نشست های انجمن فلسفی آگورا در دانشگاه تورونتو هر هفته یکی از جوانب فلسفی، تاریخی و جامعه شناختی مفهوم «مدرنیته» را مورد بررسی و گفتگو قرار میدهد که در اینجا در اختیار علاقمندان قرار میگیرد. بخش پیشین « آزادی و جامعه مدنی» را در اینجا می توانید بخوانید و مشاهده کنید.
همانطور که گفتم حرکت کلی جامعه مدنی هم درش جزئیت هست هم درش کلیت هست. یعنی هم particularity هست هم universality.
این حرکت باید از دو مرحله عبور کند که آن دو مرحله یکیاش قانونمداری است یعنی رفتن به سوی یک دولت حقوقی.
دومیاش این است که فقط دولت حقوقی یا قانون نباید به وجود بیاید. بلکه شهروندان باید یک بازشناسی حق دیگری را هم انجام بدهند. و این هم باز خیلی مهم است. یعنی که باید یک نوع برابری در مقابل قانون هم وجود داشته باشد.
شاید بتوانیم بگوییم اتفاقی که در مشروطیت ایران اتفاق افتاد، این است که ما رفتیم به طرف اینکه یک دولت حقوقی ایجاد کنیم، ولی آن قسمت دومش، به خاطر نبودن این نوع فلسفهها و این نوع افکار، الزاماً وجود نداشت.
یعنی شما این را در مجلس اول و دوم هم به خوبی میبینید. یعنی شهروندان ایرانی که خودشان مشروطه طلب بودند الزاماً بازشناسی حق دیگری را نمیشناختند. یعنی فکر نمیکردند آن یکی هم حق دارد همان وضعیتی را داشته باشد که خودشان در مقابل قانون. ولی میخواستند که عدالتخانه و قانون وجود داشته باشد، دقیقاً برای کم کردن قدرت دولت و قدرت شاه.
ولی از نظر فیلسوفهای مدرنی مثل هگل که ما را به اینجا رساندهاند که الان شما میتوانید در یک چنین ممالکی زندگی کنید، دقیقاً این دوتا از هم جدا نیست. یعنی شما وقتی قانونمداری دارید باید بازشناسی حق دیگری را هم داشته باشید. نمیتوانید این دو تا را از هم جدا کنید. و اینجا نقش جامعه مدنی و جامعه سیاسی در کنار هم بسیار مهم هستند.
ولی سریعاً بگویم که فیلسوفی مثل هگل فیلسوفی است که لیبرالیسم را نقد میکند و بنابراین حاکمیت و آزادی برای او دو روی یک سکه است.
یعنی بسیاری منتقدان هگل اعتقاد دارند که… به درستی اعتقاد دارند… که او طرفدار یک دولت قدرتمند است و طرفدار یک نوع سلطنت مشروطه و خودش هم این را اعلام میکند. البته هگل به نوعی مثل کنستان و دیگران ترس از انقلاب و انقلاب فرانسه دارد و نمیخواهد که دولت تضعیف بشود و دولت و جامعه مدنی به یک جایی برسد که اصلاً بتواند دولت را به نوعی از بین ببرد. بنابراین میخواهد یک نوع تعادلی میان جامعه مدنی و دولت ایجاد کند.
بحث آخری که در دو دقیقه انجام میدهم و این بحث را قبلا موقعی که ما بحران معنا را در جامعه کنونی صحبت کردیم صحبت کردیم و آن بحث متفکران سیاسی قرن بیستم است مثل هانا آرنت و دیگران که با اندیشیدن فکر جامعه مدنی و به ویژه فلسفه اعتقاد دارند که جامعه بورژوایی یک جامعه ای است که از خود بیگانه شده و دارد از کالبد سیاسیاش جدا میشود.
ولی اعتقادی که دارند با مارکسیستها یک کم تفاوت دارد و بحث جالبتری است. آن بحث هم این است که اعتقاد دارند به نوعی بخش خصوصی یا فضای خصوصی موجب میشود که فضای عمومی هم خصوصی شود.
یعنی وقتی که مثل کانادای امروز که شما میبینید و در آنجا زندگی میکنید به خاطر اینکه مردم وقتی از شرکت همیشه در صحنه خسته شدهاند یا جزو آموزش سیاسیشان نیست، مسئله اصلی که در سیاست دارند برایشان مسئله خصوصیشان است و به نوعی آزادی جمعی را با آزادی فردیشان یکسان میدانند و آن را فقط در نقش انتخابات میبینند. یعنی بیایند هر چهار سال یک بار یا هر پنج سال یک بار بیایند رای بدهند و این را به عنوان دموکراسی خودشان میدانند. و اتفاقاً فیلسوفهایی مثل هگل یا هانا آرنت و دیگران شدیداً با این مسئله مخالف بودند برای اینکه اعتقاد داشتند که این جوری به این وضع شما دولت و نهادهای سیاسی را اصلاً به کلی تضعیف میکنید و فردگرایی هم توی آن بیشتر و بیشتر اعتلاء پیدا میکند.
سئوالی که میتوانم با شما در میان بگذارم… که سئوال بسیار مهمی است حتی برای آینده ایران… این است که اگر جامعه مدنی فضای ارزشهای شهروندی فعال باشد، شهروندی گفتگویی باشد، شهروندی اشتراکی باشد و ضمناً حتی فضایل جمهوریخواهی به معنای واقعی کلمه باشد… سئوال این جاست آیا… همانطور که ما در ورژن نازیسم دیدیم… آیا اعتلاء و استحکام جامعه مدنی در تمام جوامع بشری چه آمریکای لاتین و چه خاورمیانه، چه آفریقا… آیا موجب تضعیف دولت و نهادهای حاکمیت میشود یا نمیشود؟
و آیا اگر چنین چیزی به وجود بیاید و این عدم اعتدال به وجود بیاید آیا ما دوباره برمیگردیم به همان اتفاقی که در سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در آلمان هیتلری اتفاق افتاد… البته با تمام تفاوتها؟ یعنی به جایی که شهروندان با وجود اینکه فکر میکنند شرکت زیادی دارند در جامعه میکنند ولی در حقیقت شرکت زیادی ندارند. به خاطر اینکه دارند امیال خصوصیشان را بیشتر دارند مطرح میکنند در آن جامعه. و آیا چنین چیزی هست یا این که به اعتقاد بعضیها از جمله خود من جامعه مدنی مثل هوا، هوایی که استنشاق میکنیم، برای آزادی ضروری است ولی برای زنده ماندن کافی نیست؟
از: رادیو فردا