یادداشت مهرداد درویش پور درباره اظهارات پرویز ثابتی
جان لنون در یکی از جاودانه ترین ترانه هایش از مخاطبش می خواهد جهانی را تصور کند که تصور کردنش دشوار است! رویاهای جهانی انسانی و بس زیبا که در آن از فقر و جنگ و رقابت و ویرانی و استبداد خبری نیست و انسان دشمن انسان نیست. رویاهایی عمیقا انسانی اما دور از انتظار که تصور کردنش نیز دشوار است. اما گویا تصور کردن ابعاد سیاهی ها حد و مرزی در جهان امروز ندارد. یکی از این نمونه ها جهنمی است که جمهوری اسلامی آفریده است. به گونه ای که تصور جهانی که در ان آیشمن ها و بریاهای ایرانی به دلیل شرایط به مراتب بدتر امروز، همزمان بتوانند شقاوت دیروز خود در جنایت و شکنجه و سرکوب مخوف مخالفان را ستوده و به “قهرمانان ملی” بدل شوند، دیگر دور از انتظار نیست! معمولا نظام های استبدادی می کوشند کریه ترین چهره های جنایت پیشه خود را پنهان سازند تا بخت لاپوشانی یا بزک کردن خود را بیابند و گاه چهره های ملایم تر خود را به میدان میفرستند تا فریب مردم از کارایی بیشتری برخوردار شود. اما تصور کنید روزی برسد که رسانه ای به جد بکوشد جلاد اوین – لاجوردی – را قهرمان ملی ایرانیان یا بریای مخوف را قهرمان ملی روسیه یا آیشمن جنایت پیشه را قهرمان ملی آلمان بخواند! در زمخت ترین خیال پردازی ها نیز چنین تصوری غیرممکن به نظر می آید. اما این خیال تصور ناپدیر در مورد ایشمن ها و بریاها و لاجودری های عصر پهلوی به یمن شدت جنایات نظام کنونی و سفید شویی های شبکه من وتو و دیگر هواداران نظام گذشته به یک “پساحقیقت” مورد باور بسیاری بدل شده، هرچند تصور کردنش نیز دشوار است.
مسئله این نیست که ابعاد دست اندرکار بودن پرویز ثابتی در جنایات به اندازه آیشمن نازی و بریای روسی و لاجوردی جمهوری اسلامی است. اما جملگی در یک امر مشترکند. هر چهار نفر به عنوان مخوف ترین چهره های جنایتکار این نظام ها به شمار می روند. این که ثابتی در بیش از چهار و نیم دهه درخفا به سر می برده ، خود گواه این واقعیت است. اما شدت جنایت جمهوری اسلامی به برآمد مجدد این فرد که به جای محاکمه شدن تاریخ را محاکمه می کند، منجر شده است.
امروزه هواداران نظام گذشته از ریز و درشت گرفته در جهت سفید شویی مخوف ترین چهره نظام پهلوی برآمده اند که گویا جز مبارزه علیه فساد و برای عدالت و امنیت، کاری نکرده است و انتقادش نیز به شاه ایران این بود که چرا به اندازه کافی اجازه آدمکشی و بگیر و ببند نداد تا با سرکوب خونین تر مردم، بخت ثبات بخشیدن به نظام پهلوی را بدهد. نمیدانم به حال جامعه ای که در آن بتوان تصور کرد که پرویز ثابتی ها به قهرمانان ملی یک دوره تاریخی آن بدل شوند باید خندید یا سخت گریست. یا شاید باید به این حادثه تراژیک/کمیک با تلخی همچون نشانه ای از انحطاط بخشی از آن جامعه نگریست که بر اثر شدت جنایات جمهوری اسلامی، ان دیگری بخت ّبرآمدی دوباره و ادعای ایفای نقش قهرمان ملی در گذشته را یافته است. هرچه است کاریکاتور توکانیستانی از پرویز ثابتی سخت راز گشای این معما و چهره واقعی پرویز ثابتی است!