شنیدید این بیت معروف و ناب
که سعدی سروده است با آب و تاب
“گر ایزد ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری»
خداییش، در این سی و چند سال
ندیدیم رحمت، ندیدیم حال…
همه حکمتت پر ز وسواس بود
همه برهه بوده است و حساس بود
زمانی که از حکمت انقلاب
شد از بیخ و بن کاخ شاهی خراب
رگ از خون حکمت پر از جوش شد
ولی باب رحمت فراموش شد
اگر رایت شاه و شاهی شکست
یکی رفت و صدها به جایش نشست
به هر جا حسینی، قلی خان شده
برای خودش شاه شاهان شده
بگیر و ببند و ببند و بگیر
همه زیر ها رو و رو ها به زیر
به هر کس که گفتیم وضع بدی است
بفرمود: این حکمت ایزدی است
کمر راست ناکرده ملت هنوز
بفرمود حکمت: بساز و بسوز
شد آغاز دوران منحوس جنگ
همه بمب و آژیر و تیر و تفنگ
گرانی و قحطی دور از توان
رواج کوپن، جیره بندی نان
به هر کوی و برزن هزاران شهید
کسی خیر از این حکمت تو ندید
ز حکمت نمودی مسلط به ما
بنی صدر خائن، خدایا چرا؟
در حکمت موسوی را که بست؟
که معلوم شد فتنه گر بوده است
پس از آن شده هاشمی روی کار
همان بی بصیرت، همان بی بخار
سپس خاتمی سال هفتاد و شش
به دوران پر التهاب و تنش
زده قفل بر قفل پنجاه و هفت
به اصلاح صد وعده ها داد و رفت
بر اصلاح خود فاتحه خواند و خواند
در رحمتت همچنان بسته ماند
بنازم بر این حکمت آخری
که افسار اشتر به دمب خری
ز حکمت سر کار شد هشت سال
یک عده (ت تن تن تن) پاچه مال
همه عاشق مایه و اسکناس
فقط اختلاس و فقط اختلاس
بر این ملک آمد هزاران شکاف
چو افتاد در جاده ی انحراف
در حکمت دیگری بسته شد
انرژی مان جملگی هسته شد
چه گویم ز تحریم و آثار آن
نمانده است تاب و نمانده توان
به یارانه کردند ما را خراب
فتادیم در چالهی منجلاب
خدا سفت تر بسته این بار در
فقیران، گدا – گشنه ها، گشنه تر
هر آن چه بر این ملک آمد شکست
همه حکمت ایزدی بوده است
به جای شراب آبغوره شدیم
از این حکمتت پاره پوره شدیم
ز حکمت اگر سفت بستی دری
ز رحمت زدی قفل محکم تری
خدا، ملت از حکمتت خسته شد
هزاران در از پشت در بسته شد
بیا لای در را کمی باز کن
کمی هم ز رحمت سخن ساز کن
وگرنه به طنز و به لحن ملیح
کند هالو این شعر سعدی صحیح:
«گر ایزد ز حکمت ببندد دری
به زحمت گشاید در دیگری»
https://www.youtube.com/watch?v=uEnLX6NQmIg