اخیرا بحث های قابل اعتنایی در دفاع از شیوه اصلاح طلبی و نقد استراتژی تغییر نظام در جمهوری اسلامی مطرح شده و بسیاری را در برابر این پرسش قرار داده که براستی کدام گزینه را باید برگزید و چرا؟
قبل از هر چیز، یک تفکیک مهم را باید تبیین کرد به این معنا که یک وجه قضیه، بحث تئوریک و رسیدن به همگرایی برای تغییر نظام است و دیگری راه عملی انجام آن. انتقاد برخی از حامیان اصلاحات به گروه های اپوزیسیون عمدتا بخاطر “عدم تحقق و فقدان نتایج مشخص” در استراتژی تغییر نظام تا به امروز است؛ این انتقاد تا حدود زیادی پذیرفتنی است؛ چه به هر حال، کوشش های گروه های اپوزیسیون تاکنون به تغییر نظام سیاسی در ایران منجر نشده است.
در این میان، دو نکته را باید به اصلاح طلبان یادآور شد؛ اول آنکه فقدان راهکار قطعی و صد در صد عملی، دلیلی برای بریدن از ایده تغییر نظام در ایران نیست. به عبارت واضح تر، امروز اتفاقا همه گروه ها محتاج مباحثه و تبادل نظر بیشتری برای دست یافتن به همگرایی بیشتر و راه های عملی هستیم و این چنین دمیدن در بوق اصلاح طلبی به بهانه فقدان راهکار های عملی، ذره ای از استدلال استراتژی تغییر نظام فرو نمی کاهد. این قلم اخلاقا به آن سو نمی رود که اصلاح طلبان احتمالا نفع شان با جمهوری اسلامی گره خورده یا خیر، اما دست کم می توان گفت که خیلی زودتر و البته “غیرعادی” از تغییر نظام بریده و به اصلاح طلبی گرویده اند.
دوم آنکه، اصلاح طلبان همواره استدلال می کنند که اصلاح طلبی پروسه ای زمانبر است و صبر و تحمل بایدش. اتفاقا بر این باورم که تغییر نظام هم پروژه ای زمانبر است به ویژه درباره جمهوری اسلامی که دنیا به نفت و گازش محتاج است و هر نوع بی ثباتی سیاسی در این گربه نشسته بر استبداد، تامین سوخت بسیاری از کشورهای حتی اروپایی را تهدید می کند. قصه ایران، از این لحاظ با اوکراین و قرقیزستان فرق می کند و اگرچه برخی اتفاق های طبیعی و ناگهانی می تواند تاثیر مثبت یا منفی بر استراتژی تغییر نظام به همراه داشته باشد، اما انتظار و تعریف بیهوده ایست که تغییر نظام در ایران را پروژه ای سریع و یک شبه در نظر گیریم. با این وجود، امروزه گام های بسیار مثبتی برداشته شده و طی دوسال اخیر کنفرانس ها و نشست هایی مفیدی برگزار شده که همگان را نسبت به آینده این کوشش ها حتی در کوتاه مدت خوشبین کرده است.
اما بحث بر سر این است که چرا ما به استراتژی تغییر نظام در ایران معتقدیم و اصلاح طلب نیستیم؟ چون استمرار و استقرار جمهوری اسلامی، حقوق و منافع ایرانیان را در گذشته، حال و حتی “آینده” نقض می کند. چگونه؟
کارنامه جمهوری اسلامی، از ابتدای شکل گیری تاکنون مملو از پرونده های نقض حقوق بشر در ابعاد کلانی همچون کشتار سال شصت و هفت، قتل های زنجیره ای، سرکوب جنبش های اجتماعی، خشونت های بعد از کودتای انتخاباتی سال هشتاد و هشت و دهها مورد دیگر است و از این لحاظ نیازی به تکرار مکررات نیست که طی این سی واندی سال، چه بر سر مردم نجیب ایران رفته است.
شکل زیر، گزارش نهاد Polity IV از کیفیت حکومت و میزان دموکراسی در جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۹ است. توجه کنیم که در این معیار، ۱۰- معرف تماما دیکتاتوری و ۱۰+ بیانگر مطلقا دموکراسی است؛ یعنی:
۱۰+__________________________۰________________________۱۰-
تماما دموکراسی تماما اتوکراسی
در این وضعیت جمهوری اسلامی ایران، طبق معیار Polity IV چنین است:
بر این مبنا، Polity index جمهوری اسلامی در بهترین شرایط، به ۳+ رسیده است که نه به تعبیر برخی دوستان اصلاح طلب به معنای “دموکراسی نیم بند” بلکه طبق این معیار مشخصا به معنای Unlimited authority است و حتی با همان دموکراسی مطلوب و ممکن اصلاح طلبان در ساختار کنونی جمهوری اسلامی فاصله معناداری دارد. وضعیت امروزمان نیز که در ۷- عملا در آستانه مطلقا دیکتاتوری ایستاده ایم. به نظر می رسد که سه دهه، زمان کافی و مناسبی است که یک حکومت بتواند از نابسامانی ها و بی ثباتی ها عبور کند و عملکرد قابل قبولی را ارائه کند اما ایرانیان به راستی حق دارند که با توجه به شرایط رو به نزولی که در شکل بالا مشخص است، بعد از سه دهه، امروز به تغییرات بنیادینی در ساختار سیاسی و نوع حکومت شان بیندیشند و حتی به اقدام عملی هم بپردازند.
برای تبیین وضعیت امروزمان، کار سختی در پیش نیست. از منظر اقتصادی، افت هشتاد درصدی ارزش پول ملی طی کمتر از یک سال و تورم هایی که هموطنان داخل کشور خیلی ملموس تر از ما تجربه می کنند، مردم را در تنگنای اقتصادی روزافزونی قرار داده است. از زندان های مملو از انقلابیون سابق، دانشجو، روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و بررسی سایر شاخص های کنونی حکومت تهران که بگذریم؛ تنها به یک عامل بسنده می کنیم که طبق گزارش سازمان شفافیت جهانی، ایران در میان ۱۷۸ کشور بررسی شده، یکی از فاسدترین کشورها و همردیف کشورهای آشوب زده و درگیر جنگ داخلی در ردیف ۱۶۸ (۲۰۰۹)، ۱۴۶ (۲۰۱۰) و ۱۲۰ (۲۰۱۱) قرار گرفته است که به تنهایی نشان می دهد با چه ساختار فاسد و رانت پذیری مواجه هستیم.
تمام این بحث ها فقط یک روی قضیه است؛ مهم اما وظیفه ما نسبت به نسل های بعدی است. “جمهوری اسلامی، ناقض حقوق ایرانیانی است که هنوز به دنیا نیامده اند. ” چگونه؟ به دلیل تخریب منابع نسل های بعدی. درآمد نفتی ایران در یازده ماه سال ۲۰۱۱ به ۱۱۰ میلیارد دلار بالغ شده و ایران روزانه سه و نیم میلیون بشکه نفت تولید می کند که البته هنوز بسیار پایین تراز تولید نفت در سال ۱۹۷۶ به شمار می رود و دلایل آن را می توان در تاثیر تحریم های بین المللی، فقدان تکنولوژی لازم و سرمایه گذاری خارجی دانست. با این وجود، طبق برخی گزارش های بین المللی، نفت ایران با این سرعت تولید و بهره برداری، احتمالا تا پایان این قرن به اتمام خواهد رسید. از این رو یک حکومت دموکراتیک و مطلوب در ایران، از همین امروز باید درآمدهای نفتی را به مثابه یک ثروت بین نسلی مدیریت کند.
به عبارت بهتر، درآمدهای نفتی که امروز برای حماس و حزب الله و خانه سازی در جنوب ونزوئلا صرف می شود، باید برای آموزش، بهداشت، دسترسی به خدمات اجتماعی، بیمه و کیفیت مطلوب زندگی برای ایرانیان نسل های بعدی هزینه شود. از این رو، استمرار و استقرار حکومت کنونی، حتی حقوق و منافع و ثروت ایرانیانی که هنوز از مادر زاده نشده اند را نیز تباه می کند.
اصلاحات، فرایند تجربه شده ای در ساختار کنونی جمهوری اسلامی است؛ کارگزاران و نتایج آن نیز پیش روی ماست. در این میان، کمترین دستاورد اصرار بر اصلاح طلبی و دفاع از ساختار فعلی را باید “مشروعیت بخشی” به حکومتی دانست که گذشته، امروز و حتی آینده ایرانیان را به سخره گرفته است.
*دبیر کمیته سیاسی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه های ایران
از: روز