدگان تماشاگر زنده میشود. فیلم چنان تکان دهنده است که همواره توصیه میشود کسانی که دارای قلبی ضعیف هستند آن را نبینند. اما همین فیلم تا بهحال در بسیاری از دبیرستانهای آلمان برای نوجوانان نمایش داده شده است تا آنها دریابند پدرانشان مرتکب چه جنایاتی شدهاند و در نتیجه نسبت به سربرکشیدن فاشیسم در کشور خود هوشیار و بیدار باشند.
خانم کاشفی، بهعنوان مدافع حقوقبشر، میگویند که بازپخش ویدئوی اعدام خیابانی در شبکههای اجتماعی میتواند سبب رواج خشونت شود. اما به این پرسش پاسخ نمیدهند: بهراستی اگر شبکههای مجازی اجتماعی درباره اعدامهای خیابانی سکوت کنند و این صحنههای دلخراش را به جهانیان نشان ندهند، چگونه میتوان افکار عمومی را متوجه آن برخورد وحشیانهای کرد که در ایران با جان آدمیزاد میشود؟»
خانم کاشفی تاکید میکنند ندیدن ویدئوی اعدام جوان ایرانی را انتخاب کردهاند. باید اعتراف کنم که من نیز پس از دیدن بخش آغازین این ویدئو آن را قطع کردم، چون دستخوش چنان حالت دردناکی شده بودم که میترسیدم قلبم از حرکت باز ایستد. اما در همان لحظه، چیزی که بهخاطرم رسید، این بود که اتفاقا باید همین فیلم را با زیرنویس زبانهای جهانی در اختیار نهادهای بینالمللی مدافع حقوقبشر قرار داد تا افکار عمومی جهانی دریابد چه فجایعی در کشور ما رخ میدهد. شاید با گسترش دامنه این آگاهی، فشار برای پایان دادن به چنین روند دردناکی شدت یابد و به ثمر برسد. آنگاه شاید ما دیگر شاهد اعدام نباشیم تا مجبور شویم بر سر نحوه برخورد با آن با یکدیگر بحث کنیم.
حکومتی را که دبیرکل سازمان ملل متحد را بهخاطر اشاره به وضعیت بد حقوقبشر در ایران “دستنشانده و عامل” مینامد، تنها با افشای کامل همین صحنههای دلخراش است که میتوان مجبور به عقبنشینی کرد.
از: ایران امروز