در نخستین هفته اردیبهشت، در همان حال که حکم اعدام توماج صالحی خشم و اعتراض گسترده افکار عمومی ایرانیان را برانگیخت، جلسه دوم دادگاه تتلو هم برگزار شد. با قرار دادن این دو صحنه در یک قاب، تصویری مکمل از دستگاه قضایی جمهوری اسلامی را میبینیم. از سوی دیگر، سرنوشت متضاد این دو خواننده مشهور رپ، چشماندازی به ویژگیهای وضعیت ایران میگشاید. پس بیایید از نزدیک به این قاب نگاه کنیم.
عکسهای تتلو در جلسه دوم دادگاه بینیاز از هر شرح و تفسیر، فرجام غمانگیز راهی را که او پیمود به نمایش میگذارند. تتوهایش هنوز باقی ماندهاند تا بالزدنهای او از قفس تا قفس را روایت کنند. تتلو میگفت خالکوبی یک شیر پرهیبت روی کاسه سرش تصویری از واقعیت خود اوست که شیری زندانی در قفس جمهوری اسلامی و مجوز و مردم است. براستی هم برای گرفتن مجوز به هر سر خم کردنی تن داده و حاضر شده بود رپ تبلیغی هم برای جمهوری اسلامی بخواند تا بتواند آوازش را بخواند. مدح قفس به امید پرواز. تناقضی تباه. وهمی باطل. مثل انبوه تناقضهای ضایعی که در گندچالههای ساخته جمهوری اسلامی رشد میکنند. قدرقدرتیهای کاذب، الدروم بلدرومهای بیمایه و رنگهای پر نیرنگ.
تتلو که عمیقا با این تضادها دست به گریبان بود. این هنجارهای ناهنجار را بیپرده میگفت و میخواند. و عاقبت رشتههای سختبافته همین تناقضها، او را که بر تنش خالکوبی کرده که هیچ کس جز خدا نمیتواند قضاوتش کند، به بیدادگاه جمهوری اسلامی کشانید.
اینک او تن به قضاوت حاکمانی سپرده که به نام خدا آحاد ملت را از حقوق اولیه انسانی محروم کردهاند و هر گونه حقطلبی و دادخواهی را به خاک و خون میکشند.
روشن است که حاکمان از نمایش غمانگیز محاکمه تتلو بهره میگیرند. اما “کمدی سیاه” حکم اعدام توماج به چه کار اینان میآید؟
در ابتدا بگویم که لفظ “کمدی سیاه” که خواننده مشهور ایرانی مهدی یراحی به کار برده، یکی از دقیقترین توصیفها درباره صدور حکم اعدام برای توماج صالحی است. مهدی یراحی که خود طعم تلخ بگیر و ببند را چشیده است به خوبی میداند که اینگونه احکام برای نمایش دادن قدرت سرکوبگری حکومت و ارعاب معترضان صادر میشوند. توماج هم در اشارهاش به این حکم، با بیان اجتناب از اعلام محتوای آن، همین نکته را به نوعی دیگر بیان کرده است.
افزون بر این، وکیل او ذکر کرده که محتوای پرونده و جرائم ادعایی قاضیان حکومتی هیچگونه تناسبی با حکم اعدام ندارد و پس احتمال لغو یا تعدیل آن وجود دارد. در این میان پرسش مهم این است که این کمدی سیاه که سالهاست روی صحنه است، به واقع نشانگر چه چیز است؟ درباره جمهوری اسلامی و جامعه ایران به ما چه میگوید؟
به دیده من، این پدیده نمایشگر ویژگی کنشهای مقاومت اجتماعی و سیاسی تحت حکومت جمهوری اسلامی است. ناسازگاری بنیادی الگوهای ایدئولوژیک این نظام با نیازها و خواستهای اکثریت ایرانیان سبب شده که در متن تحمیل و ترویج دوگانگی رفتار و کردار (همان تقیه معروف)، افراد و گروههای اجتماعی راههای سرپیچی از فرامین حکومت را بجویند و مدام شیوههای تازهای برای نافرمانی خلق کنند. از سالهای پایانی دهه شصت شاهد گسترش این پدیده هستیم. در این دهه، جمهوری اسلامی، به مدد جنگ با عراق، سرکوب خونین مخالفان را پیروزمندانه به انجام رسانید و جامعه مدنی را بیش و کم به سکوت سوق داد. پس از آن اما، با آشکار شدن روز افزون ناکارآمدی حکومت در پاسخگویی به نیازهای بنیادی کشور و مردم، شاهد تحولی هستیم که آن را چنین خلاصه میکنم: در ایران، اتفاقهای “زیرزمینی”، روی زمین رخ میدهد. اختراع اینترنت و گسترش شبکههای مجازی نیز به این تحول کمک شایانی میکند. غرضم از این کلام فشرده، بیان این واقعیت دربرگیرنده است که در ایران سالهاست مردم روزانه کدهای اسلامیستی را زیر پا میگذارند و مرز ممنوعههای حکومتی را به لطایفالحیل درمینوردند.
انفجار نافرمانی در انقلاب “زن زندگی آزادی” خواست شمار بیشماری از مردم ایران را برای رهایی از این نظام پیش چشم جهانیان نهاد. صحنه موسیقی ایران طی این دههها به روشنی این روند را بازتاب میدهد.
محمدرضا شجریان که آثارش علیرغم محبوبیت مردمی و اشتهار بینالمللی در میان ممنوعهها قرار گرفتند، به درستی میپرسید در کجای دنیا موسیقی و شعر مجوز میخواهد؟ تجربه این هنرمند بزرگ و دیگر چهرههای خلاق موسیقی نشان داد و میدهد که مجوز حاکمان ملاک اقبال مردم به آنان نیست. از شواهد غیر قابل انکار این امر، توجه روزافزون نسلهای بعد از انقلاب به هنرمندانی است که جمهوری اسلامی از صحنه بیرون راند و به تبعید و انزوا کشانید.
علاوه بر این، شاهد ناکامی قطعی حکومت در پرورش هنرمندان مکتبی هستیم، تا آنجا که نوحهخوانان و مداحانشان هم دست به سرقت از ترانههای خوانندههای ممنوع نظیر هایده میزنند. ممنوعیت صدای زنان هم گرچه ظلمی بزرگ به خوانندگان زن بوده و هست، ولی نتوانسته مردم را از شنیدن آواز آنان باز دارد. در این صحنه نیز مقاومت زنان دیدنی و ستودنی است.
در این شرایط، موسیقی رپ ایرانی، از زمان برآمدش در پایان دهه هفتاد، محمل بیان احساسات و افکار و آرزوهای جوانان شده که عمدتا با سبک زندگی تحمیلی از سوی حاکمان سازگار نبود و نیست. در چنین متنی، رپ اعتراضی با بیان صریح سیاسی هم سر بر آورده که توماج صالحی از شاخصترین چهرههای آن است. کلام او بیانگر آگاهیاش از ضدیت ذاتی نظام حاکم با آزادی و عدالت است که امید به اصلاح را بیمعنا میکند. او نه تنها حاکمان را آماج اعتراض کوبندهاش قرار میدهد، بلکه بیعملی و انفعال در برابر صاحبان قدرت را نیز به نقد میکشد و صلای مبارزه سر میدهد.
حکومت، با به بند کشیدن توماج، به شیوه مالوفش میکوشد او را بشکند و به توبه بکشاند. اما پس از آزادی از اولین حبس، توماج باز صدا بلند میکند و شکست استراتژی سرکوبگران را پیش چشم میگذارد. اگر حاکمان شبح طناب دار را بر فراز سرهای معترضان افراشته نگاه میدارند، توماج این رشته قتال را که دهههاست صدای حقخواهان را در گلو خفه کرده مورد خطاب قرار میدهد تا به خون آنان که برابر جباران ایستادند قسم بخورد که قاتلان حاکم راه فرار ندارند. تا پای بفشارد که «من، تمام من، تمام من، تمام مام». و به هموطنانش ندا دهد که «ما بیکرانیم».
حاشا که حاکمان بتوانند این صدا را به بند کشند.
از: دویچه وله