خمینی مُرد اما خمینسم بهعنوان فرهمندیِ جنایتهای “الهی” و روحانی زنده ماند تا هستی شرمآور این موجود بهعنوان “کاریزمای جنایت” ثبت تاریخ شود. نه فقط توده روانشناختیای که در مرگ و دفن جنازهاش سینه چاک دادند و غش و ریسه رفتند حتی اصلاحطلبانی که به امید بازگشت به دوران طلائی او تلاش میکنند، نشانههای قدرت تلقین و اقتدار کاریزمای جنایت را حمل میکنند
آیت الله روح الله خمینی، بنیانگذارحکومت اسلامی، کاریزما و”عطیه ی الهی” ی جنایت، در روز۱۳خرداد سال ۱۳۶۸ ه.ش مُرد اما ۱۴خرداد را تعطیل اعلام کردند تا این مرگ را به شورش ِارتجاعیِ”یوم الله”ی ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ وصل کنند، شورشی که خمینی را بربستر تاریخی واجتماعی مناسب و ویژگی های شخصیتی ورفتاریاش- یعنی شاخصه های عوامفریبی، یکدنده گی و لجاجت، بی رحمی، قاطعیت، جسارت، ودیگرمؤلفه های رفتاری – به کاریزمائی مذهبی و سیاسی بَدل کرده بود. این مرگ پایان خمینی و خمینیسم نبود ونیست، تداوم زندگی کاریزما و” فرهمندی”ِ جنایت های آخوندیسم بوده است.
انقلاب بهمن و برآمدن حکومت اسلامی از دلِ آن، ذات و ماهیت این ” کاریزمای جنایت” را نیز بیرون ریخت، ذات و ماهیت موجودی که با زبانی توده پسند، پیام ها، وعده ها و مفاهیمی مردم فریب شخصیت کاریزماتیک اش را تقویت کرد، موجودی که با عقاید و رفتارش سبب شده است رد و نفیِ قاطعانه ی ذات مداری (essentialism)هم زیرسؤال و تردید برده شود. این روحانی اهل تشیع با توانائی وقدرت تلقین و اقتدارو انگیزش ، و توان سرایتِ افکار و عقایداش به پیروان متعصب، بی اراده و مسخ شده، و توده های نا آگاه و عقب افتاده و حتی پاره هائی از بخش های آگاه جامعه، آنان را بسان سیلاب – لجنی ویرانگربه عرصه سیاست و فرهنگ کشاند تا عطش و له لهی غریزه ی تخریب و ویران سازافکار و عقاید ضد بشریاش فرونشاند. او به عنوان عنصری از تاریخ غیرعقلانی ” در دورههای فشار و اضطرار فیزیکی، اقتصادی، اخلاقی، مذهبی و سیاسی” ثابت کرد، کاریزماهائی همچون او به عنوان امری غیرعقلانی بازتاب و تجلی “ساختارغیرعقلانی شخصیت انسان توده ای و تودههای روانشناختی” هستند.
شکوه و فرهمندی ِ این تجلی جنایت های روحانی وآخوندیسم را زمینه ها و عوامل متعدد سبب شدند، که از این جمله اند:
۱- خمینی وعده ها و قول های فراوانِ این و آنجهانی با تصویرکردنِ چشم اندازی متفاوت برای زندگی مردم داد. قاطعیت دربیان این وعده ها و قول های ریاکارانه، قدرت کلام وبیانِ عوام پسندانه و رسا و گویا Articulate)) در طرح این وعدهها و قول های دروغین، و شرایطی که این وعدهها را به خورد بخش بزرگی از مردمان میهنمان داد، ونیز روحانی بودن وتوده گرائی اش که مورد قبول و ستایش و باورو تعصبِ بخش بزرگی از مردم رنج کشیده و نیازمند بود، برکاریزما شدن او تاثیر داشتند. او خود را آزادیخواه، دموکرات و پشتیبان ( (Supportiveمحرومان جامعه نمایاند.
این ها گوشه هائی از وعدههای ریاکارانه ی این آخوند درآستانه ی به قدرت رسیدناش در “نوفل لوشاتو” هستند:
” …..در ایران اسلامی علما خودشان حکومت نخواهند کرد و فقط ناظر و هادی امور خواهند بود. خود من نیز هیچ مقام رهبری نخواهم داشت و از همان ابتدا به حجره تدریس خود در قم برخواهم گشت… پس از رفتن شاه من نه رئیس جمهور خواهم شد، نه هیچ مقام رهبری دیگری را به عهده خواهم گرفت…نه رغبت شخصی من و نه وضع مزاجی من اجازه نمی دهند که بعد از سقوط رژیم فعلی شخصاً نقشی در اداره امور مملکت داشته باشم…..دولت اسلامی ما یک دولت دموکراتیک به معنی واقعی خواهد بود. من در داخل این حکومت هیچ فعالیتی برای خودم نخواهم داشت….من نمی خواهم رهبر جمهوری اسلامی آینده باشم. نمی خواهم حکومت یا قدرت را بدست بگیرم…در جمهوری اسلامی کمونیستها هم دربیان عقیده خود آزاد خواهند بود…در جمهوری اسلامی زنان در همه چیز حقوقی کاملاً مساوی با مردان خواهند بود…در حکومت اسلامی رادیو، تلویزیون و مطبوعات مطلقاً آزاد خواهند بود و دولت حق نظارت بر آنها را نخواهد داشت….درمنطق اینها ( رژیم شاه) آزادی یعنی به زندان کشیدن مخالفان، سانسور مطبوعات و اداره دستگاه های تبلیغاتی. دراین منطق تمدن و ترقی یعنی تبعیت تمام شریانهای مملکت از فرهنگ و اقتصاد و ارتش و دستگاه های قانونگذاری و قضایی و اجرایی از یک مرکز واحد، ما همه اینها را از بین خواهیم برد….ما همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داریم….برای همه اقلیت های مذهبی آزادی بطور کامل خواهد بود و هر کس خواهد توانست اظهار عقیده خودش را بکند…. در جمهوری اسلامی زن ها آزاد خواهند بود، در تحصیل هم آزاد خواهند بود، در کارهای دیگر هم آزاد خواهند بود…این مردم حقوق اولیه بشریت را دارند مطالبه می کنند، حقوق اولیه بشر است که من می خواهم آزاد باشم، من می خواهم در حرفم آزاد باشم، من می خواهم مستقل باشم، من می خواهم خودم باشم، حرف ما این است …..”
۲- خمینی بسان همه ی شخصیت های کاریزماتیک واتوریته های تاریخ غیرعقلانی، سبب تغییرات اساسی در جامعه شد، بدین نمط که پلشتی ها و پلیدی های فرهنگی، سیاسی، مذهبی و اخلاقی به گورسپرده شده را نبش قبر کرد و به آنها جانِ تازه ای داد. برای نمونه اودرعرصه قضائی با جاری کردن مجازات های اسلامی همچون سنگسار، قطع دست و پا در ملاء عام ، چشم در آوردن، گردن زدن، به صلیب کشیدن مخالفان، دشنه آجین کردن، دارزدن درملاء عام، تیرباران در ملاء عام و…..سیمای هول و هراس و سبعیت، و قاطعیت و بیرحمی شد.
۳- عقب ماندگی جامعه ی سنتی و مذهبی و خرافی، و عوامفریبی های خمینی و حواریون اش فرصت اتصال او به عالم غیب و نوعی “حقانیت کاریزماتیک” را فراهم ساخت. او قدرتی متافیزیکی، خیالی، فوق العاده والهام بخش Inspirational)) جا زده شد تا آن حد که چهرهاش درماه دیده شد و موی تن اش لای تمامی قرانهای عالم .
۴- قاطعیت و بی رحمی و” اتکال به نفس (Self-Confident)دربرابر مخالفان و کشتارمخالفان و دگراندیشان و روشنفکران بر جاذبه ی این ” عطیه الهی” درپیشگاه توده های مجذوب و ذوب شده افزود. مادران فرزند شهید و اعدامی داده ای پیدا شدند که آرزو کردند فرزندان بیشتری به قربانگاه او تقدیم کنند.
مؤلفه های رفتاریِ ” حیوانیت انسان” در کنارسخنان و فرمان های فتوی وار، “نورهای ساطع شده از صورت امام گونه” ، صدای محکم و قاطع با زبانی عامه فهم درتدوام اتوریته ی کاریزماتیکاین جانی تاثیر گذار بودند:
خرداد سال ۱۳۴۲ خمینی از مواضع و جایگاهی ارتجاعی، با شاه قَدرقدرت سرشاخ شد:
“…اینها با اساس کار دارند، با اساس اسلام و روحانیت مخالفند. اینها نمیخواهند این اساس موجود باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای اسلام باشند. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد. اسرائیل به دست عمّال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید … میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند. میخواهد تجارت و زراعت شما را از بین ببرد. میخواهد ثروتها را تصاحب کند. اسرائیل میخواهد به دست عمّال خود آن چیزهایی را که مانع هستند، آن چیزهایی را که سدّ راه هستند، از سر راه بردارد … شما اهالی محترم قم ملاحظه فرمودید آن روز که آن رفراندم غلط، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که برخلاف مصالح ملت ایران بود با زور سرنیزه اجرا شد … آیا روحانیت و اسلام ارتجاع سیاه است؟ لکن تو مرتجع سیاه، انقلاب سفید کردهای؟! …. چرا این قدر میخواهی مردم را اغفال کنی؟ چرا مردم را اینقدر تهدید میکنی؟ … اگر ما نگوییم اسلام در معرض خطر است، آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است، آیا اینطور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است، آیا خطرناک نیست؟ و اصولاً چه ارتباط و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید، از اسرائیل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟….”
و پس ازبه قدرت رسیدن با زیرپا گذاشتنِ تمام وعده و وعیدها در مقام رهبرانقلاب اسلامی و بنیانگذار حکومت اسلامی، بارها و بارها چنین نطق ها و فرامینی صادرکرد:
” …..شما آقایان علما چرا فقط سراغ احکام نمازو روزه می روید؟ چراهی آیات رحمت را در قران می خوانید و آیات قتال را نمی خوانید؟ قران می گوید بکشید، حبس کنید….پیغمبر شمشیر دارد که آدم بکشد. ائمه همه جُندی بودند، همگی جنگی بودند.شمشیر می کشیدند.آدم می کشتند….خلیفه می خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند. با چند سال زندان کار درست نمی شود. این عواطف کودکانه را کنار بگذارید……”.
روح الله خمینی و حکومت اش با چنین قاطعیتِ ضد انسانی دستِ کم مرتکب ۶ کشتار و جنایت بزرگ شده اند. او کشتارانسان و انسانیت را به طور رسمی ۳ روز بعد از به قدرت رسیدن اش از پشت بام مدرسه رفاه و علوی آغاز کرد و تا بی مرز کردن “خاوران” ها ادامه داد. خمینی قاتل ده ها هزار مخالف سیاسی و عقیدتی اش، و دگراندیشان سیاسی و عقیدتی و روشنفکران سرزمینمان است. او از جوانان سیزده چهارده ساله تا پیرمردان بیش از هشتاد ساله نیز نگذشت، به جنین زنان باردار رحم نکرد و تجاوز به دوشیزگان اعدامی ، پیش از اجرای حکم را نیزجایز دانست.
اگر همه ی مواردی که در”کاریزمای جنایت” شدن خمینی ایفای نقش کردند نادیده گرفته شود، وتنها و فقط یک مورد، یعنی فتوی کشتار بزرگ تابستان سال ۶۷ باقی بماند، برای نشان دادن ” حقانیت کاریزماتیک” این ” کاریزمای جنایت” کافی و بسنده است، فتوائی که تعریف روشن،مفسر و مُفَصلِ شخصیت این موجود است. اعتماد به نفس در قضاوت، اعتقاد راسخ به هدف پلیدی که دنبال می کرد، قاطعیتی بی رحمانه و بهیمی ازعناصر و نشانه های تقویت و سامان دادن اتوریته ی کاریزماتیک اش بودند.
۵- خمینی شکنجه و اعدام را ابزاری ضروربرای تامین و تداوم سلامت امت و جامعه می دانست ، و آنان را به عنوان “ضروریا ت حیات بشر” توصیه می کرد. شکنجه و اعدام را اسباب تعلیم و تربیت خواند ، و اعدام را به جراحیِ بیماران نیازمند به جراحی تشبیه کرد ، وآدم کشان اش را جراح تلقی و القا کرد.
۶- او جنگ را برکت و نعمت و رحمت الهی دانست ، و با تحریک احساسات مذهبی جوانان و داستانسرائی های آنجهانی هزاران نوجوانان سرزمینمان را به قتلگاه فرستاد. او کشتن و کشته شدن در راه اسلام را ثوابی عظیم خواند و به امتاش شهادت توصیه می کرد و به آنان کلید بهشت، کلید جهان پُرنوشی و پُرخوری و سرشار ازجماع و جمال بازی می داد، و خود نیز جسورانه کلید به دست آماده پذیرش چنین شهادتی بود.
۷- خمینی ستایش گر، مبّلغ و مروّج ترور و قتل ، و قلم شکنی و سانسور بود ، و دامنه ی این دست فعالیت های اش را حتی به بیرون از مرزهای کشورِ تحت سلطه اش کشاند. او نه فقط در این عرصه، درهرحوزه ای که پیام آور خشونت و مرگ شد ، انگیزه های خود را قاطعانه و به صراحت و روشنی بیان کرد و آن ها را اسلامی و روحانی خواند.
خمینی با چنین خصائل کاریزماتیکی مُرد اما خمینسم به عنوان جذابیت غیرعادی و فرهمندیِ جنایت های “الهی” و روحانی زنده ماند تا هستیِ شرم آور این موجود به عنوان ” کاریزمای جنایت” ثبت تاریخ شود. نه فقط توده روانشناختی ای که در مرگ او، و در حمل و دفن جنازه اش سینه چاک دادند و غش و ریسه رفتند حتی اصلاح طلبانی که هنوز الگو و الهام بخش شان خمینی ست و به امید بازگشت به دوران طلائی این موجود تلاش می کنند، نشانه های قدرت حیات وتلقین و اقتدار این کاریزمای انسان کُشی راحمل می کنند.
ــــــــــــــــ
چند نمونه از سخنرانی های خمینی:
وعده ها و قول ها
فرمان کشتار مخالفان
سخنرانی در روز میلاد حضرت محمد/ ۲۰/ ۹/ ۱۳۶۳
فرمان کشتار و سانسور
https://www.youtube.com/watch?v=QBRoyPQxRTY
از: گویا