مجنونها و کلبعلی*ها ی امروز سیاست در ایران چه کسانی هستند؟
در گفتوگو با رامین پرهام نویسنده و سیاستمدار مشروطهخواه پرسیدهام: کلبعلیها ی امروز سیاست چه کسانی هستند؟ چه میگویند؟ چرا برخی از سلطنتطلبان و همه ی پهلویطلبان در برابر خانواده ی پهلوی چنین خود را خوار و کوچک میکنند؟ و کردهاند؟ این انسانشناسی پلشت و انسانکش به کجا میرسد؟ دستاندازها و غلتاندازها ی این خوارداشت ملی در ایران چیست؟ که به کلبعلیها ی سیاست میرسد. کلبعلیهایی که چیزی بیش از شعبانها ی پهنه ی فرهنگ و رمضانها ی یخی اندیشه ی سیاسی نیستند و نمیشوند؟ چرا سلطنتطلبها در حالی که به انگلستان، نروژ، دانمارک و هلند اشاره میکنند، از کسانی همانند پهلویها هواداری میکنند که هیچگاه هوادار مشروطه، قانون و قرارداد اجتماعی همانند آنکه در آن کشورها هست، نبودهاند؟ چرا مشروطیت که در اندازهها ی منطقه، مگناکارتا ی ایرانیان بود، به جایی نرسید؟ زیر چکمهها ی رضاشاه و نادنیها ی محمدرضاشاه فراموش شد؛ و هنوز که هنوز سلطنتطلبها یا خود را مشروطهخواه نمیدانند و نمیخوانند؟ یا اگر میخوانند به بنیادها و ارزشها ی آن وفادار نیستند؟
چرا ایرانیان بهطورکلی و سنتیها، سلطنتطلبها و پادشاهیخواهان بهطورویژه به تاریخ شکست در ایران نمیاندیشند؟ از آن درس نمیگیرند؟ و نمیتوانند از تاریخ شکست و سیاستمدارها ی شکستخورده گسست پیدا کنند؟ چهگونه میتوان در نبود یک آسیبشناسی ژرف از واماندهگی (انحطاط) ایرانیان و ایران از یکسو و ناکامی در فرایند مشروطیت از دیگرسو، راهی به رهایی، توسعه و آیندهای باشکوه گشود؟ بنیادها ی بیتاریخی و نادانی به تاریخ در میان سلطنتطلبها، و پادشاهیخواهانی که زیر پرچم مشروطهخواهی کارمیکنند، به کجا میرسد؟ چرا سلطنتطلبها چنین تیره و تار به کشتن امید در ایران برخاستهاند؟ و علم بازگشت به گذشته را برافراختهاند؟ مشروطهخواهی خواست حکومت قانون و ریختی از لیبرالدمکراسی است که در سنت سیاسی ی غرب از سو ی لایهها ی زبرین اجتماعی به رژیمها ی یکهسالار چپانده شده است؛ لیبرالدمکراتها ی غربی در بستری از حکومت قانون و احترام به مالکیت و داشتار در روندی از جنگوستیز و فرآیندها ی اصلاحی گامبهگام ارزشها ی جدیدی همانند لیبرالیسم را در آستین رژیمها ی سلطنتی گذاشته و با سلطنت همسازی کردند. لیبرالدمکراسی فرآیند همزیستی مسالمتآمیز پوستهای از رژیمها ی یکهسالار و درونمایهای از مردمسالاری، آزادی و برابری شهروندی است. برآمد کار آنکه در روندی آرام فربود رژیم یکهسالاری از درون خالی و پوچ شد؛ یکهسالاری شیخ یا شاه نماد شد؛ قدرت توزیع و پخش شد؛ و سامانش سیاسی (حکومت) به مردم و نمایندهگان آنها واگذار گردید. به زبان دیگر مشروطهخواهان در فرنگ، شاهی را که نمیتوانستند بردارند، مشروط، محاط و تختهبند به قانونی کردند که برآمد و نماد خواست ملت بود؛ شوربختانه اما مشروطهخواهان ما در نبود و کمبود دریافتی درخور از سنت لیبرالدمکراسی و بنیادها ی فلسفی و فرهنگی ی آن، میخواهند شاهی را که نیست، بیاورند و امیدوار هستند که اگر بتوانند و شاه بخواهد و تن بدهد، او را مشروطه به قانون کنند! انگار ما ایرانیها قرار نیست به بنیاد دشواریها ی خود و برونشدها ی بنیادی رهبریم و یکبار برای همیشه سامانش قدرت و گردانش سیاست را در دستور کار خود و در دستان مردمان خود قرار دهیم. در این برنامه به برخی از دستاندازها ی فرآیندها ی مشروطهخواهی در ایران، دستاندازیها ی پادشاهان پهلوی و نیز غلتاندازها بسیاری که در میان سلطنتطلبها دیده میشود، پرداختهایم. با همرسانی و بازخوردها ی خود به این گفتوگو ادامه دهید و بخشی از جریانی باشید که راه میبرد و نه راه برده میشود. از پسند (سابسکرایب) این کانال که کانالی برای شنیدن صداها ی تازه است هم کوتاهی نکنید؛ همه ی راهها ی بزرگ با همین گامها ی کوچک آغاز میشود. *کلب در زبان عربی به معنا ی سگ است؛ و نام پسرانه ی کلبعلی به معنا ی سگ علی است. این نام را برخی از دوستداران علی و در ستایش از علی این ابیطالب، داماد محمد و امام نخستین شیعیان در اسلام روی فرزندان خود میگذارند. هیچ آماجی برای خوارداشت کسانی که این نام را دارند؛ یا قبیله، طایفه یا شهرهایی با این نام در میان نیست؛ تکاپویی است برای دریافت انسانشناسی فرهنگی در این جغرافیا که تا سلطنتطلبی ادامه دارد؛ و میتواند برگفت انسانشناختی ایستار دردناکی باشد که پهلویطلبان گرفتار آن هستند.