ملت یا طبقه؟

شنبه, 9ام دی, 1402
اندازه قلم متن

raminkamran

رامین کامران

چندی پیش یکی از دوستان لطف کرد و در بارهٔ یکی از مقالات من (انقلاب دو طبقه که روی سایت ایران لیبرال موجود است) (۱) که دو سال پیش نوشته شده و موضوعش وجه طبقاتی انقلاب است، نقدی نگاشت. (۲) می خواستم خیلی زودتر مقالهٔ حاضر را بنویسم، ولی یک سفر و یک بیماری که هر دو بی از حد انتظار به طول انجامید، کار را عقب انداخت.

نقد دوستمان مفصل است و با دقت نوشته شده. به تصور من می شود به سه بخش تقسیمش کرد که به ترتیب به آنها می پردازم.

بخش اول به عرضهٔ نظرات نویسنده در باب انقلاب اختصاص دارد و روشن است که با نظرات من مغایر است و در این مرحله از کار آشتی بین آنها ممکن نیست. از دید من انقلاب آیندهٔ ایران باید فراگیر و ملی و حتماً فراطبقاتی باشد و ترویج آزادی بکند. از دید دوست ما انقلاب ملی که قرار است فقط مناسبات سیاسی را تغییر بدهد، محکوم به شکست است و باید رفت به سوی حذف طبقات. از دید ایشان هر انقلابی که طبقاتی نباشد و مناسبات سرمایه داری را تغییر ندهد، انقلاب شکست خورده است. همهٔ ما با این دید کلاسیک مارکسیستی آشناییم که انقلاب واقعی را همه جانبه می شمرد و نه فقط سیاسی.

دوست ما فقط سیاست خارجی را ملی می شمرد و سیاست داخلی را طبقاتی محسوب می کند. این خود نخستین قدم برای فاصله گرفتن از بینش کلاسیک مارکسیستی است که تقسیمات طبقاتی را جهانی می شمرد و برتر از ملیت. نکته مهم است و به دنباله اش خواهیم رسید.

دوست ما می گوید که ملیون، هم در انقلاب مشروطیت و هم نهضت ملی و هم انقلاب پنجاه و هفت، از اسلامی ها شکست خورده اند که طبعاً من فقط در مورد سوم با ایشان موافقم ـ در شکست خوردن بحثی نیست، ولی به تصور من، دو بار اول اسلامی ها در آن نقش جنبی داشتند. ایشان معتقدند که عمر انقلابات ملی به سر رسیده است، ولی به جنبش اعتراضی اخیر که به انقلاب تعبیر می کنند، نظر مثبت دارند و  از شعار مرکزی آن تفسیری منطبق با دیدگاه خود عرضه می کنند و حتی آنرا مکمل شعار اصلی انقلاب فرانسه می شمرند و دارای ابعادی جهانی. این را مزید اطلاع خوانندگان آوردم و به آن نمی پردازم، چون نظرم را به کرات در این باب بیان نموده ام.

بخش دوم مطلب اختصاص دارد به این مطلب که چه چیزی می تواند فراطبقاتی باشد. من در مقاله ای که ایشان مورد توجه قرار داده است، نوشته ام که اگر چیزی ما به النزاع دو طبقه واقع شود، فراطبقاتی است. دلیلم این بوده که اگر طبقاتی باشد، خاص یک طبقه می شود و نزاعی نمی تواند در بابش در بگیرد. دوستمان، بر عکس، معتقد است که تنها چیزی می تواند فرا طبقاتی باشد که خنثی باشد، احتمالاً مقصود ایشان این بوده که اگر چیزی فراطبقاتی شد، نمی تواند موضوع نزاع باشد، یعنی درست عکس نظر من. البته ایشان در نهایت میگوید که همه چیز طبقاتی است، حتی نگاه کردن به آسمان.

من این موضع را کاملاً درک میکنم و تصور می کنم اختلاف با توجه به یک تمایز روشن و کلاسیک قابل حل باشد: اینکه به قول قدیمی ها، طبقاتی بودن را خصیصه ای ذاتی بشماریم یا عرضی. وجه عرضی تقریباً در هیچ مورد قابل تردید نیست و در هر پدیدهٔ اجتماعی می توان بعدی طبقاتی یافت، همان طور که دوست ما یافته ـ حتی در بهره وری از مواهب طبیعت. منتها بازی به این جا ختم نمی شود. وقتی وارد دعوای طبقاتی خواندن همه چیز شدید، به سوی ذاتی شمردن این خصلت می لغزید. در دعوای ایدئولوژیکی که در دوران برو بروی کمونیسم، بر سر طبقاتی بودن یا نبودن این و آن پدیده در گرفته بود، این وجه عرضی مد نظر نبود، طبقاتی بودن، ذاتی امور مختلف به شمار میامد. به عنوان مثال، حتی علم هم قرار بود خصلت طبقاتی داشته باشد و بعد طبقاتی آن تعیین کند که مدعاهایش قابل قبول است یا نه. این کشمکش حتی بر سر تئوری نسبیت هم در گرفت، هر چند زود خاموش شد، ولی در مورد ژنتیک مدت ها دوام کرد. حال چرا به این سو می لغزید؟ برای این که اگر مدعی باشید که طبقاتی بودن کلید اصلی توضیح امور است، چنان که برخی بودند و بعضی هنوز هم هستند، ناچارید ذاتی بشماریدش تا دستگاه توضیحی شما کار بکند. اگر عرضی باشد دیگر کلید اصلی نیست و باید دنبال چیز دیگر رفت.

حرف من این بود که اگر چیزی موضوع دعوای طبقاتی واقع شد، یعنی که ذاتاً طبقاتی نیست. این به معنای خنثی بودنش نیست، چون موضوع دعواست، به این معناست که ماهیت آن طبقاتی نیست، حتی اگر یک یا هر دو طرف دعوا چنین ادعا کنند. البته از آنجا که تصور نمی کنم دوست محترم ما اصراری بر ذاتی بودن صفت طبقاتی این و آن پدیده داشته باشد، به نظرم نمیاید که بحث موضوعی داشته باشد.

حال بیاییم سر بخش سوم داستان که به نظر من، از آن دو دیگر روشن تر است و در نهایت اصلاً موضوع اختلاف نیست، اگر قبلاً قبول اعتبار ملت را در سیاست خارجی دیده بودیم، اینجا تأثیر لیبرالیسم را می توان به عیان در گفتار دوستمان دید.

دوست ما انتقادات مرا در حق «چپ کلاسیک» ایران، معتبرمی داند، ولی در مورد «کمونیست ها» که خود را عضوی از آن ها می شمرد، نا کارآمد. به موضوع چپ کلاسیک نمی پردازم و توجهم را متمرکز می کنم بر سخنان دوستمان که اصل مطلب است.

ایشان معتقدند انقلاب حاجت به فاعل طبقاتی ندارد و فراگیر است و چون همهٔ شهروندان صاحب حق هستند، همگی باید انقلاب کنند. تأکید ایشان روی فرد و نه طبقه، از وجوه شاخص گفتار لیبرال است. ولی در مقابل، ایشان تمایلی به کاربرد کلمهٔ ملت ندارند و صحبت از جمیع شهروندان می کنند، بدون عنایت به این امر که ملت، معنایی جز همین جمیع شهروندان ندارد و هیچ دلیل برای کنار نهادن آن نیست، حتی اگر با بعضی از ابعاد آنچه که ناسیونالیسم خوانده میشود، موافقتی نداشته باشیم، مثل فرضاً تأکید بر اقتدار دولتی.

ملت جز همین جمعی که می بینیم نیست. فقط باید دید که چرا از ملت صحبت می کنیم. دلیل کاربرد اسم جمع، افادهٔ معنای وحدتی است که در این سطح تحقق می یابد. وحدت از کنار هم ایستادن مردمان، حال تعدادشان هر اندازه که باشد، حاصل نمی گردد. وحدت، حاصل عددی جمع نیست، بیان یکبارهٔ یگانگی آن است. این وحدت در سیاست لازم است تا بتوانیم از فاعل واحد در عمل سیاسی صحبت کنیم و برای اعمالش اعتباری قائل گردیم که هیچ جمعی، هرچند بزرگ، بدان راه ندارد.

البته هیچوقت همهٔ آحاد ملت در یک امر همعقیده نیستند، ولی وقتی باید از سوی همه، همه به معنای مطلق و نه این و آن دسته حرف زد، وحدتی لازم است که مفهوم ملت افاده اش می کند. روشن است که اجماع مطلق ممکن نیست و مفهوم اکثریت است که جایگزین آن می گردد. دوستانی که تربیت پایهٔ ذهنشان اقتصادی است، به این امر که در اقتصاد اصلاً کاربرد ندارد، اعتنا ندارند. وقتی به تحلیل کلان می پردازند، همان مفهوم طبقه برای کارشان کفایت می کند و البته نقدشان متوجه طبقه نمی شود، چون واقعیتی عینی و حتی واقعیت پایهٔ اجتماع می پندارندش، ولی ملت را در خور نقد می شمارند، در صورتی که ساختار این دو اسم جمع، یا به عبارت دیگر واقعی بودنشان، با هم چندان تفاوتی ندارد.

نتیجهٔ نهایی حرف من این است که اختلافات نظری ما هر چه باشد، وقتی درست به طرح کلی مطلب نگاه بکنید، می بینید که راه همکاری ما باز است و این به نظر من مهم ترین نکته است. از دوران باستان گفته اند و بسیار درست هم گفته اند که سیاست از مقولهٔ حکمت عملی است، یعنی هدف غایی از تمامی مباحث نظری، عمل سیاسی درست است. مقصود از همهٔ حرف ها این است و بس. من مدت هاست که آگاهم که یک بخش از چپ ایران، حال چه به سبک دوستمان بر آن نام «کمونیست» بنهیم یا هر نام دیگر، می تواند اولین و بهترین همراه لیبرال ها در راه برقراری دمکراسی لیبرال و لائیک باشد، جناح چپ دمکراسی آیندهٔ ایران را بسازد و به این ترتیب نقشی حیاتی در تاریخ مملکت بازی کند که هیچ گروه دیگر قادر به ایفای آن نیست. در درجهٔ اول به این دلیل که هم اشتهای مطالب تئوریک را دارد و هم توان هضمشان را که در برهوت فعلی قابل توجه است. اگر قرار است داد و ستد نظری ما ثمری داشته باشد، این باید باشد و امیدوارم که این ثمر را ببینیم.

(۱)

انقلاب دو طبقه  رامین کامران

(۲)

انقلاب ایران طبقاتی است یا ملی؟ اقبال نظرگاهی

۱۳ دسامبر ۲۰۲۳، ۲۲ آذر ۱۴۰۱

از: ایران لیبرال


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.