حامد آئینه وند
۱٫ در تحلیل و تفسیر حملات پی درپی ارتش اسرائیل به مقامات ارشد نظامی ایران باید به این نکته مهم اشاره کرد که جسارت دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل پس از ترور قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه در ۱۳ دی ۹۸ در فرودگاه بغداد توسط ارتش امریکا دو چندان شده است. اگرچه دونالد ترامپ نامزد جمهوری خواهان در انتخابات آینده و رئیس جمهور پیشین امریکا چندی پیش فاش کرد که نتانیاهو به رغم قول همکاری برای ترور سلیمانی در ساعت های پیش از حمله از بیم عواقب از مشارکت در آن اجتناب کرده اما از نتایج آن سود برده است. نباید از نظر دور داشت که پس از توافق ابراهیم در مرداد ۹۹ در دولت ترامپ و عادی سازی روابط امارات متحده عربی و بحرین با اسرائیل سیاست خارجی ایران در بحران و سردرگمی عمده ای به واسطه پیامدهای این پیمان در منطقه به سر میبرد و عدم واکنش مناسب تهران به ترور سلیمانی موساد را متقاعد ساخت زمان ترور محسن فخری زاده بلند پایه ترین مقام دست اندرکار پروژه اتمی شدن ایران فرار رسیده است و در یکی از مدرن ترین ترورهای الکترونیکی از راه دور به زندگی وی در آذر ۹۹ در آبسرد دماوند پایان داد. پس از آن بود که ماشین ترور مقامات ارشد سپاه در تهران و دمشق کلید خورد و چندی بعد حسین خدایی فرمانده یگان ۸۴۰ سپاه در خرداد ۱۴۰۱ ترور شد و در سال گذشته نیز به تنهایی ۹ حمله هوایی منجر به کشته شدن مقامات بلند پایه سپاه از جمله سردار رضی موسوی و حجت ا.. امیدوار صورت گرفت و دهمین حمله در ۱۳ فرودین ۱۴۰۳ با حمله به کنسولگری ایران در دمشق و کشته شدن دو سردار دیگر زاهدی و حاج رحیمی به اوج خود رسید. اوج نه تنها به جهت اهمیت افراد بلکه به جهت مکان حمله یعنی ساختمان کنسولگری است که در عرف دیپلماتیک دارای مصونیت قانونی است.
۲٫ چین به واسطه سرمایه گذاریهای کلانی که در عربستان انجام داده بود به خاطر بیم از آسیب دیدگی با فشار بر مقامات تهران آنها را وادار به ترمیم و تجدید روابط با عربستان که به دنبال حمله بسیجی ها در سال ۹۴ به سفارت قطع شده بود کرد. وضعیت کشور پس از جنبش مهسا نیز جمهوری اسلامی را متقاعد کرده بود که برای نشان دادن اقتدار ترک خورده در داخل نیاز به نمایش دولتی با ثبات در بیرون مرزها دارد و به همین دلیل هم به سرعت تسلیم فشار چینی ها برای از سرگیری روابط با سعودی شد. مقامات ارشد جمهوری اسلامی و از جمله آیت ا.. خامنه ای در پنهان و آشکار تلاش کردند تا عربستان را از پیوستن به توافق ابراهیم باز دارند تا اینکه حملات ۷ اکتبر حماس به اسرائیل و شروع جنگ غزه خطر عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل را در آینده نزدیک مرتفع ساخت. باید توجه داشت جمهوری اسلامی به رغم حمایت های مادی شدیدی که از حماس و سایر گروه های فلسطینی مثل جهاد اسلامی و سایر نیابتی ها در منطقه انجام میدهد آشکارا اطلاع از حمله و کمک تسلیحاتی به حماس را رد و تلاش کرد تا خود را از عواقب پاسخگویی اسرائیل دور نگاه دارد و تا حدودی هم به رغم تلفاتی که در سوریه داد موفق بود. فرسایشی شدن جنگ در غزه که خشم ارتش اسرائیل و کابینه نتانیاهو را به همراه داشته و در آستانه ششمین ماه از جنگ نه حماس از بین رفته و نه گروگان های باقی مانده آزاد شده اند و اسرائیل تحت فشار همه جانبه امریکا و اروپا برای آتش بس قرار دارد باعث شده است تا اسرائیل با هدف قرار دادن فرماندهان ارشد سپاه در کنسولگری ایران در دمشق عزم جدی و همه جانبه خود را برای اتمام حمایت جمهوری اسلامی از حماس و دیگر نیروهای نیابتی اش در منطقه نشان دهد. به عبارت دیگر این اقدام نشان می دهد زمان رویاریی اسرائیل و جمهوری اسلامی از مسیر نیروهای نیابتی سپری شده است و اسرائیل آشکارا مسئولیت ترورها را به عهده می گیرد.
۳٫ واقعیت این است که مشروعیت از دست رفته جمهوری اسلامی در داخل و مستحضر نبودن حاکمیت به پشتوانه مردمی امکان پاسخگویی به این حملات را از آنان سلب کرده است و با توجه به وخامت بحران های اقتصادی و اجتماعی در داخل و عدم حمایت مردم از سیاست های خارجی حاکمیت در منطقه، تقریبا هم برای مردم و هم نیروهای مخالف سیاسی جمهوری اسلامی در بیرون مرزها و هم برای دولتهای خارجی و در راس آنها امریکا و اسرائیل مسجل است که وعده انتقام سخت نقش بسته بر بنرهای بزرگ در خیابانها و میادین شعاری است که زمینه عملی نخواهد یافت و به احتمال زیاد این سیلی های پی در پی بر صورت سپاه ادامه خواهد داشت تا زمانی که جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که منافع مترتب بر حضور نیروهایش در منطقه به صورت عام و به شکل خاص در سوریه و حمایت از آنچه جنبش مقاومت میخواند با هزینه های آن هم خوانی ندارد. نتیجه ای که به گمان من دور از دسترس نیست چون واقعیت ناترازی قدرت جمهوری اسلامی و دشمنانش خودش را به حاکمیت تحمیل کرده است. انفعال موجود در نظام ناشی از فهم دقیق همین ناترازی است اما پیامدش این است که انتقام سخت را به لطیفه ای تلخ و گزنده در میان هواداران نظام و عبارتی تمسخرآمیز در میان مخالفان تبدیل کرده است که نتایج سیاسی اجتناب ناپذیری دارد و نظام را به لبه پرتگاه دره ای که میان خود و مردم ایجاد کرده نزدیکتر میکند .