حرف های تکراری
مُردم از حرفهای تکراری
یاوه گویی و یاوه پنداری
گوش، انبار صوتهای کریه
چشم، لوحِ کراهت انباری
خصم ِدیدار یا شنیدار ند
همه دیداری و شنیداری
شهرغوغا و خاکباد شباند
دشمن دیدههای بیداری
از هیابانگِ قارقار، تهی
نشود گوشهای بیزاری
از درِ سکّههای بازارند
سکّه سازانِ فکرِ بازاری
از در سفرههای تقلیدند
دستورزانِ ذوقِ دستاری
زآفتابی که بر لجن تابد
چه دمَد جز دمِ لجنزاری؟
گر هوا هست غرق ویروس است
حامل بیبری و بیماری
گر زمین است نطع گسترده ست
پیش نامردمی و بدکاری
گرچراغی ست، در نهانگاهی
رو نهان کرده با نهانکاری
میدود ترس مثل داغی تلخ
در رگ کوچههای ناچاری
زار ی از بس غبار پنجره ها
نیست پیدا نشانهٔ زاری
گریه ازبس به ابر پنهان است
نشود روی گونهها جاری
سالها میرسند و میگذرند
پیش آئینههای زنگاری
بر سر ِما نه! بر سر دیو است
افسر ِسرنوشت افساری
عقل خود را سپردهایم به جهل
خفته بر تختِ خامی و خواری
انتظار که میبریم چنین
که به کار آورَد، مددکاری؟
گفت حافظ که از میان برخیز
خود تویی آن حجابِ خویش ! آری !
م.سحر
۳/۱/۱۳۹۲
م.سحر: حرف های تکراری
دوشنبه, 23ام تیر, 1393