
متالیکا سه ماه پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در مسکو کنسرت رایگان برگزار کرد، معمر قذافی در ماههای منتهی به سقوط، نمایشهای خیابانی پرشور برگزار میکرد و تلویزیونها سقوط چائوشسکو در گردهمایی بزرگ میدان مرکزی بخارست را بهطور زنده پخش کردند
پس از انتشار اخبار مربوط به برگزاری کنسرتهای بزرگ در فضاهای عمومی و محوطههای تاریخی مانند میدان شهیاد، استادیوم آریامهر و تخت جمشید، بسیاری یادآور شدند که جمهوری اسلامی حالا که به نقطه استیصال رسیده و بقای خود را در خطر میبیند، از خط قرمزهای دیرینهاش عبور کرده است و با برگزاری رویدادهای فرهنگی همچون کنسرتهای خیابانی، میکوشد اوضاع را عادی جلوه دهد؛ دستاویزی نخنما که مرور رخدادهای تاریخی نشان میدهد حکومتهای تمامیتخواه و مقتدر پیش از این نیز به آن متوسل شدهاند.
رویدادهای فرهنگی و اجتماعی بزرگ بهویژه در قالب کنسرتها و جشنهای خیابانی، همواره ابزاری برای نمایش اقتدار و ایجاد توهم ثبات در دورههای بحرانی این حکومتها بودهاند. این برنامهها که در ظاهر فضایی شاد، جمعی و مردمی را بازنمایی میکنند، در واقع تلاشی حسابشده برای انحراف افکار عمومی از بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود بودهاند. بسیاری از حکومتهای خودکامه با برگزاری چنین جشنهایی کوشیدهاند به جامعه القا کنند اوضاع تحت کنترل است و حاکمیت همچنان از پشتوانه مردمی برخوردار است.
با این حال، تاریخ نشان میدهد این نمایشهای فرهنگی نهتنها موجب تثبیت رژیمها نشده، بلکه در مواردی خود به صحنهای برای بروز اعتراضها و خشم فروخفته مردم تبدیل شدند. این گزارش با مرور چند نمونه تاریخی، میکوشد نشان دهد چگونه برخی دیکتاتورها در واپسین روزهای اقتدار خود از فرهنگ و هنر بهعنوان سپری موقت بهره گرفتند؛ سپری که در نهایت هم نتوانست سقوط آنان را به تاخیر بیندازد.
جشن چهلمین سالگرد جمهوری دموکراتیک آلمان
در پاییز ۱۹۸۹، آلمان شرقی (جمهوری دموکراتیک آلمان) درگیر بحرانهای سیاسی و اجتماعی عمیقی بود. نارضایتی عمومی از محدودیتهای سیاسی شدید، کمبودهای اقتصادی و ممنوعیت سفر به غرب به اوج رسیده بود. هزاران نفر از مردم از طریق کشورهای همسایه به آلمان غربی گریخته بودند و اعتراضهای خیابانی هر هفته گستردهتر میشد.
با وجود این شرایط بحرانی، رژیم حاکم به رهبری اریش هونهکر تصمیم گرفت در ۷ اکتبر ۱۹۸۹، چهلمین سالگرد تاسیس جمهوری دموکراتیک آلمان را با شکوهی کمنظیر جشن بگیرد. در برلین شرقی، رژه نظامی، جشنهای خیابانی و مراسم رسمی با حضور رهبران بلوک شرق برگزار شد. هدف رژیم از این مراسم، نمایش ثبات و اقتدار در برابر چشم جهانیان بود.
اما پشت این نمایش پرزرقوبرق، نشانههای آشکار فروپاشی پنهان نبود. در همان روزها، تظاهرات اعتراضی در خیابانهای برلین شرقی و دیگر شهرها شدت گرفت و نیروهای امنیتی در سرکوب آن ناتوان ماندند.
تنها یک ماه پس از برگزاری این جشن رسمی، حوادث با شتابی پیشبینیناپذیر پیش رفت. فشار افکار عمومی و اعتراضهای گسترده سرانجام در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ به سقوط دیوار برلین انجامید؛ رخدادی که نهتنها پایان رژیم هونهکر را رقم زد، بلکه آغازگر فروپاشی کل بلوک شرق بود. بدین ترتیب، جشن سالگردی که برای نمایش اقتدار یک نظام سوسیالیستی طراحی شد، در عمل به نمادی از واپسین روزهای آن حکومت بدل شد.
کنسرت «هیولاهای راک» در مسکو
در واپسین ماههای حیات اتحاد جماهیر شوروی و تنها چند هفته پس از شکست کودتای نافرجام اوت ۱۹۹۱، مسکو صحنه یکی از بزرگترین رویدادهای موسیقایی تاریخ شد. در تاریخ ۲۸ سپتامبر ۱۹۹۱، فرودگاه نظامی توشینو میزبان فستیوال بینالمللی «هیولاهای راک» (Monsters of Rock) بود؛ رویدادی که گروههای مشهوری چون ایسی/دیسی، متالیکا، پنترا، بلک کرووز و گروه روسی ئی.اس.تی در آن به اجرا پرداختند.
این کنسرت رایگان برگزار شد و به همین دلیل جمعیت بیسابقهای را به خود جذب کرد. تخمینها درباره تعداد حاضران متفاوت است: منابع رسمی آمار را بین ۱۵۰ تا ۵۰۰ هزار نفر ذکر کردهاند، در حالی که برخی گزارشهای رسانهای رقمهایی تا بیش از یک میلیون نفر را هم مطرح میکنند. حتی بر اساس براوردهای محافظهکارانه نیز این رویداد در زمره پرجمعیتترین کنسرتهای تاریخ قرار میگیرد.
اهمیت این گردهمایی صرفا در عظمت جمعیت نبود، بلکه در بستر تاریخی آن معنا پیدا میکرد. برای نخستین بار پس از دههها ممنوعیت و سرکوب موسیقی غربی، مردم شوروی آزادانه در یک کنسرت بزرگ راک شرکت کردند. صحنهای که از یکسو شور و هیجان نسل جوان را آشکار میکرد و از سوی دیگر نشان میداد دستگاه حاکم دیگر توان کنترل کامل جامعه را ندارد.
کنسرت «هیولاهای راک» در مسکو به نمادی از پایان دوران سرکوب فرهنگی و آغاز فضایی تازه بدل شد؛ رخدادی که تنها سه ماه پیش از فروپاشی رسمی اتحاد شوروی برگزار و در حافظه جمعی بهعنوان نشانهای روشن از نزدیک شدن پایان یک امپراتوری ثبت شد.
گردهمایی بزرگ بخارست
زمستان ۱۹۸۹، رومانی زیر سلطه یکی از بدترین دیکتاتوریهای اروپای شرقی قرار داشت. نیکولای چائوشسکو، رهبر حزب کمونیست، پس از دههها سرکوب سیاسی و اقتصادی، با موجی از نارضایتی عمومی روبرو بود. در چنین شرایطی، حکومت او تلاش کرد با سازماندهی یک گردهمایی عظیم در میدان مرکزی بخارست، به نمایش قدرت بپردازد و حمایت مردمی را به رخ بکشد.
در روز ۲۱ دسامبر ۱۹۸۹، دهها هزار نفر از کارگران و کارمندان دولتی بهاجبار به این تجمع آورده شدند. هدف گوش دادن به سخنرانی چائوشسکو همزمان با پخش زنده تلویزیونی آن به منظور نمایش چهرهای مقتدر از حکومت بود، اما آنچه رخ داد، برخلاف انتظار، نقطه عطفی تاریخی شد.
هنگامی که رهبر رومانی سخنرانی خود را آغاز کرد، جمعیت که در ظاهر باید شعارهای حمایتی میداد، ناگهان فریاد اعتراض سر داد و شروع به هو کردن کرد. دوربینهای تلویزیون ملی این صحنه را بهطور زنده پخش کردند و لحظهای بیسابقه رقم خورد: رهبر مقتدر که همیشه خود را در میان جمعیتی مطیع میدید، برای نخستین بار، آشکارا با مخالفت مستقیم مردم روبرو شد. چهره سردرگم و مضطرب چائوشسکو در تصاویر ثبت شد و بهسرعت در سراسر رومانی دستبهدست چرخید.
این گردهمایی که با هدف نمایش وحدت و اقتدار برگزار شده بود، به جرقهای برای آغاز اعتراضهای سراسری بدل شد. تنها یک روز بعد، تظاهرات گسترده در بخارست و دیگر شهرها شکل گرفت و ارتش از حمایت رژیم عقب نشست. روند سقوط بهسرعت پیش رفت و در نهایت، ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹، نیکولای چائوشسکو و همسرش دستگیر و پس از محاکمهای کوتاه، اعدام شدند.
به این ترتیب، تلاش رژیم برای استفاده از یک گردهمایی نمایشی به منظور عادیسازی اوضاع و نمایش قدرت، درست برعکس عمل کرد و به نقطه پایان دیکتاتوری چائوشسکو بدل شد. این رویداد یکی از روشنترین نمونههای تاریخی است که نشان میدهد چگونه نمایشهای جمعی میتواند بهجای تحکیم اقتدار، لحظه فروپاشی یک حکومت را تسریع کند.
لیبی، معمر قذافی و نمایشهای آخرین روزها
چهار دهه حکومت معمر قذافی در لیبی با سرکوب سیاسی و کنترل اجتماعی شدید همراه بود. در آغاز اعتراضهای مردمی در فوریه ۲۰۱۱، قذافی تلاش کرد با گردهماییهای دولتی و نمایشهای خیابانی وفاداری، قدرت خود را به رخ بکشد. او در سخنرانیهای پرشور و تجمعهای دولتی، بر اقتدار و مشروعیت خود تاکید میکرد و میکوشید با چنین نمایشهایی، روحیه مخالفان را در هم بشکند.
اما این تلاشها نتیجهای معکوس داشت. اعتراضهای مردمی بهسرعت گسترش یافت و به جنگ داخلی انجامید. در همان سال، حکومت قذافی فروپاشید و خود او در ماه اکتبر به دست مخالفان کشته شد. نمایشهای پرطمطراق و گردهماییهای اجباری هم نتوانستند مانع سقوط شوند و تنها شکاف میان مردم و حکومت را آشکارتر کردند.
فیلیپین و «انقلاب قدرت مردم»
در دهه ۱۹۸۰، فیلیپین شاهد بحران سیاسی عمیق و فساد گسترده در حکومت فردیناند مارکوس بود. در حالی که اعتراضهای مردمی روبهافزایش بود و مخالفان سیاسی سرکوب میشدند، رژیم مارکوس همچنان به برگزاری مراسم رسمی و جشنهای دولتی ادامه میداد. این مراسم، از رژههای نظامی تا جشنهای سالگرد، با هدف نمایش اقتدار و القای ثبات سیاسی طراحی میشدند.
با این حال این نمایشهای پرزرقوبرق در برابر واقعیتهای جامعه دوام نیاوردند. در فوریه ۱۹۸۶، میلیونها نفر از مردم فیلیپین در خیابانهای مانیل گرد آمدند و با اعتراضهای مسالمتآمیز خود، موسوم به «انقلاب قدرت مردم»، سقوط رژیم مارکوس را رقم زدند.
این نمونهها نشان میدهند که دیکتاتورها در واپسین روزهای اقتدار خود، بیش از هر زمان دیگری به ابزارهای فرهنگی، اجتماعی و نمایشی متوسل میشوند تا قدرت و مشروعیت خود را بازسازی کنند، اما تجربه تاریخی نشان داده است که این تلاشها اغلب نتیجه معکوس دارد و بیشتر مواقع به جای تحکیم حکومت، تضاد میان نمایش ظاهری قدرت و واقعیت عمیق نارضایتی اجتماعی را برجستهتر میکند و خود به نقطهای برای فوران خشم و تسریع فروپاشی بدل میشود.
کنسرت «دیوار» در برلین
اگرچه بسیاری از کنسرتها و جشنهای خیابانی در واپسین روزهای حکومتهای دیکتاتوری با هدف نمایش اقتدار و عادیسازی شرایط برگزار میشوند، در برخی موارد هم موسیقی به ابزاری برای جشن پایان استبداد بدل شده است. یکی از بارزترین نمونهها کنسرت دیوار (The Wall – Live in Berlin) به اجرا و طراحی راجر واترز، عضو گروه پینک فلوید، بود.
این کنسرت ۲۱ ژوییه ۱۹۹۰، یعنی کمتر از یک سال پس از فروپاشی دیوار برلین، در محوطهای نزدیک به محل دیوار سابق برگزار شد و بیش از ۳۵۰ هزار نفر به صورت حضوری و میلیونها نفر از طریق تلویزیون آن را تماشا کردند. اجرای زنده آلبوم «دیوار» در مکانی که خود نماد جدایی، سرکوب و جنگ سرد بود، معنایی فراتر از یک کنسرت موسیقی داشت و به جشن نمادین اتحاد دوباره آلمان و پیروزی مردم بر سرکوب بدل شد.
برخلاف جشنهای نمایشی رژیمهای دیکتاتوری که پیش از سقوطشان برای ایجاد توهم ثبات برگزار میشد، این کنسرت بزرگ نشانهای از آغاز عصری تازه بود؛ عصری که در آن دیوارها فرو ریخته بودند و مردمی که سالها با محدودیتهای سیاسی و فرهنگی زیسته بودند، حالا پیروزی خود را در فضایی آزاد جشن میگرفتند.
