آرش جهاندار
مقدمه: امروزه در آستانه سالگرد قتل مهسا امینی بهدست مزدوران گشت ارشاد و آغاز جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” در ایران، کمتر کسی در نقش پیشرو و تعیین کننده زنان در این جنبش تردید دارد۔ از ابتدای حاکمیت رژیم اسلامی، زنان بسیاری در رهبری و پیشبرد این جنبش ضد آپارتاید جنسی نقش داشتهاند اما در این مبارزه طولانی، بویژه در یکی-دو دهه اخیر به جرات میتوان گفت که جایگاه و تاثیر مسیح علینژاد منحصر بفرد بوده است۔ هیچ فرد منصف و بدون تعصبی نمیتواند این واقعیت را انکار کند که مسیح علینژاد اگر نه بلندترین، یکی از بلندترین بلندگوهای جنبش زنان ایران بطور کلی و انقلاب “زن، زندگی، آزادی” بطور خاص بوده است۔
اینروزها مسیح علینژاد، نه تنها برای ایرانیان بلکه بسیاری از مردم و رسانههای بینالمللی، چهرهای برجسته و شناخته شده است۔ مسیح اساسا بعنوان ژورنالیست و اکتیویست بسیار پرانرژی و فعالی شناخته میشود که در سوشیال مدیا، کانالهای مختلف تلویزیونی و جلسات و گردهماییهای مربوط به زنان، ایران و حقوق بشر در همه جاحضور دارد۔ از سال ۲۰۰۹، زمانیکه او پس از “انتخابات” جعلی ریاست جمهوری ایران را اجبارا ترک کرد، مسیح همواره سخت در تلاش بوده است که صدای زنان و سایر اقشار تحت ستم و تبعیض در ایران باشد۔
سلسله مصاحبهها و مستندهای او درباره قربانیان انتخابات حکومتی ۸۸ ، قربانیان اسیدپاشی، قتل عام آبان، کودک همسری و غیره تنها بخشی از تلاشهای حقوق بشری او هستند۔ اما شاید بشود گفت که شهرت مسیح علینژاد بیش از همه بدلیل کمپینهای او برای مبارزه با حجاب اجباری باشد۔ در طی سالهای گذشته برخی از موفق ترین کمپینهای مبارزه مدنی از زمان حاکمیت رژیم اسلامی، از جمله “آزادیهای یواشکی”، “چهارشنبههای سفید” و “دوربین ما، اسلحه ما” بهوسیله مسیح راه اندازی و هدایت شده اند۔
بیش از هرچیز تاثیر و موفقیت این کمپینهاست که از یکسو او را به چهرهای بس محبوب در میان جوانان ایران، بهویژه زنان، و از سوی دیگر به خار بزرگی در چشم رژیم و حامیان آن بدل کرده است۔ پس از کشتار آبان ۹۸ مسیح نقش بسیار پر رنگی در تشکیل و گسترش جنبش “مادران دادخواه” ایفا کرد۔ او همچنین در راه اندازی کمپینهایی چون “اتحاد برای نوید” نیز نقش موثری داشته است۔ بهویژه از آغاز جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” ، مسیح علینژاد با پشتکار همیشگی از هر فرصت و تریبونی برای رساندن صدای ستمدیدگان ایران، از هر قشر و اقلیتی، استفاده کرده است۔
مسیح علینژاد بیتردید یکی از پرطرفدارترین فعالین شناخته شده ایرانی در سوشیال مدیاست۔ او در اینستاگرام نزدیک به ۹ میلیون و در فیس بوک، توویتر و تلگرام جمعا نزدیک به دو میلیون فالوور دارد۔ کمپینهای موفق مسیح در ایران بخوبی نشان میدهد که اکثر فالوورهای او نه تنها ساکن ایران هستند بلکه در بسیاری موارد طبق رهنمودها و پیشنهادهای او دست به عمل زده و میزنند۔ هرچند آماری از ترکیب سنی و جنسی هواداران مسیح در دست نیست، اما شواهد فراوانی حاکی از آن است که اکثر آنها زن و جوان هستند۔
اما آنچه مسیح علینژاد را، حداقل برای نگارنده، به یک معمای بزرگ بدل کرده است طیف وسیع و ناهمگون دشمنان آشتی ناپذیر این ژورنالیست و فعال حقوق بشر است۔ اشتباه نشود، منظور در اینجا تبدیل مسیح به یک بت و تبرئه او از اشتباهاتی نیست که او در فعالیتهای چندین ساله اش مرتکب شده است۔ خیر، او هم، همچنان که خود تاکید کرده، باید همچون همه فعالین عرصه اجتماعی و سیاسی مورد نقد و پرسش قرار گرفته و مسئولیت پذیر باشد۔ در اینجا مراد نه نقد و پرسش از او بلکه دشمنی و کینه جویی آشتی ناپذیری است که از سوی افراد و سازمانهای گوناگون مدتهاست مسیح علینژاد را نشانه گرفته است۔ اجازه دهید نگاهی به این طیف گسترده و ناهمگون بیندازیم:
– رژیم جمهوری اسلامی: اسناد و مدارک فراوان بروشنی نشان میدهند که سالهاست رژیم از هیچ کوششی برای ساکت کردن و حتی حذف فیزیکی مسیح خودداری نکرده است۔ از انتشار انواع شایعههای جعلی مالی و جنسی گرفته تا فشار بر خانواده و دستگیری برادر او تا نقشه ربایش و انتقال او به ایران تنها بخش شناخته شده اقدامات رژیم علیه اوست۔ آرزوی سازمانهای اطلاعاتی رژیم این بود که اورا مانند روحالله زم به چنگ آورده و از میان بردارند۔ رژیم اسلامی دشمن قسم خورده و درجه یک مسیح علینژاد است چرا که از سوی او ضربات سهمگینی دریافت کرده است۔
– اصلاحطلبان حکومتی: مسیح که خود زمانی از جنبش اصلاحطلبی و رهبران آن چون محمد خاتمی حمایت میکرد، بهویژه از سال ۸۸ و جنبش سبز از آنان فاصله گرفت۔ او بهتدریج به این نتیجه رسید که رژیم اسلامی دیگر قابلیت اصلاح ندارد و اصلاحطلبانی که همچنان در کنار حکومت قرار دارند، تنها نقش سوپاپ اطمینان را برای حفظ رژیم ایفا میکنند۔ افشای نقش ضد مردمی این بخش از اصلاحطلبان، طبعا دشمنی آنها راهم با خود بدنبال داشته است۔
– چپ سنتی: دشمنی احزاب و دستجاتی مثل بقایای حزب توده و فداییان اکثریت، راه کارگر و غیره با مسیح علینژاد چند بعدی است۔ اولا، اینها بهدلیل روابط عادی و دوستانه مسیح با افرادی چون رضا و فرح پهلوی و همینطور دیدار او با سیاستمدارانی چون پمپئو و مصاحبه با انواع کانالهای تلویزیونی اورا بهلحاظ گرایش سیاسی دست راستی و پرو-غرب میدانند۔ دوم اینکه اغلب افراد و گروههای وابسته به این طیف، که همواره خود را حامی زنان و اقشار تحت ستم میدانستهاند، اصولا نمیتوانند نقش برجسته مسیح را که طی چند سال شاید بیش از تمامی آنها در این چهل و چند سال موثر بوده است، هضم کنند و بهرسمیت بشناسند۔ اینها که در سالهای اول پس از انقلاب حجاب اجباری و تحقیر زنان را موضوعاتی فرعی و کماهمیت تلقی میکردند، حالا رهبری مبارزه زنان برای کسب حقوقشان را ملک طلق خود میدانند۔ وقتی امکان رقابت نباشد، شاید تخریب و یا انکار از نظر آنان سلاح کاراتری بهحساب بیاید۔
– مجاهدین خلق: این سازمان هم برای خود دلایل کافی و قابلقبولی برای دشمنی با علینژاد دارد۔ یکم، این سازمان خود و “رییس جمهور” خود را تنها نماینده “قانونی” و شناخته شده مردم ایران میداند و بنابراین یک عنصر فعال خارجی و غریبه همچون مسیح بهتر است اصولا وجود نداشته باشد۔ دوم، اینکه سازمانی که از نظر ایدئولوژیک و تشکیلاتی بیشتر به یک فرقه مذهبی شباهت دارد، بههیچوجه قادر نیست با یک فعال فمینیست سکولار کمترین احساس نزدیکی داشته باشد۔ فعالیتهای مسیح بر علیه حجاب اجباری و کسب حقوق برابر برای زنان، در حقیقت این فرقه راهم مورد حمله قرار میدهد۔ روابط نسبتا دوستانه مسیح با رضا پهلوی، بهعنوان آنتیتز و رقیب جدی سازمان مجاهدین، نیز آتش دشمنی این سازمان با مسیح را تیزتر میکند۔
– سلطنتطلبان افراطی: امروزه این بخش از اپوزیسیون که برخلاف نظرات صریح رضا پهلوی، حداقل در گذشته، همچنان در رویای احیای یک نظام استبدادی سلطنتی در ایران هستند از جمله جدیترین و فعالترین دشمنان علینژاد بهشمار میآیند۔ اینها بهدلیل استقلال رای مسیح و حفظ فاصلهاش از هواداران سیستم پادشاهی بهطور کلی، او را خودی ندانسته و بلکه بهمثابه رقیبی برای رضا پهلوی میشناسند۔ قرائن فراوانی وجود دارد که بهدلایلی این گروه پوشش مناسبی برای سایبریهای رژیم و حملات بیوقفه آنها جهت تخریب مسیح و ایجاد تفرقه در میان صفوف اپوزیسیون برانداز بودهاند۔ بهنظر میرسد که آنچه رژیم اسلامی با همه تلاشهایش قادر به انجامش نگردید، یعنی ساکت کردن مسیح علینژاد، اکنون به جد از سوی اردوی هواداران پادشاهی، چه هواداران واقعی رضا پهلوی و چه سایبریهای نفوذی، دنبال میشود۔
گذشته از گروههای یاد شده، افراد و فعالین کمابیش شناختهشدهای هم هستند که بهویژه پس از قتل مهسا و اوجگیری جنبش “زن، زندگی، آزادی” بهدلایل مختلف (خود بزرگبینی، هواداری از رضا پهلوی و زدن رقبای او، گرایش پنهان زنستیزی و حتی حسادت) از هر فرصتی برای تخریب یا تمسخر مسیح علینژاد استفاده میکنند۔ این افراد خواسته یا ناخواسته به بخشی از پروپاگاندای رژیم برعلیه فعالین موثر حقوق بشر تبدیل شدهاند۔ در میان گروه فوق “روشنفکرانی” هم پیدا میشوند که مسیح علینژاد در قالب کلیشهای که آنان برای رهبران جنبش زنان میشناسند، جای نمیگیرد۔ این افراد قادر به درک یا هضم این واقعیت نیستند که زنی به دنیا آمده در یک روستا، بدون تحصیلات آکادمیک و متفاوت از “نرمها یا مدهای” پذیرفته شده روشنفکری، به چنین جایگاهی در رهبری جنبش زنان دست یافته باشد۔
بیتردید مسیح علینژاد یک فعال و سازمانده برجسته زنان بر علیه حجاب اجباری بوده است۔ در سالهای گذشته بسیاری فعالیتهای او در این زمینه را بیراه و بیثمر میدانستند و او را بهدلیل تمرکزش بر این موضوع نکوهش میکردند۔ اکنون که پس از گذشت نزدیک به یکسال از آغاز جنبش مهسا و روشن شدن نقش و اهمیتی که رژیم اسلامی برای حجاب اجباری قائل است کمتر فرد یا سازمانی در صفوف اپوزیسیون جرات و شهامت اعتراف به این واقعیت را دارد که تشخیص مسیح علینژاد درست بود و آنها بودند که جایگاه و اهمیت حجاب اجباری و مقاومت در برابر آن را در جنبش زنان درک نمیکردند۔
در انتها لازم است تاکید کنم که همانطور که قبلا اشاره کردم، هدف این نگارش نه تایید و تصدیق همه فعالیتها و نظرات مسیح علینژاد، بلکه تاکید بر نقش مثبت، برجسته و تعیینکننده او در جنبش زنان ایران بهطور کلی و خیزش “زن، زندگی، آزادی” بهطور خاص است۔ همانطور که خود او بارها گفته است، او خود را اساسا یک ژورنالیست و فعال حقوق بشر میداند۔ متاسفانه اپوزیسیون سترون و گمگشته خارج از کشور بار فعالیتهای سیاسی را به کسانی چون مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون و غیره تحمیل کرده است۔ ایفای این نقش ناخواسته همواره ممکن است به اشتباهات و احیانا نتایج غیراصولی و حتی ناگواری منجر شود۔
آرش جهاندار، ۵ شهریور ۱۴۰۲
از: ایران امروز