دیپلماسی تبعیض؛ افغانستانی‌ها چگونه در ایران به «دشمن» تبدیل شدند؟

جمعه, 13ام تیر, 1404
اندازه قلم متن
نعیمه دوستدار

نعیمه دوستدار، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر اجتماعی

در سایه بحران‌های اقتصادی و سیاست‌های تبعیض‌آمیز جمهوری اسلامی، مهاجرستیزی علیه افغانستانی‌ها در ایران به پدیده‌ای نگران‌کننده بدل شده است؛ اما این تنفر اجتماعی، نتیجه فرهنگ مردم نیست، بلکه بازتاب سالها بهره‌کشی، بی‌حقوق‌سازی و تبلیغات رسمی است.

تصاویر و گزارش‌ هایی که این روزها از مرزهای شرقی ایران منتشر می‌شود، تکان‌دهنده‌تر از هر خبر رسمی درباره بحران مهاجرت است. هزاران مهاجر افغانستانی در یک روز از سوی ماموران جمهوری اسلامی بازداشت و با تحقیر، ضرب‌وشتم و بی‌احترامی اخراج می‌شوند. در میان آنها زنان، کودکان، کهنسالان، بیماران و حتی پناهجویانی با مدارک قانونی نیز دیده می‌شوند. موجی از روایت‌های دردناک در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که به‌روشنی از خشونت سیستماتیک، تحقیر نهادینه‌شده و فروپاشی همدلی انسانی در برخورد با این مهاجران حکایت دارد.

این خشونت از کجا می‌آید؟ چرا جامعه‌ای که خود زیر فشار شدید اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است، اینچنین مهاجرستیز می‌شود؟ آیا این مهاجرستیزی ریشه در فرهنگ مردم ایران دارد یا نتیجه مستقیم سیاست‌های ناعادلانه جمهوری اسلامی است؟

مهاجران افغانستانی؛ از همراهی تا حاشیه‌نشینی

مهاجرت گسترده افغانستانی‌ها به ایران از اوایل دهه ۱۳۶۰ خورشیدی آغاز شد؛ زمانی که جنگ، ناامنی و فروپاشی دولت مرکزی در افغانستان، هزاران خانواده را وادار به ترک کشورشان کرد. در دهه‌های نخست، بسیاری از مهاجران افغانستانی در ایران پذیرفته شدند. آنها به ساخت‌وساز، کشاورزی و کارگری مشغول شدند و در بسیاری از نقاط کشور روابط اجتماعی مثبتی با مردم محلی برقرار کردند. افغانستانی‌ها در بازسازی بسیاری از شهرهای ایران نقش کلیدی داشتند؛ به‌ویژه در شهرهایی چون مشهد، قم، تهران، کرمان و یزد.

اما از همان ابتدا، حضور افغانستانی‌ها با محدودیت‌هایی نیز همراه بود. دولت ایران، به‌رغم پذیرش موج مهاجران، آنها را از بسیاری حقوق شهروندی محروم کرد: دسترسی نداشتن به بیمه، محدودیت در مالکیت، ممنوعیت تحصیل رسمی برای کودکان و محرومیت از اقامت دائم. این محدودیت‌ها در سال‌های بعد نه تنها کاهش نیافت بلکه با سیاست‌های کنترل‌گرانه‌تری تقویت شد.

حکومت و ساختار تبعیض: سیاست‌های مهاجرستیزانه

جمهوری اسلامی ایران نه‌تنها هرگز سیاست مهاجرتی روشن و حمایت‌محور نداشته، بلکه از ابتدا حضور مهاجران، به‌ویژه افغانستانی‌ها، را نه به‌مثابه یک واقعیت انسانی یا مسئولیت اخلاقی، بلکه به‌مثابه ابزاری برای کنترل، فشار، و مدیریت بحران‌های داخلی و خارجی در نظر گرفته است.

به‌عنوان مثال، حکومت ایران بارها از مهاجران افغانستانی به‌عنوان اهرم فشار بر دولت‌های افغانستان استفاده کرده است. در دوره‌هایی که روابط تهران و کابل تیره می‌شد، چه در دوران حامد کرزی و چه در دوران اشرف غنی، موج‌هایی از اخراج، تهدید، سختگیری در صدور کارت اقامت و اعمال محدودیت در اشتغال و آموزش مهاجران آغاز می‌شد. یکی از نمونه‌های روشن آن، قطع ثبت نام کودکان افغانستانی در مدارس دولتی در برخی استان‌ها در سال ۱۳۹۴ بود که با واکنش گسترده در فضای عمومی ایران و افغانستان همراه شد.

همچنین در سال‌های پس از سقوط دولت اشرف غنی، با گسترش حضور مهاجران تازه وارد، دولت ایران اخراج‌های دسته‌جمعی را شدت بخشید، به‌گونه‌ای که به‌گفته منابع رسمی طالبان، تنها در سال ۱۴۰۱ بیش از یک میلیون مهاجر افغانستانی به‌صورت اجباری و در شرایطی غیرانسانی از ایران اخراج شدند.

این استفاده ابزاری، تنها به حوزه دیپلماسی محدود نماند؛ بلکه در سطحی هولناک‌تر، به جذب نظامی مهاجران انجامید. از سال ۱۳۹۲، سپاه قدس با تاسیس «لشکر فاطمیون »از میان مهاجران افغانستانی مقیم ایران، آنها را با وعده اقامت دائم، حقوق مالی یا تحت فشارهای غیرمستقیم، برای جنگ در سوریه به خدمت گرفت.

گزارش‌هایی از سازمان‌های حقوق بشری و رسانه‌های بین‌المللی مانند دیدبان حقوق بشر، خبرگزاری رویترز و نیویورک‌تایمز نشان می‌دهد که حتی نوجوانان ۱۴ تا ۱۶ ساله نیز در میان این نیروها بوده‌اند. برخی از این افراد پس از بازگشت به ایران به حال خود رها و دچار مشکلات روانی یا بی‌سرپناهی شدند. این سوءاستفاده نظامی، مصداق آشکار بهره‌کشی از شرایط آسیب‌پذیر انسانی و نقض فاحش حقوق بشر است.

در سطح اداری و حقوقی نیز جمهوری اسلامی به‌جای تسهیل اقامت و ادغام مهاجران، با ایجاد دیوارهای تبعیض ساختاری، مهاجران افغانستانی را از بسیاری از حقوق بنیادین محروم کرده است. ممنوعیت خرید خانه، خودرو، اشتغال رسمی، دسترسی به بیمه‌های اجتماعی و تحصیل در دانشگاه‌های دولتی، تنها بخشی از این سیاست‌هاست.

در برخی استان‌ها، مانند خراسان رضوی، کرمان و فارس، محدودیت‌هایی برای تردد، اسکان یا ثبت نام فرزندان در مدارس اعمال شده که حتی قوانین بین‌المللی پناهندگی را نیز نقض می‌کند. در سال‌های گذشته، برگه‌هایی با عنوان «مناطق مجاز سکونت اتباع » در شهرهایی مانند مشهد منتشر شده که رسما ساکنان افغانستانی را از ورود یا زندگی در بخش‌هایی از شهر منع می‌کند.

در کنار این تبعیض‌های قانونی، حکومت بارها موج‌هایی از اخراج غیرقانونی و فاقد فرایند قضایی یا نظارت مستقل را نیز اجرا کرده است.

آخرین موج اخراج مهاجران افغانستانی در پی جنگ اخیر تهران با اسرائیل و آمریکا و به بهانه جاسوسی مهاجران شکل گرفته است. مسئولان ایرانی این‌بار نه تنها اتباع بدون مدرک، بلکه حتی مهاجران دارای روادید یا اقامت قانونی را به بهانه «جاسوسی »هدف گرفته‌اند. بر اساس گزارش‌ها، بیش از ۳۰ هزار افغانستانی تنها در یک روز و در مجموع حدود۳۶۶ هزار نفر در نیمه اول سال ۲۰۲۵ از ایران اخراج شده‌اند.

مقامات امنیتی جمهوری اسلامی بدون ارائه شواهد مستند، از بازداشت و اخراج انبوه افغانستانی‌ها سخن می‌گویند. اتهامات جاسوسی نه تنها رسانه‌ای شدهاند، بلکه موبایل مهاجران نیز برای یافتن ارتباط با اسرائیل بازرسی شده. بسیاری از پناهجویانی که سالها در ایران زندگی کردهاند، ناگهان هویت عمومیشان بهعنوان «جاسوس »تغییر کرده؛ اتهامی که موجی از اضطراب، بی‌اعتمادی و ناباوری را میان مهاجران ایجاد کرده است.

این اخراج‌ها نه‌تنها شامل مهاجران فاقد مدرک، بلکه در موارد متعددی شامل پناهندگان دارای کارت اقامت، زنانی با فرزندان متولد ایران و بیماران نیازمند درمان پزشکی نیز شده است. در بسیاری موارد، ماموران هنگام بازداشت حتی به مهاجران اجازه جمع کردن وسایل، تماس با خانواده یا دریافت دارو را نیز نمی‌دهند. جدایی کودکان از والدین، ناپدید شدن نوجوانان در مسیر اخراج و بی‌خبری خانواده‌ها از سرنوشت بازداشت‌شدگان، فجایعی تکرارشونده در این روند بوده‌اند.

«دیگری سازی» و سیاست جایگزینی دشمن

یکی از موثرترین ابزارهای حکومت در ساختن تصویر منفی از مهاجران، رسانه‌های رسمی، به‌ویژه صداوسیما بوده است. در سریال‌ها، اخبار و گزارش‌ها، مهاجر افغانستانی اغلب با ویژگی‌های منفی به تصویر کشیده شده: بزهکار، خشن، ناآگاه یا سربار. درحالی‌که آمارهای رسمی نشان می‌دهد نرخ جرایم در میان مهاجران افغانستانی نه تنها بیشتر از شهروندان ایرانی نیست، بلکه در بسیاری موارد پایین‌تر است.

از سوی دیگر، رسانه‌های حکومتی هرگونه اعتراض نسبت به رفتار با مهاجران را با برچسب‌هایی چون «نفوذ فرهنگی»، «تهدید امنیتی » یا «جوسازی بیگانگان »خاموش می‌کنند که این بار اتهام جاسوسی هم به آن اضافه شده است. نتیجه آن که بسیاری از مردم، به‌ویژه نسل‌های جوان‌تر، بدون شناخت مستقیم از مهاجران افغانستانی، تصویر کلیشه‌ای و منفی از آنان در ذهن دارند.

به‌علاوه در شرایط بحران اقتصادی، ذهنیت عمومی همواره مستعد یافتن «مقصر »است. حکومت ایران به جای پذیرش مسئولیت، افغانستانی‌ها را عامل کمبود منابع، افزایش بیکاری یا بار اضافی بر سیستم رفاه عمومی معرفی کرده است. این در حالی است که بخش عمده‌ای از مهاجران افغانستانی در مشاغل سخت، کم‌درآمد و غیررسمی مشغول‌اند؛ مشاغلی که اغلب ایرانیان به آنها رغبت ندارند. با اینکه مهاجران سهمی از یارانه‌های دولتی، بیمه یا خدمات رفاهی ندارند، مالیات نیز می‌پردازند و حضور آنان به رشد برخی از بخش‌های اقتصادی، به‌ویژه در ساخت‌وساز و کشاورزی کمک کرده است.

با وجود این، در روایت رسمی، مهاجر افغانستانی نه کارگر پرتلاش، بلکه مهاجم بیگانه‌ای تصویر می‌شود که منابع کشور را می‌بلعد. این سیاست جایگزینی دشمن، مشابه همان الگویی است که حکومت برای توجیه سرکوب داخلی نیز به کار می‌برد: همیشه باید «دیگری»ای وجود داشته باشد که تهدید تلقی شود؛ گاه غرب، گاه مخالفان داخلی و گاه مهاجران.

مردم یا حکومت؟ مسئولیت اصلی با کیست؟

پرسش از مسئولیت مردم در پدیده مهاجرستیزی اگرچه حساس، اما گریزناپذیر است. نمی‌توان تمام رفتارهای طردکننده، خشونت‌بار یا تحقیرآمیز را تنها به سیاست‌های حکومتی نسبت داد؛ بخشی از این برخوردها، ریشه در باورهای تاریخی، ساختارهای طبقاتی و مناسبات اجتماعی خود جامعه ایران دارد. نگاه بخشی از مردم ایران به مهاجران افغانستانی، در بسیاری موارد با کلیشه‌هایی نظیر «کارگر ارزان»، «غریبه مزاحم»، یا حتی «تهدید فرهنگی » آمیخته شده است؛ نگاهی که گرچه محصول تبلیغات رسمی است، اما تنها به آن محدود نمی‌شود.

برخی از این نگرش‌ها سابقه‌ای طولانی دارند و از گذشته‌های دور، در ساختار سلسله‌مراتبی هویتی در ایران شکل گرفته‌اند. در روایت‌های شفاهی، ادبیات عامیانه و حتی نظام آموزشی، همواره نوعی نگاه از بالا به پایین نسبت به همسایگان شرقی، به‌ویژه افغانستانی‌ها وجود داشته است.

تصورات قالبی درباره «افغانستانی بودن»، به‌ویژه در شهرهایی که مهاجران بیشتری ساکن‌اند، به‌سادگی به تبعیض روزمره، تمسخر، تحقیر زبانی و حذف اجتماعی منتهی شده است. این امر در زندگی روزمره بازتاب می‌یابد: از امتناع برخی خانواده‌ها از اجازه بازی به کودکانشان با بچه‌های افغانستانی گرفته تا امتناع از اجاره خانه به مهاجران و در سطحی کلان‌تر، شکل‌گیری محله‌های حاشیه‌نشین «ویژه افغانستانی‌ها »که عملا جداسازی فضایی را بازتولید می‌کنند.

ساختار طبقاتی جامعه نیز در بازتولید تبعیض نقش داشته است. بیشتر مهاجران افغانستانی در پایین‌ترین سطوح اقتصادی، شغلی و اجتماعی قرار دارند و در غیاب سیاست‌های ادغام، این شکاف به بیگانگی متقابل دامن زده است. در نتیجه، بسیاری از ایرانیان، به‌ویژه در طبقات متوسط و بالا، مهاجران را نه به‌عنوان همسایه، بلکه به‌عنوان «دیگریِ مزاحم » می‌بینند؛ دیگرانی که حضورشان یادآور فقر، بی‌ثباتی و تهدید به نزول در سلسله مراتب اجتماعی است.

با این حال، این وضعیت به‌هیچ‌وجه یکدست نیست. تنوع تجربیات در نقاط مختلف ایران، نقش آموزش، ارتباط مستقیم و تعامل‌های روزمره را برجسته می‌کند. در بسیاری از مناطق، مهاجران افغانستانی در بافت محلی ادغام شده‌اند، روابط خویشاوندی با ایرانیان پیدا کرده‌اند و بخشی از نیروی کار، فرهنگ و حتی هویت اجتماعی محله‌های خود محسوب می‌شوند. از همین‌رو، مهاجرستیزی را نمی‌توان به یک ویژگی فراگیر مردمی فروکاست، بلکه باید آن را به‌مثابه روندی دید که در بستر تبعیض ساختاری، آموزش ناکارآمد، تصویرسازی رسانه‌ای و تجربه‌های نابرابر شکل گرفته است.

بازاندیشی در مفهوم همبستگی

در جهانی که جابه‌جایی انسان‌ها به‌دلیل جنگ، فروپاشی دولت‌ها، بحران‌های اقلیمی و نابرابری‌های ساختاری به پدیده‌ای فراگیر بدل شده، بازنگری در مفاهیمی چون «همسایگی»، «دیگری »و «مسئولیت مشترک » اهمیت روزافزونی یافته است.

جامعه ایران نیز، که خود سال‌هاست درگیر سرکوب سیاسی، رکود اقتصادی و انسداد اجتماعی است، در برابر نوعی دوگانگی قرار دارد: از یک‌سو تجربه زیسته‌اش او را مستعد همدلی با پناهجویان می‌کند، و از سوی دیگر، تحت فشار گفتمان‌های رسمی و بحران‌های انباشته، ممکن است واکنش‌هایی تدافعی و بیگانه‌ستیزانه از خود نشان دهد.

بررسی روندهای چند دهه اخیر نشان می‌دهد که مهاجرستیزی در ایران، بیش از آنکه ریشه در باورهای فرهنگی یا خصومت‌های دیرینه داشته باشد، نتیجه مستقیم سیاستگذاری‌های حکومتی است. نظام جمهوری اسلامی با اعمال محدودیت‌های اداری، تبعیض قانونی و بهره‌برداری ابزاری از مهاجران، نه‌تنها آنها را به حاشیه رانده، بلکه زمینه‌های تنش اجتماعی را نیز تقویت کرده است.

در این میان، تبلیغات رسمی و نبود نهادهای ناظر مستقل، موجب بازتولید کلیشه‌های منفی و شکل‌گیری تصویری ناعادلانه از مهاجران افغانستانی در ذهن بخشی از جامعه شده است.

با این حال، شواهدی از مقاومت اجتماعی در برابر این سیاست‌ها نیز وجود دارد. واکنش‌های مدنی، تلاش روزنامه‌نگاران مستقل، و فعالیت گروه‌های محلی برای حمایت از مهاجران، نشان می‌دهد که بخش‌هایی از جامعه ایران همچنان ظرفیت بالایی برای بازسازی همبستگی انسانی دارند. آینده این همزیستی، نه در انکار تنش‌ها بلکه در شناسایی ریشه‌های آن، نقد سیاست‌های تبعیض‌آمیز و بازتعریف مفاهیم شهروندی و حقوق انسانی رقم خواهد خورد.

در چنین چشم‌اندازی، نقش نهادهای مدنی، پژوهشگران، رسانه‌های مستقل و حتی نهادهای بین‌المللی، بیش از پیش حیاتی است؛ اما نه برای تزریق ارزش‌های انتزاعی، بلکه برای ایجاد شرایطی که در آن، مهاجران نه به‌مثابه تهدید، بلکه به‌مثابه بخشی از واقعیت اجتماعی ایران شناخته شوند؛ واقعیتی که مواجهه صادقانه با آن، مقدمه هر نوع اصلاح ساختاری در آینده خواهد بود.

ایران اینترنشنال


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.