سعید سلامی: زمینه‌ها و عوامل کودتای ۱۳۳۲

دوشنبه, 24ام مهر, 1402
اندازه قلم متن

سعید سلامی

در نوشتار پیشین به محمد مصدق، رهبر «نهضت ملی کردن نفت» به سیاست‌ورزی وعزل وی طی روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ماه، به اختصار پرداخته شد. در این جا به نقش دیگر بازی‌گران جنبش ملی کردن نفت که خواسته یا ناخواسته به کودتای ۱۳۳۲ منتهی شد، به رویکرد بریتانیا نسبت به این جنبش و شخص مصدق، به نقش آیت‌الله کاشانی، حزب توده و شاه پرداخته می‌شود.

بریتانیا: دیدگاهی استعماری

تکبر استعماری و تهدیدات قرن نوزدهمی بریتانیا راه را بر هرگونه راه‌ حل عادلانه بسته بود. شرکت نفت انگلیس ایران در طی نزدیک به ۵۰ سال ۳۱۵ میلیون تن نفت استخراج کرده بود. کل منافع آن بنا به محاسبات خود شرکت یک ‌صد میلیون پوند استرلینگ بوده است. درآمد خالص شرکت در سال ۱۳۲۷، از شصت‌ و یک میلیون تجاوز کرد، اما ایران فقط ۹ میلیون پوند از درآمد نفت دریافت کرد. ۲۱ میلیون پوند بابت مالیات بر درآمد هم به‌ حساب خزانه ‌داری بریتانیا واریز شد. با این‌همه، وقتی جنبش ملی کردن نفت به رهبری محمد مصدق شکل گرفت، انگلیس ایرانی‌ها را «یک‌ مشت بومی نادان علیه نیروهای متمدن» تلقی می‌کرد. به باور لرد فریزر، لرد اول وزارت دریاداری، بریتانیا «فشارهای توهین‌آمیز جوجه ایرانیان تازه سر از تخم درآورده» را تحمل نخواهد کرد. سِر فرانسیس شِپردِ «آتشین مزاج»، سفیر بریتانیا به رزم‌آرا، نخست وزیر وقت توصیه می‌کرد که «موضع محکمی علیه نمک‌ ناشناسانی که خدمات بی‌شمار مردم بریتانیا به بشریت در سال‌های اخیر» را قدر نمی‌دانند اختیار کند. (۱)

مجلۀ نیوزویک در روزهای پیش از حضور مصدق در شورای امنیت سازمان ملل، در پشت جلد خود از وی به‌عنوان «مصدق: افراطیِ غشی» و «علیل شگفت‌انگیز» یادکرد. چرچیل در کارزار انتخاباتی خود عنوان کرد: «مسئلۀ ایران با یک سروصدای ناشی از چکاچاک سلاح‌های کوچک تمام می‌شود.» او که مصدق را «بیمار روانی سا‌‌ل‌خورده»‌ای می‌دانست، در مسند نخست‌وزیری انگلیس، آنتونی ایدن «پرنخوت» را برای وزارت خارجه برگزید. همو در مورد ایرانیان معتقد بود: «آن‌ها دلالان فرش هستند و اینهمه موجودیت آن‌هاست. شما هرگز در مقابلشان وا ندهید، آن‌ها همیشه باز می‌گردند و اگر همچنان محکم بایستید، با شما معامله می‌کنند.» اظهارنظر چرچیل در روزهای بحرانی نفت موردِ استثنائی نبود؛ وی همواره ذهنیتی تحقیرآمیز و پر نخوت در مورد مسائل ایران و دولت‌مردان آن داشت.

یک دیپلمات انگلیسی بعد از «پژوهشی دربارۀ روانشناسی ایرانیان» گزارشی را در اختیار کمیتۀ کاری ایران گذاشت، تا به‌عنوان پس‌زمینه‌ای در برخورد با ایرانیان موردنظر قرار گیرد. در گزارش تأکید شده بود که ایرانی معمولی متأثر از:
«عدم صداقتی بی‌شرمانه، دیدگاهی تقدیرگرایانه و بی‌تفاوتی به رنج و حرمان است… ایرانی معمولی بی‌مصرف، بی‌اخلاق، مشتاق به قول دادن چیزی که می‌داند ناتوان، یا فاقد قصدِ انجام آن است. گرفتار مسامحه و دفع‌الوقت، فاقد ثبات قدم و پشتکار و انرژی، اما پذیرا و پاسخگوی نظم است. بالاتر از همه، هر زمان که منافعی برای وی متصور باشد، دسیسه‌باز و آمادۀ کلی‌بافی و بی‌صداقتی است. اگرچه وی دروغگویی موفق است، انتظار باورپذیری ندارد. وی به ‌راحتی معلوماتی سطحی از مسائل فنی به دست می‌آورد و خود را با این باور می‌فریبد که به عمق مسئله دست ‌یافته است.»

مصدق قبل از حضور در شورای امنیت سازمان ملل، در دانشگاه کلمبیا برای دانشجویان ایرانی سخنرانی کرد و در فیلادلفیا در تالار استقلال در کنار ناقوس آزادی عکس گرفت. در آنجا صدها نفر از تماشاگران برای او ابراز احساسات کردند. گزارش محرمانه‌ای به دست رئیس‌جمهور ترومن رسید؛ این گزارش مصدق را «مورد حمایت اکثریت مردم، بذله‌گو، خوش ‌برخورد، درستکار و آگاه» توصیف کرده بود.

اما دولت مردان و مقامات نفتی بریتانیا، در تلگرام‌ها و یادداشت‌های گوناگون خود دربارۀ مصدق نظر دیگری داشتند: «بی‌تمدن، پریشان‌احوال، نامتعارف، خُل، گانگستر مآب، کهنه‌پرست، مزخرف، دیکتاتورمنش، عوام‌فریب، آتشین‌مزاج، حیله‌گر، غیر قابل ‌اعتماد، کاملاً بی‌وجدان، آشکارا نامتعادل» و سرانجام «شرقی نیرنگ ‌باز که شبیه یک اسب درشکه است و کمی بوی گند تریاک می‌دهد.»

کاشانی: مردی چندچهره

سیاست‌های متناقض، مخرب، خودسر و مزورانۀ آیت‌الله کاشانی را در ایجاد بحران و سرانجام هموار کردن راه کودتا نمی‌توان انکار کرد. وی برخلاف مصدق که هر روزنه‌ای را بر روی خود می‌بست، با مهارت یک «سیاست‌باز حرفه‌ای» همۀ درها را برای روز مبادا باز می‌گذاشت؛ به مصدق تظاهر به هم‌دلی می‌کرد، هم‌زمان و به ‌طور مستقیم با حسین علاء، وزیر دربار دیدار می‌کرد و او را به «بحث دربارۀ جانشین بالقوۀ مصدق» دعوت می‌کرد، علیه مصدق با «شاه به تفاهم کامل» می‌رسید، با تاج‌الملوک، ملکۀ مادر دسیسه‌گر،ِ هوادار زمامداری قوام، پیام‌ها ردوبدل می‌کرد، زاهدی را به حضور می‌پذیرفت و از طریق عوامل خود با سفارت آمریکا در تماس بود.
مقام و موقعیت رسمی کاشانی به‌عنوان رئیس مجلس، موجب می‌شد پاره‌ای از اقدامات او به دست ‌پاچگی و آشفته‌‌فکری دولت بینجامد، یا فوق‌العاده دست‌‌وپا‌گیر گردد. وی با حمله به سیاست آمریکا در ایران، تلاش‌های دولت را در ایجاد این احساس که با آمریکایی‌ها روابط حسنه دارد، متزلزل می‌کرد.

فخرالدین عظیمی در «بحران دموکراسی در ایران» می‌نویسد:
«مصدق همیشه از فعالیت‌های گستردۀ اطرافیان کاشانی خشمگین بود. به ‌عنوان ‌مثال، وی عملاً یک مؤسسۀ غیر رسمی برای صدور توصیه ‌نامه ایجاد کرده بود که حاملان آن را قادر می‌ساخت بدون توجه به تشریفات اداری رسمی به هدف‌هایشان برسند… کاشانی برخلاف تمایل صریح مصدق، نمایند‌گانی به کنفرانس صلح وین فرستاد، در حالی که مصدق چنین کاری را مغایر با بی‌طرفی ایران می‌دانست؛ در مورد دیگر، به‌رغم روابط پیچیده‌ و حساس ایران و عراق، کاشانی تظاهراتی را در حمایت از ملی‌گرایی عراقی ترتیب می‌داد و به‌منظور تهدید دولت، برخی مواقع چنین وانمود می‌کرد که نسبت به حزب توده نظر مساعد دارد.»

کاشانی در مخالفت با اعلامیۀ رفراندوم از سوی مصدق، وی را در بیانیۀ خود «صیاد آزادی‌ها» و «یاغی طاغی» خواند. وی برای شکست سیاست دولت مصدق از کاربرد هیچ ترفندی پرهیز نمی‌کرد.

آیت الله کاشانی در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ (۲)، در اعتراض به استعفای دکتر مصدق، تهدید به ‌حکم جهاد کرد ولی در ماه‌های پایانی، ضمن انتقاد شدید از کارنامۀ دولت، از زاهدی پشتیبانی می‌کرد. او که از طریق عوامل در صحنه و در سایۀ خود از وقوع کودتا و سقوط دکتر محمد مصدق در چند روز آینده اطلاع داشت، در هشتم مرداد ۱۳۳۲، سه هفته قبل از عملیات کودتا، افکار عمومی را این‌چنین آماده می‌کرد:
«اکنون ۲۸ ماه است ایشان زمام‌دار است و در تمام این مدت یک ‌قدم مفید به حال شما که بتواند اسم آن را ببرد برنداشتند. هر روز وعده‌های بزرگ می‌دهد و فردا عذر می‌آورد. ساعت ‌به‌ ساعت راه را برای تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خودسری هموار ساخته است. مصدق خوب می‌داند اگر با آزادی به رأی ملت رجوع کند، ۹۷ درصد مردم علیه او رأی می‌دهند. شما هموطنان عزیز می‌بینید که تا امروز چه کسی به نفع اجانب قدم برداشته و آنچه تا امروز کرده مستقیماً به نفع اجنبی و زیان مملکت بوده است. ۲۸ ماه است که آقای دکتر مصدق با هیاهو و جنجال و عوام‌فریبی مردم را مشغول کرده است…»

یرواند آبراهامیان در کتاب خود «کودتا» می‌نویسد:
«کاشانی عادت کرده بود نخست‌وزیر را با عنوان ‌منسوخ و مردۀ او یعنی «مصدق‌السلطنه» نام ببرد. آن‌ها حتی مصدق را متهم می‌کردند که “وقتی اجازه می‌دهد الکل فروخته شود، آموزش در مدرسۀ مختلط را تشویق می‌کند، از مدارس خارجی به ‌ویژه از مدرسۀ معروف فرانسوی ژاندارک حمایت می‌کند، وجوهی را از بنیادهای مذهبی به مؤسسات دولتی منتقل می‌کند و در نظر دارد به زنان حق رأی بدهد، شریعت را نقض کرده است.” کاشانی که جایگاه راستین زنان را در خانه می‌دانست، فریاد می‌زد: “من نمی‌توانم بفهمم مردان مرتکب چه اشتباهی شده‌اند که مستحق این باشند به زنانشان حق رأی بدهند.”

بالاتر از این‌ها، آن‌ها «کشف» کرده بودند که مصدق در تز دکترای خود که سی ‌و پنج سال پیش در سویس نوشته ‌شده بود، از قوانین سکولار حمایت کرده است. (۳) مصدق خود بر این باور بود که مخالفان او عمداً تز دکترای او را تحریف می‌کردند تا او را کافر معرفی کنند.

کاشانی که بعد از ترور شاه در سال ۱۳۲۷، به بیروت تبعید شده بود، بعد از بازگشت به ایران به جبهۀ وسیعی از گروه‌های مذهبی و لیبرال‌های غیرمذهبی پیوست که دور مصدق شکل‌ گرفته بود. چند روحانی ازجمله روح‌الله خمینی که در آن موقع جوانی ۳۰ ساله بود از پیوستن به این ائتلاف خودداری کردند. آن‌ها بر این باور بودند که “مصدق اسلام را رها کرده است.” آیت‌الله کاشانی تنها روحانی‌ای بلند مرتبه نبود که هم‌گام و هم‌راه آمریکا و بریتانیا برای کودتا و سقوط دولتی ملی و بازگشت شاه تلاش می‌کرد، آیت‌الله بهبهانی هم در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد.» آبراهامیان در ادامه می‌نویسد:

«در همان حال که سی.آی.ای و ام.‌آی.سیکس بر طبل خطر کمونیسم می‌کوبیدند، یک جریان‌ منظم و مستمر پرداخت مبلغی در حدود ۱۱.۰۰۰ دلار در هفته به بیست تا سی نمایندۀ مجلس، بیش از بیست روزنامه که به ‌طور منظم مقالاتی را منتشر می‌کردند که در لندن یا در واشنگتن نوشته می‌شدند، سران ایل بختیاری که در بهمن ‌ماه ۱۳۳۱، یک شورش عشایری به راه انداختند و به یک گروه تروریستی که نامش فاش نشده است [به‌احتمال‌زیاد گروه تروریستی فداییان اسلام، برای اقدام مستقیم علیه مصدق و اطرافیان او]، سومکا، آریا، حزب زحمتکشان و از طریق آیت‌الله بهبهانی به وعاظ و دارودسته‌های اوباش جنوب تهران می‌دادند… پولی که بدین طریق در سال ،۱۳۳۲ پخش می‌شد به “دلارهای بهبهانی” معروف شده بود.»

حزب توده: حزبی ماجراجو و فرمان‌بر

حزب تودۀ ایران با تظاهرات دوره‌ای و نا به‌ هنگام خود در آن شرایط بسیار حساس و بسیار پیچیدۀ داخلی و خارجی، بدون چشم‌انداز روشن برای دستیابی به قدرت و صرفاً در راستای دیدگاه شخص استالین و به‌عنوان بازو و عامل اجرایی دیپلماسی خارجی «همسایۀ شمالی» بر تشدید بحران آن سال‌ها و به‌ ویژه در ماه‌های واپسین می‌افزود و بدین طریق بستر مناسبی را برای کودتا آماده ‌می‌کرد.
در قبل از ظهر سی‌ام تیرماه ۱۳۳۲، در بزرگداشت خاطرۀ سی تیر ۱۳۳۱، حامیان مصدق به خیابان‌های تهران آمدند و بعدازظهر آن روز هواداران حزب توده دست به راه‌پیمایی زدند. به گزارش کِنِت لاو، خبرنگار نیویورک‌ تایمز تعداد طرفداران مصدق به‌ سختی به چند هزار نفر می‌رسید؛ در حالی ‌که نیروهای حزب توده به چندین ده هزار نفر بالغ می‌شد. در پایان راه‌پیمایی از سوی تظاهرکنندگان توده‌ای قطعنامه‌ای مبنی بر شعارها و مطالبات تند انقلابی از جمله «حذف لانۀ جاسوسی» خوانده شد. «لانۀ جاسوسی» اشاره به سفارت‌خانۀ آمریکا بود.

رهبری حزب توده بدون تردید از طریق سفارت شوروی در تهران، از هیستری ضد کمونیستی برادران دالس در دو منصب کلیدی دولت آیزنهاور آگاهی کامل داشت، اما این حزب با تظاهرات و شعارهای تند و «انقلابی» بر هراس یاران و حامیان مصدق در میان روحانیان، بازار و حتی جبهۀ ملی می‌افزود و در شرایطی که مصدق به هم‌راهی و پشتیبانی حامیان خود نیاز مبرم داشت، وی را منزوی‌تر می‌ساخت.

روز بعد از راه‌پیمایی سی تیر، وابستۀ سیاسی سفارت آمریکا به اروپا فراخوانده شد. وی در اروپا با هندرسن، سفیر آمریکا در ایران که مدت‌ها بود از ایران خارج ‌شده بود و دیگر مقامات آمریکایی دیدار کرد. آیزنهاور اکنون متقاعد شده بود که مصدق به گفتۀ شاه و انگلیس، متحد و جاده‌ صاف ‌کن حزب توده است. وی برخلاف موضع اولیۀ خود مینی بر عدم دخالت در اختلاف بریتانیا و ایران، با طرحی که در قبرس برای براندازی مصدق ریخته شده بود، موافقت کرد.

در کتاب «بحران دموکراسی در ایران می‌خوانیم:
«حزب توده به ‌ندرت از مبارزات خود علیه مصدق دست برداشته بود و نظرش به مصدق تمام تناقضات ایدئولوژی استالینی را منعکس می‌کرد. حزب توده مصدق را دست ‌پرورده و اسیر صرف طبقۀ خود و دست ‌نشاندۀ آمریکا می‌دانست. ولی درعین‌ حال از او انتظار داشت که رفتار و سیاستی مورد پسند حزب[توده] در پیش بگیرد. این حزب که استراتژی مشکوکی در قبال ملی شدن نفت دنبال کرده بود، بی‌هیچ تأملی تلاش‌های مصدق در نیل به توافق با انگلیسی‌ها را به‌عنوان سازش تمام‌عیار محکوم می‌کرد و از هیچ کوششی برای افراطی کردن جهت‌گیری‌ها و عرصۀ سیاسی به سود شوروی و علیه هرگونه کوششی برای حل مسئلۀ نفت از طریق توافق با غرب خودداری نمی‌کرد. بدون توجه به انبوه دشواری‌هایی که مصدق با آن‌ها روبرو بود، هیچ‌چیز جز تخطئه کامل غرب برای حزب توده قابل ‌قبول به نظر نمی‌رسید. روزنامه‌های توده‌ای هم‌‌صدا با روزنامه‌های راست‌گرا از هیچ دشنام و اتهامی علیه مصدق خودداری نمی‌کردند. رهبری این حزب دائماً می‌کوشید کارگران، اقشار جوان و روشنفکران را از جبهۀ ملی و گروه‌های وابسته به آن روگردان نماید.
با توجه به اینکه حزب توده غیرقانونی اعلام‌شده بود، مصدق نمی‌بایست دشواری چندانی در جلوگیری از فعالیت آن داشته باشد، اما اگر وسیله و امکانات این کار را هم داشت، معتقدات و خلق ‌و خوی او اجازۀ چنین کاری را نمی‌داد… سیاست مصدق در قبال حزب توده دائماً بین تحمل و اغماض توأم با اکراه و قاطعیتِ متناوب در نوسان بود. حزب توده از این وضع به ‌منظور گسترش سازمان‌هایش بهره‌برداری می‌کرد. ولی به مخالفت‌های اخلال‌گرانۀ خود که گاهی کم و گاهی زیاد می‌شد ادامه می‌داد؛ بدین ترتیب که هر وقت مخالفان راست‌گرای مصدق خطری جدی برای او فراهم می‌کردند، مخالفت حزب توده سست‌تر می‌شد، یا حتی تبدیل به ‌طرف‌داری مشروط می‌شد. با این‌ همه، مخالفان راست‌گرای مصدق خوشحال بودند که مخالفت یا پشتیبانی حزب توده هر دو، بر موقعیت مصدق اثرات زیان‌بخش داشت… طبق گزارش سفارت انگلیس، از اواسط تیر تا اواخر آذر سال ۱۳۳۰، از هفده تظاهرات ضد دولتی، چهارده مورد آن را حزب توده ترتیب داده بود.»

عنایت‌الله رضا، عضو حزب تودۀ ایران، از فعالین فرقۀ دموکرات آذربایجان و از مهاجرین به شوروی بعد از شکست جمهوری آذربایجان در مصاحبه‌ای می‌گوید:

«دلیل ضدیت [حزب تودۀ ایران] با مصدق را باید در نظریات استالین جست‌ و جو کرد. او در کنگرۀ نوزدهم حزب کمونیست در سال ۱۹۵۲، گفت: “تاکنون بورژوازی ملی در کشورهای مستعمره و وابسته پرچم مبارزه علیه امپریالیسم را در دست داشت، ولی پرچم بر خاک افتاده و اکنون تنها طبقۀ کارگر می‌تواند این پرچم را بلند کند”. از این پس بخشی از سیاست احزاب کمونیست در مخالفت با بورژوازی ملی تعریف شد. رهبر حزب کمونیست هند به مخالفت با نهرو دست زد. در اندونزی هم مخالفت با سوکارنو شروع شد. در ایران هم حزب توده به شکل‌های مختلف بر ضد مصدق وارد کارزار شد… در دستور العمل‌هایی که حزب توده به کادرها می‌داد، آمده بود که مصدق را باید سر بزنگاه به زیر کشید و لبۀ تیز حمله را متوجه او کرد…»

شاه: باز کردن گره با دندان

از همه مهم‌تر، شخصیت ضعیف، بی ثبات، تاکتیک «تفرقه بینداز و حکومت کن» شاه در ایجاد بحران، نقشی تعیین کننده‌ای بازی می‌کرد. شاه ذاتاً شخصیتی فاقد اعتماد به ‌نفس متکی به عنایت الهی و حمایت‌های خارجی، از جمله انگلیس و به‌ ویژه آمریکا بود. شاه در سر راه خود از رُم به ایران، در پاسخ خبرنگاران که با مصدق چه خواهد کرد، گفت: «مصدق شیطانی است که فقط یک‌ چیز از زند‌گی می‌خواست؛ قدرت به هر قیمت، و برای رسیدن به آن حاضر بود مردم ایران را فدا کند. تقریباً موفق هم شد. خدا را شکر که مردم من بالاخره او را شناختند.»

نگاهی گذرا بر سیر زندگی مصدق و به ‌ویژه بر کارنامۀ وی در مقام نخست‌وزیر، بی‌هیچ تردید ادعای شاه مبنی بر «شیطان» بودن مصدق را تأیید نمی‌کند، در واقع خود شاه با فرار خویش از معرکه‌ای که در راه بود، «برای رسیدن به قدرت به هر قیمت»، دست آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا و سازمان اطلاعات مخفی انگلیس را برای «کار کثیف براندازی» مصدق باز گذاشت تا راه را برای دیکتاتوری او هموار کنند و آیند‌ه‌ای بس فاجعه‌بار برای میهن و هم‌میهنانش رقم زنند. شاه در «فترت مجلس» آن گونه که خود مدعی بود و (هنور هم) حامیانش می‌گویند می‌توانست در طی روز، مصدق را عزل و زاهدی را به جای او منصوب کند؛ بدون تردید مصدق حکم عزل خود را بی‌هیچ مقاومتی می‌پذیرفت؛ همان‌گونه که در نیمه شب ۲۵ مرداد آن را امضا ‌کرد، اما شاه این کار را به دو نهاد بدخیم خارجی وانهاد. او با این کار، گرهی را که می‌توانست در روز روشن با دست باز کند، در نیمه‌های شب با دندان باز کرد.

سعید سلامی ۱۳ اکتبر ۲۰۲۳ / ۲۱ مهر ۱۴۰۲

______________________
۱ـ پس از رد قرارداد الحاقی گس گلشائیان از سوی کمیسیون نفت، سپهبد حاج‌علی رزم‌آرا توانست موافقت انگلیس را در موضوع اصل تقسیم سود براساس ۵۰-۵۰ کسب کند، ولی هیچ‌گاه به شکل علنی دربارۀ این توافق صحبت نکر د. اگر رزم‌آرا این موضوع را پنهان نمی‌کرد و با افکار عمومی و نمایندگانشان در مجلس در میان می‌گذاشت شاید نه تنها به دست خلیل طهماسبی که ادعا می‌کرد «رزم‌آرا خائن به منافع ملی و اسلام است» ترور نمی‌شد، بلکه طرح ملی شدن نفت نیز به شکل دیگری تحقق پیدا می‌کرد و به احتمال زیاد سرانجامی جز کودتا داشت.
۲ـ در بارۀ ۱۱ تیر۱۳۳۱، در مقالۀ پیشین، محمد مصدق از افسانه تا واقعیت، توضیح داده شده است.
۳ـ مصدق در ۱۲۸۷، به فرانسه رفت و پس از پایان تحصیل علوم مالیه در مدرسۀ علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و مدرک دکترای خود را در رشتۀ حقوق در دانشگاه نوشاتل گرفت. مصدق تز دکترای خود را در مورد «وصیت در فقه اسلام و مذهب شیعه» نوشت که بعداً به فارسی ترجمه شد و در تهران به چاپ رسید.

از: ایران امروز 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.