حامد آئینه وند
۱٫جمهوری اسلامی به عنوان ساختار سیاسی که پس از انقلاب ۵۷ در ایران مستقر شد اگرچه مرهون تلاش های جریان های سیاسی مختلفی از چپها تا ملیون و از لیبرال سکولارها تا مذهبی ها بود اما نباید فراموش کرد که به واسطه رهبری آیت ا.. خمینی این روحانیت و نیروهای نزدیک به آن بودند که دست بالا را پیدا کردند و از پیش از پیروزی انقلاب تا پس از آن یعنی از تشکیل شورای انقلاب تا دولت موقت و استعفای بازرگان پس از تسخیر سفارت امریکا آرام آرام همه نیروهای شریک در مبارزه برای فروپاشی پهلوی را کنار گذاشتند و در منازعه ای خونین در سال ۶۷ بیش از هزاران زندانی سیاسی که بیشترشان از مجاهدین خلق بودند را قتل عام کردند. بی شک بدون آن قتل عام هولناک جمهوری اسلامی نمیتوانست دوران تثبیت خود را سپری کند.
۲٫آیت ا.. خمینی نه تنها به غیر مذهبی ها رحم نکرد بلکه بسیاری از نیروهای سیاسی مسلمان را نیز از لب تیغ گذاراند و هم لباس هایی را که هم با خودش همراهی نکردند از آیت ا.. شریعتمداری گرفته تا آیت ا.. منتظری و .. از حکومت کنار گذاشت. مسیری که بعد از او رهبر جدید یعنی سید علی خامنه ای نیز کم و بیش طی کرد با این تفاوت که اگر خمینی رقبا را تحت قدرت چهره کاریزماتیک خود از میدان به در کرد خامنه ای این کار را با اتکای بیش از حد به نیروهای نظامی به پیش برد چون فاقد پایگاه مناسبی در میان مردم ، نیروهای سیاسی و حوزه علمیه بود. آگاهی که خامنه ای به این موضوع داشت سبب اتکای او به پاسداران و بسیجیان بود و به همین دلیل هم در طی ۳۴ سال گذشته سهم نیروهای نظامی از قدرت هر سال نسبت به سال گذشته بیشتر شده است و چون در میان حوزه فاقد پایگاه است به مشتی لات و لوت تحت عنوان مداح اهل بیت بیش از روحانیون میدان داده است.
۳٫نیک اگر بنگریم جمهوری اسلامی و ساختار قانون اساسی آن اساسا ارتباطی با مساله جمهوریت ندارد و آیت ا.. خمینی اساسا برای فریب نیروهای سیاسی و جلب همکاری آنان برای پیروزی انقلاب صحبت از جمهوری کرد و اگرنه آنچه مد نظر او بود حکومت اسلامی بود که در راس آن ولی فقیه همه کاره مملکت است. در واقع آیت ا.. خمینی دلش میخواست جای شاه بنشیند که نشست. اینکه مرحوم مصباح یزدی اصرار داشت که جمهوری به آیت ا.. خمینی تحمیل شده و ایشان بدان اعتقادی نداشت بی کم و کاست حرف درستی بود. انتخابات در جمهوری اسلامی کاریکاتوری از دموکراسی غربی است اما دارای یک کارکرد مهم است و آن اینکه ولی فقیه با ابزار شورای نگهبان نیروهای سیاسی زاویه دار با تشکیلات وسیع خود یا آنان که پس از مدتی زاویه پیدا می کنند را از دایره قدرت کنار می گذارد و چون به وسیله انتخابات این کار صورت میگیرد آن را گردن مردم می اندازد.
۴٫میرحسین موسوی در سال ۸۸ با ایستادگی خود در برابر خامنه ای و شرکای نظامی وی این بازی را به شدت به هم زد و به همین دلیل هم مورد غضب قرار گرفت و چهاردهمین سال حصر ظالمانه را پشت سر می گذارد.در واقع بزرگی کار موسوی این بود که خروجی مشروعیت از مسیر انتخابات برای نظام را از دست خامنه ای خارج کرد و استبداد سیاه جمهوری اسلامی که تجلی آن در ولایت فقیه است را عریان نمود اما با یاد کردن از دوران خمینی تحت عنوان دوران طلایی اجرش را در چشم بسیاری از مردم ضایع کرد. مسیر پیموده شده با خاتمی را اصلاح طلبان به شکل خیلی ضعیفتر با روحانی طی کردند و تعجبی نداشت که نتایجی بدتر گرفتند اما از سال ۹۶ به بعد علی خامنه ای تصمیم گرفت پرونده کاریکاتوری انتخابات را نیز از روند نیمچه رقابتی وارد فاز تمام رفاقتی کند و کرد. چرا که دوست نداشت ماجرای موسوی یا مجلس ششم به هیچ شکل و شمایل دیگری تکرار شود. با این حال پدیده جدید آرای باطله که رقیب اصلی نامزدهای پیروز است نکات جالبی دارد. بعد از کشتار وسیع آبان ۹۸ مشارکت کنندگان در انتخابات بیشتر ( بالغ بر ۸۰ درصد ) حامیان نظام هستند. در واقع انتخابات از ظرف نسبتا مردمی خود در ادوار پیشین خارج شده است. آرای باطله نشان میدهد نظام در میان حامیان خود نیز جایگاه سابق را از دست داده و رای دهندگان به جای آنکه اسمی از نامزدها بنویسند ترجیح می دهند رای باطله بدهند.
۵٫اگر شعوری در حاکمیت باشد باید احساس خطر کند چون مخالفان خونی نظام که تکلیفشان روشن است اما حامیان شرمگینی که رای باطله به صندوق می اندازند بسیار مستعد پیوستن به مخالفان خونی نظام اند و چنانچه تغییر موازنه نیروهای اجتماعی را احساس کنند تردیدی در پیوستن به جبهه مخالفان خونی نخواهند کرد. علی خامنه ای اما نگران نیست، چرا؟ از همه بهتر میداند نظام نه با رای و مشروعیت که با سرکوب و اعدام و داغ و درفش سر پاست به همین دلیل انتخابات را به دلیل کارکردی که برای خودش دارد برگزار میکند : حذف نیروهای زاویه دار با سیستم یا کسانی که با سیستم زاویه پیدا می کنند و اصول گرایان از آن به خالص سازی تعبیر میکنند.