یک سال از قتل ژینا مهسا امینی و زایش جنبش “زن زندگی آزادی” گذشت؛ جبنشی که اجزای مجزای اعتراضات گذشته را گرد هم آورد و کیفیتی نو آفرید؛ جنبشی که چشماندازش از نگاه شهلا شفیق، به معنای واقعی کلمه دمکراتیک است.
در یکسالگی انقلاب “زن، زندگی، آزادی”، که با اعتراض به قتل مهسا (ژینا) امینی در شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد و شکاف عمیق میان ملت و حکومت را پیش چشم همگان گذاشت، جامعه ایران عرصه سرکوب وحشیانه و نظاممندی است که یکی از دلایل مهم بقای جمهوری اسلامی است.
و در همین حال، شاهد پدیدههایی هستیم که نه تنها ادامه مقاومت و مبارزه را نشان میدهند، بلکه دستاوردهای جنبش انقلابی را پیش چشم میگذارند. از جمله شاخصترین این پدیدهها تداوم حضور زنان بیحجاب در فضای عمومی است و صراحت فزاینده گفتارهای زندانیان سیاسی. چرا که حجاب اجباری پرچم ایدئولوژیک حاکمان است، و زندان سیاسی، چنانکه طی بازگشایی پرونده جنایات سیاسی دهه شصت در محاکمه حمید نوری در سوئد دیدیم، مکانی نمادین برای فهم توازن قوا میان صاحبان قدرت و نافرمانان است. پس اینک، با مشاهده آنچه امروز در حیطه مبارزه با حجاب اجباری و در زندان سیاسی می گذرد، با وامگیری از کلام واسلاو هاول، میتوان گفت که جامعه مدنی ایران صحنه نمایش “قدرت بی قدرتان” گشته است.
زنان آزادیخواه، علیرغم تهدیدها و فشارهای حکومت، سرسختانه از بازگشت به حجاب اجباری سر میپیچند، و خواننده مطرح، مهدی یراحی، مرز اجرای با جواز را پشت سر میگذارد و حمایت پرشور مردان آزادیخواه از این مبارزه را در نغمه سرشار از عشق” روسریتو” تجلی میدهد. او اکنون در زندان است؛ در همان زندانی که امروز از درون آن صلای ادامه مبارزه تا پایان دادن به نظام حاکم به گوش میرسد.
گفتار بهاره هدایت که اعتصاب غذا جان گرانبهایش را در معرض خطر قرار داد، نمونه درخشان چنین کلامی است. بازداشت و زندانی شدن او در مهر ماه سال پیش، بدون هیچ تفهیم اتهامی، تنها بدین سبب صورت گرفت که هر گاه اعتراضات مردمی بالا میگیرد، حکومت فعالان شناختهشده جنبش مدنی−سیاسی را هم بازداشت میکند تا از بلند شدن صدای آنها پیشگیری کند و دست بازتری برای سرکوب داشته باشد .
اما بهاره هدایت، چند هفته بعد، در آذر ماه، از دل حبسگاه صدا بلند کرد تا از جنبش “زن، زندگی آزادی” سخن بگوید؛ سخنی که تحول اندیشه نسلی از مبارزان را به روشنی نشان میدهد. بهاره هدایت در نقد محدودیتهای اندیشگی خود و یاران همنسلش، در همان حال که از همپیوندی امیدهای آنان با آرزوهای سوزان جنبش انقلابی “زن، زندگی آزادی” میگوید، بر دستاوردهای کلیدی مبارزه جاری انگشت میگذارد که “عاری از ترکشهای اسلام سیاسی”، “خواست صریح براندازی را بیکمترین لکنت و تردیدی” به میدان آورده است.
او با هوشمندی تاکید میکند که این جنبش با قیام بر ضد حجاب اجباری، خواست رهایی از قید تمامیتخواهی دینی را پیش آورده، و اینچنین بر ضرورت حیاتی دمکراسی و سکولاریسم برای نجات ملک و ملت پافشاری میکند.
در شهریور امسال، بهاره هدایت پیرامون تصمیماش به اعتصاب غذا، از وظیفه پایبندی به حقیقت برای بیداری وجدان فردی و جمعی مینویسد که راه پیش روی حاکمان را در پیشبرد سیاست “عادیسازی سرکوب با توسل به دروغ” سد میکند. همین صلای وجدان و پایبندی به حقیقت را در پیام دکتر حمید قرهحسنلو، پزشک شریفی که به گفته خودش هیچگاه گرد مبارزه سیاسی نگشته و تنها به فعالیت عامالمنفعه میپرداخته، بازمییابیم.
او که به جرم شرکت در مراسم چهلم حدیث نجفی، همراه همسرش به حبس افتاده و پس از تحمل شکنجههای جسمی و روحی به ده سال زندان محکوم شده، تاکید میکند که انگیزهاش از فرستادن این پیام به مردم ایران، پاسخگویی به ندای وجدان در دفاع از حقیقت جنبش جاری است که حاکمان با واژگونسازیاش میکوشند اهداف متعالی آن را تحریف کنند. در این پیام دکتر قرهحسنلو از امید و آرزویش برای تحقق این اهداف میگوید: «دستیابی به نظامی سکولار و مردمسالار که در آن دین در جایگاه حقیقی خود بدون دخالت در قدرت سیاسی قرار گیرد، و حاکمیت اکثریت بر اساس عدالت اجتماعی و برابری حقوق همه آحاد ملت، اعم از زن و مرد و اقلیتهای قومی و دینی، مبنای اقتدار سیاسی قرار گیرد.»
حتی با یک مقایسه سرسری میان سخنان بهاره هدایت و دکتر حمید قرهحسنلو، علیرغم تفاوتهای اساسی پرتره اجتماعی−سیاسی این دو زندانی سیاسی، هسته مشترک آرمان و آرزوهایشان برای فردای ملت ایران را به روشنی میبینیم که با تصویر دلخواه حاکمان از امت تضادی بنیادی دارد؛ گفتاری که جوهرهاش را در سخنان دیگر زندانیان سیاسی، علیرغم تفاوتهای زندگینامهای آنان، بازمییابیم. این سخنان براستی بازتاب شعارهایی است که جوانان شورشی روزها و روزها در خیابانهای سراسر ایران فریاد زدند.
نکته مهم در این میان این است که هماهنگی و همنوایی آشکار میان این گفتارها و آن شعارهای انقلابی، برخی دیدگاههای رایج درباره انقلاب جاری را به چالش میکشد: از یکسو دیدگاههای تقلیلگرایانهای را که به انحاء گوناگون انقلاب “زن، زندگی، آزادی ” را به عصیان یک نسل محدود میکنند، و از سوی دیگر نظریاتی که این انقلاب را تنها با “گسست” از گذشته توضیح میدهند.
واقعیت این است که با مشاهده فراز و نشیبهای سالی که گذشت، میتوان بر مفهومی تاکید کرد که پیچیدگی و عمق این انقلاب را خلاصه میکند: تبلور بغرنج “تداوم و گسست”. در زندگی فردی و جمعی گاه ثانیههایی فرا میرسند که فشرده ساعتها را در دل خود دارند و ماههایی که سالیان سال را تبلور میدهند. زمان و زمانه بارور از انقلاب “زن، زندگی، آزادی” چنین کیفیتی دارد: گذشته و حال را در دل خود گرد میآورد و راه آینده را که تا پیش از آن مبهم به نظر میرسید روشن میکند.
برای مشاهده دقیقتر این کیفیت خوب است نگاهی به گذشته نزدیک بیاندازیم. در دی ماه سال ۹۶، با الهام از اعتراض نمادین ویدا موحد در خیابان انقلاب در تهران، کمپین “دختران خیابان انقلاب” که اولین کنش “بیحجابی اعتراضی” بود شکل گرفت و زنان و مردانی در شهرهای مختلف کشور در آن شرکت کردند.
و درست در همین دی ماه ۹۶، تظاهرات مردمی که با اعتراض به گرانی از مشهد شروع شد و به سرعت دامنه گرفت، شعارهای ضدحکومتی را در سراسر ایران طنینانداز کرد و سرکوب خونینی که در پی آمد قربانیان بسیاری به جا گذاشت و صفوف دادخواهان جنایتهای سیاسی را فشردهتر کرد. اما در آن برهه زمانی، این مبارزه، با اعتراضات علیه حجاب اجباری، علیرغم همزمانیشان پیوند نخورد؛ امری که در انقلاب “زن، زندگی، آزادی” رخ داد. اجزای مجزای گذشته با هم گرد آمدند و کیفیتی نو آفریدند، چنانکه به هم پیوستن جویبارها میتواند رودی خروشان برانگیزد.
در قلب این زمان فشرده، لحظهی مرگ مهسای جوان تحت بازجویی گشت ارشاد، ثانیه موعود پیوند ساعتها و ماهها و سالها اعتراض و مقاومت جاری در جامعه ایران بود؛ لمحهای که یک واقعیت اساسی را پیش چشم همه ما گذاشت: حجاب اجباری پرچم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است؛ پرچم نظامی است که زندگی فرد و جمع را در همه حیطههای خصوصی و عمومی تحت قانون شرع قرار میدهد و به ضرب سانسور و سرکوب فراگیر اطاعت از قوانین تبعیضآمیز وخشونتزا را به آحاد مردم تحمیل میکند.
انفجار این آگاهی در شعار فراگیر “زن، زندگی، آزادی” متجلی شد؛ شعاری که اجزای آن در ترکیبشان چشمانداز رهایی را تصویر میکنند؛ چرا که در جمهوری اسلامی، فرودستی زنان و سرکوب جنسیتی پایههای هرم قدرتی را میریزد که در راس آن قدرت مطلقه ولی فقیه، ملت را به امتی بیبهره از آزادی و حقوق انسانی بدل میکند؛ چرا که نظم “حجاب” و نظام مرگزای سرکوب با هم پیوند درونی دارند؛ چرا که بازیابی زندگی انسانی تنها با رهایی از انقیاد این نظام میسر است.
امروز که به همت جانفشانی جوانان در انقلاب “زن، زندگی، آزادی ، دو باروی “ترس” و “دروغ” که در استحکام قدرت جمهوری اسلامی و بیقدرت کردن شهروندان نقشی اساسی داشتهاند فرو ریخته است، جامعه ایران به هزار بانگ “زن، زندگی، آزادی” را میسراید. در هر پژواکش هزار کلام تازه میآفریند و خواهد آفرید. این نغمهها طنینی گونهگون و متفاوت دارند و نباید این گونهگونی را نشانی از تفریق دید. چشماندازی که “زن، زندگی، آزادی” ترسیم میکند، به معنای واقعی کلمه دمکراتیک است، پس کنشگری در جهت تحقق این چشمانداز تنها در صورتی میتواند موثر افتد که بر ارزشهای دمکراتیک استوار گردد.
از: دویچه وله