به یادِ روشنفکران سیاسی تاثیر گذار(بخش دوم)

پنجشنبه, 24ام مهر, 1404
اندازه قلم متن

مسعود نقره کار

ازآغازپیدائی روشنفکری در ایران تا به امروز صدها روشنفکر سیاسی، زن و مرد، بنام و گمنام، با هدف ایجاد جامعه ای دموکرات، سکولار و پیشرفته تلاش کرده اند، رنج ها کشیده اند وزندگی و جان در این راه گذاشته اند.

نوشتن در بارۀ آنان و نظراتشان کار پژوهشی ای سترگ و سامان یافته می طلبد. در این کتاب*نام و نظرات بسیاری از آنان آورده شده است. اینجا فقط یادی ازچند تن ازآنان می کنم.

mnk.jpg
خلیل ملکی

خلیل ملکی اندیشمند و نظریه پرداز سیاسیِ سوسیال دموکرات در سال ۱۲۸۰ ه.ش در تبریز به دنیا آمد و۲۲ تیر ۱۳۴۸ در تهران در گذشت، وی در دورانی که “روشنفکری دچار سرگردانی و بحران بود، رویکردی کاملا متفاوت برگزید و در جستجوی راه

جدیدی همچون سوسیال‌دمکراسی اروپای شمالی برآمد تا روشنفکران را دوباره به کنشگری سیاسی جذب کند.”

خلیل ملکی از جوانان جمعی بود که به ۵۳ نفر شهرت یافتند، جمعی که به اتهام اقدام علیه امنیت کشور زندانی شدند.(۱) وی از رهبران حزب توده ایران شد اما پس از چندی در رابطه با مشی سیاسی حزب و نقش اتحاد جماهیر شوروی در این سیاست گذاری ها اعتراض ها و انتقاد هائی را متوجه رهبری این حزب کرد، و از این حزب جدا شد.

“…پس از ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان و مساله امتیاز نفت به شوروی، نطفهٔ شک و تردید روشنفکران ایرانی به استالین و شوروی بسته شد. خلیل ملکی یکی از رهبران حزب توده ایران بود که پرچم استقلال فکر و اندیشه را در مقابل سیاست‌های شوروی علم کرد…”

جدائی خلیل ملکی از حزب توده سبب شد رهبری حزب توده ایران و حزب کمونیست اتحاد شوروی با روزنامه ها و نشریه های متعدد و رادیوپیک ایران، رادیو مسکو و… به تخریب و اتهام زنی به ملکی روی آورند و تا آن حد پیش رفتند که – به روایت دکتر مهرداد بهار: ” رفقای حزبی اش نقشـهء قتل ملکی را در زندان فلک الافلاک” بکشند.

“…حزب توده ادعا کرد ملکی از حزب اخراج شده است …استراتژی آنها این بود که ملکی را اگر نه آلت دست شاه، دستکم هم پیمان حکومت او و بریتانیایی‌ها نشان دهند.”
“… ایراد اساسی اوبه حزب توده یکی رفتار خودسرانه و بوروکراتیک سران حزب بود، دیگری سرسپردگی آنان به سفارت شوروی، اگرچه همان سران پس از شکست فاحش سیاست‌شان در قبال قیام آذربایجان (که ملکی با آن مخالفت کرده بود) برای مدت کوتاهی به ملکی روی آوردند اما پس از انشعاب ملکی و یارانش از حزب توده کار آنها به جایی رسید که ملکی را جاسوس انگلیس، نوکر دربار و مامور سازمان امنیت بنامند.” و بنویسند:”محبوب ترین تز مخالفان حزب ، خلیل ملکی، انورخامه ای ، جلال آل احمد و دکتر اپریم ” مساله استقلال حزبی بود”.

“…دکتر اسحاق اپریم… پیش از سفر به انگلستان با گروه روشنفکران ارانی ارتباط داشت… در انگلستان با حزب کمونیست انگلیس رابطه داشت و بعد به ایران آمد. از همان ابتدا که نزد ما آمد، درست مثل جاه طلب های معروف، شلوغ کردن را شروع کرد و یک چه باید کرد نوشت و مدعی شد که باید حزب را عوض کنیم و یک گروه آوانگارد تاسیس کنیم که یک توده وسیع دموکرات را رهبری کند… اپریم به گرو ه ملکی نزدیک شد… البته او محاکمه و از حزب اخراج شد. وی کتابی با عنوان چه باید کرد؟ برای نوسازی حزب منتشر کرد.”

خلیل ملکی پس از انشعاب از حزب توده ایران، در۱۶ آذر ۱۳۲۶ اعلامیه انشعاب حزب سوسیالیست توده ایران که امضای ۱۲ نفر از همفکران اش را نیز پای خود داشت، منتشر کرد. ” از سال ۱۳۲۸ در روزنامه شاهد مظفر بقایی مطالبی در انتقاد از حزب توده و علت انشعاب خود از آن حزب نوشت. دو سال بعد با آغاز نهضت ملی به اتفاق بقایی حزب زحمتکشان ملت ایران را تاسیس کرد. ملکی که انتشارات حزب را به عهده داشت، نشریه ای به نام “نیروی سوم” به عنوان ارگان سازمان جوانان حزب منتشر کرد که این نام، پس از جدایی از بقایی، به گروه سیاسی ملکی اطلاق شد. در حالیکه دکتر بقایی به تدریج در مقابل مصدق قرار می گرفت، ملکی و هوادارانش با وجود انتقادهایی که از مصدق داشتند از مصدق حمایت کردند و به مخالفت با تغییر مشی بقایی وحزب زحمتکشان پرداختند.” اوّلین مقالات اصلی دربارهء ملّی شدن صنعت نفت ایران به قلم خلیل ملکی در روزنامهء شاهد منتشر شد.(۲)
“…ملکی بهای سنگینی برای خرد، اعتدال، مدارا و اعتقاد به دیالوگ در جامعه‌ای پرداخت که رژیم آن هر حرف انتقادی را بی‌رحمانه سرکوب می‌کرد و تنها هدف مخالفان آن نیز برانداختن رژیم بود. در نتیجه، رژیم در ادعانامه دادستان نظامی‌ او را “یک ماجراجوی بالفطره و آنارشیست توصیف کرد که از احساسات رقیق جوانان برای رسیدن به هدف‌های کثیفش سوءاستفاده می‌کند و در این راه از هیچ وسیله زشتی فروگذار نخواهد کرد.” و درعین حال براندازان در بهترین حال او را انشعاب‌چی ولی بیش از آن نوکر شاه، ساواک، انگلیس و(پس از آن) امپریالیسم آمریکا خواندند.”

“…دیدارهای ملکی با شاه که نشان از اعتدال سیاسی اوداشت را نشانه ای دانستن مبنی بر اینکه او” جنایات پهلوی ها و عمق جنایات در اذربایجان و گوشه گوشه ایران همراه با جنایات امپریالیسم امریکا و انگلستان را به بوته فراموشی سپرده بود.” ادعایی با واقعیت منطبق نیست. ملکی در دیدارهای اش ذره ای از مواضع خود عدول نکرد و به عنوان یک سوسیال دموکرات آزاد اندیش و آزادیخواه با شاه ملاقات کرد…” طرفداران رژیم شاه نیز او را به اتهام ” قیام علیه سلطنت مشروطه و اقدام به مسموم کردن ذهن جوانان ” محاکمه نظامی، زندان، و از همه حقوق اجتماعی محروم کردند.”. در دوران محمد رضا شاه پهلوی حتی ممنوع القلم اش کردند. ( کتاب ده شب انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۶، سخنرانی شمس آل احمد)

” به اعتقاد ملکی مصلحت این بود که مصدق با شاه مدارا می کرد، ضمن اینکه وی مخالف رویارویی با مصدق بود و تضعیف مصدق را تضعیف نهضت ملی می دانست.”( صمد رحمان زاده خلیل ملکی و جبهه ملی- کیهان لندن شماره ۷۵۶ اردیبهشت ۱۳۷۸)

“ملکی مرد مبارزِ سیاسی و اهلِ اندیشه‌ی سیاسی بود و از جوانی به رسالتِ روشنفکری و مبارزه‌گری روشنفکرانه در راستای اندیشه‌ی چپ باور داشت. پس از جدایی از حزب توده و استالینیسم هم همچنان رسالتِ روشنفکرانه‌ی خود را رها نکرد و به جبهه‌ی مصدقی پیوست. پس از ۲۸ مرداد به زندان و تبعید افتاد، اما با آزاد شدن از زندان همچنان بر آن بود که نباید میدان را خالی کرد و باید کوشید تا شرایط فعالیتِ سیاسی علنی فراهم شود… خط سیاسی و فکری ملکی در دوران بعد از کودتا تا انقلاب چندان خریدار نداشت، بلکه دشمنانِ فراوان هم داشت. به‌ویژه از جانب گروه‌های چپ تندرو، و از همه بدتر حزبِ توده، زیرِ ضربِ تهمت و افترای دائمی بود. رژیمِ شاه هم با اعتماد به نفسی که پیدا کرده بود و با پروژه‌ی “انقلابِ شاه و ملت”اش نه تنها جریان‌های انقلابی را با خشونتِ بسیار سرکوب می‌کرد، میدانی به جریان‌های مصدقی میانه‌رو هم نمی‌داد، از جمله به ملکی و حزبِ او. چنان که جنبشی از ترکیبِ حزب‌های ملی-مصدقی را که با رهنمودِ دکتر مصدق با نامِ جبهه‌ی ملی سوم در سال ۱۳۴۳در حال شکل‌گیری بود، در نطفه خفه کرد. و به دنبالِ آن ملکی و چند تن از رهبرانِ جامعه‌ی سوسیالیست‌ها و نیز نهضتِ آزادی که دست اندر کار آن بودند، به زندان افتادند.

“…ملکی در سال ۱۳۳۶ “جامعه سوسیالیست های جبهه ملی” را تشکیل داد، و نشریه علم و زندگی را تا سال ۱۳۳۹ منتشر کرد.”
او در سال ۱۳۴۴ دوباره بازداشت و محاکمه شد. اتهام او همان اتهام ۲۷ سال پیش، قیام علیه امنیت کشوربود. جلال آل احمد محاکمه ملکی را ” به خاطر خفه کردن جبهه ملی سوم در نطفه اش، که ملکی و جامعه سوسیالیست ها محرک اصلی انعقادش بودند و اعلامیه وجودی اش با شرکت تمام احزاب وابسته به نهضت ملی در تیرماه ۱۳۴۴ مخفیانه منتشر شد.”، می دانست.
ملکی و سه نفر از یارانش در دادگاه، دفاعی مفصل از خود کردند که به شکلی محدود در نشریات منتشر شد. دادگاه ملکی را مجرم شناخت و به سه سال زندان محکوم کرد. او پس از یک سال ونیم آزاد شد و اندکی بعد درگذشت.(۳)

در توصیف و بیان نافرجامیِ ترور شخصیت خلیل ملکی و امثال او، پلخانف حرف آخر را زده است: ” بزرگی یک شخصیت تاریخی به این مناسبت است که او دارای ویژگی های لازمی است که او را یکی از مستعدترین افراد برای خدمت به احتیاجات زمان و عصر خویش می نماید.”

شاپور بختیار

شاپور بختیار در دوران حکومت محمدرضا شاه پهلوی، در زمرۀ روشنفکرانی بود که تلاش می کردند جامعه در مسیر درست ترقی و تعالی پیش رفت کند اما انزوا و محدودیت های اجتماعی و زندان نصیب اش شد. رژیم پهلوی بویژه محمد رضاشاه او را نفهمیدند و وقتی فهمیده شد که خیلی زود دیر شده بود. نه فقط رژیم پهلوی، بخش بزرگی از جامعه “روشنفکری” ایران و کنشگران سیاسی و فرهنگی ِ مدعی دموکراسی خواهی هم او را نفهمیدند و ناباورانه شانس دستیابی به آزادی، رفاه، عدالت اجتماعی و همبستگی را هم برخود و هم بر مردم حرام کردند. ندای آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر او را نشنیدند، و به سوسیال دموکراسی نه گفتند، و به برنامه ای تمکین کردند که به قول شاپور بختیاراگر برای فهمیدن اش به متون پایه‌ای آن سیاست ها و برنامه ها مراجعه می شد پشت آدم می لرزید. آن روزها اگرهشدارهای بختیار درباره ” دیکتاتوری نعلین” وسبعیت آخوند ومذهب اش در قدرت جدی گرفته می شد وفریاد های او زیر گرد وغبارهیجان زدگی و شور بی شعور مدفون نمی شد شاید جامعه ما مسیر دیگری می‌پیمود، فریاد های روشنفکری که صدای ِ تاریخ بیداری ما بود:

“… هیچ‌کس نمی‌داند جمهوری اسلامی خمینی چیست و اگر کسی به متون گذشته ی مورد اتکای او مراجعه کند پشتش به لرزه در‌می‌آید. خمینی نه تعدد گروه‌های سیاسی را می‌پذیرد نه دموکراسی را. می‌خواهد روحانیت “قانون الهی” را اجرا کند، همه چیز اینجا شروع می‌شود و اینجا تمام می‌شود…”

“… آنچه مرا بیش از خطر روزمره مرگ، زجر می داد علم بر این بود که عده ای هنوز دچار اوهام خویشند چنانکه گالیله گفته است:” برای اینکه زمین کار خود را بکند، وقت لازم است ولی در این فاصله چه خسارت ها که به بار نخواهد آمد”. کسانی که مرا در تنگنا گذاشته بودند تصور می کردند، من اهریمنی هستم و این امام است که از ایران بهشتی خواهد ساخت. بعد فهمیدند که این شخص، موجودی جاه طلب و خبیث و آدم کشی حرفه ای است. کاش این واقعیت را زودتر در می یافتند. من می کوشیدم به سمت روشنایی بروم، در حالیکه ایران به قعر ظلمت فرو می رفت، می خواستم در جهت نظم و قانون قدم بردارم، در حالیکه هرج و مرج بر ملک مسلط می شد. من خلاف جریان شنا می کردم : موقعیتی مشکل و کاری سخت خسته کننده …”

“…وقتی آقای خمینی و آخوندها مرا جاه طلب معرفی میکنند باید بگویم که من با تحصیلات و سوابق زندگی و مبارزاتم برای چنین مشاغلی تربیت شده بودم. ولی آنهائیکه در مدرسه فیضیه راجع به مطهرات و کثافات و نجاسات آن مهملات را نوشته اند، بنظر من آنها جاه طلب هستند که خود را بصورت خلیفه اسلام و دارای نظریه راجع به تمام مسائل علمی، فنی، فلسفی، اقتصادی و حقوقی میدانند. وظیفه یک مرد وطن دوست اینست که به مملکتش خدمت بکند. یک روحانی، همانطور که همانوقت گفتم، همه کار در ایران میکرد جز وظیفه خودش که روحانیت بود. آخوندها راجع به جاه طلبی بهتر است صحبت نکنند. هم خمینی و هم من زنده ماندیم تا مردم بفهمند جاه طلب مابین من و او کدامیک بوده ایم و بفهمند که چگونه گناه بزرگ من آگاهی و حسن تشخیصی بوده که دقیقا ً ازروحیه آخوند بطور اعم، و آقای خمینی و اطرافیانش بطور اخص پیدا کرده بودم و شهامت گفتنش را هم، در یک شرایطی که دیگران این شهامت را نداشتند، داشتم…”

۱۵مرداد سال ۱۳۷۰ حکومت اسلامی شاپور بختیار و منشی او سروش کتیبه را به قتل رساند.(۴)

پروانه فروهر

پروانه اسکندری (فروهر)، آموزگار و از رهبران جنبش دانشجویی، حزب ملت ایران و جبهه ملی ایران، و از چهره‌های برجسته اپوزیسیون دگرگونی‌خواه، در۲۹ اسفند ۱۳۱۷ متولد شد. او نخستین زنی بود که به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران درآمد و مسئول نشریه جبهه ملی ایران شد. وی عضوانجمن فرهنگی آناهیتا، سازمان همگام حزب ملت ایران بود و به خاطرسخنرانی در تظاهرات سی تیر ۱۳۴۰ توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد.

پروانه فروهر به همراه چهار دانشجوی دیگر از جمله ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی، به نمایندگی از طرف دانشجویان برای مذاکره با دکتر علی امینی نخست‌وزیر وقت انتخاب شد. در پی الغای قانون حمایت از خانواده، پروانه فروهر از معدود فعالان سیاسی کشور بود که با نوشتن مقالاتی به اعتراض به لغو این قانون پرداخت. در آستانه انقلاب ۵۷، سردبیری خبرنامه جبهه ملی را پذیرفت، این مسئولیت را در “آرمان ملت” ارگان حزب ملت ایران حفظ کرد.

در سال ۱۳۵۸ نامزد انتخابات مجلس شورای ملی شد. در پی اعتراض به تقلب های صورت گرفته در انتخابات، پروانه فروهر به همراه حزب ملت ایران، دور دوم این انتخابات را که در سال ۱۳۵۹برگزارشد، تحریم کردند.

مجموعه‌ای از شعرهای برگزیده وی “شاید یک روز” در سال ۱۳۷۹ از طریق انتشارات جامعه ایرانیان منتشر شد.

آخرین نوشتۀ او به تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۷۷، گفتاری در بزرگداشت دکتر حسین فاطمی است.

پروانه فروهر باور داشت که:

“دموکراسی در ایران پا نگرفت، زیرا دموکراسی یک فرایافت مجرد نیست، فرهنگی است پرورشی و سازمانی، یک نظام اجتماعی، ره‌آورد یک جهان‌بینی، و یک حالت ذهنی ـ شناسایی است و انضباط و پاداش و پادفره.”…” باور نمی‌کنم یک جنبش مستقل زنان چندان بتواند موفق شود، اگر ما بتوانیم مردان را همگام خود کنیم بهتر است”

پروانه فروهر ” تنها راه خردگرایانه” برای بهبود وضع ایران را تحقق انتخابات در فضای باز سیاسی می‌خواند. هم‌زمان با تلاش برای تغییر ساختار سیاسی، تاکید می‌کند: “دگرگونی‌های غیردموکراتیک پیامدهای چنان زیانباری خواهد داشت که حتی گریبانگیر نسل‌های آینده نیز خواهد شد.”

پرستو( دختر پروانه و داریوش فروهر) در خاطرات خود روزی را روایت می‌کند که مادرش، فروهر را به تندی خطاب قرار می‌دهد: “پس تو چه کاره‌ای؟… آخر پس تو چه کاره‌ای؟…او داد می‌زد و تنها همین جمله را می‌گفت… اشک‌هایش می‌ریختند و تکرار این جمله در هق‌هق گریه‌اش فرو می‌رفت. آن‌روز خانم فرخ رو پارسا ـ که سال‌ها وزیر آموزش و پرورش بود ـ و محمدرضا عاملی تهرانی، نماینده مجلس ـ که تنها دوره‌ی کوتاهی به وزارت رسیده بود ـ اعدام شده بودند.”

پروانه فروهر همراه با همسرش داریوش فروهر در اول آذر ماه سال ۱۳۷۷ در جریان قتل‌های زنجیره‌ای به قتل رسیدند.(۵)

***

منابع و توضیح:

* گُل های کویر: در باره روشنفکری در ایران- منتشرخواهد شد.

۱- ۵۳ نفر، گروهی از زندانیان سیاسی در ایران بودند که در دوران رضاشاه در سال ۱۳۱۶ (خورشیدی) بازداشت و در زندان قصر زندانی شدند. “بیشتر این زندانیان، گرایش‌هایی به مکتب‌ها و ایده‌های تازه ترجمه و مطرح شدهٔ سوسیال دموکراسی یا کمونیسم انترناسیونالیسم یا سوسیالیسم ملی‌گرایانه یا افکار بینابینیِ تثبیت‌نشده، داشتند.” جرم آن ها عضویت و فعالیت در گروهی اشتراکی بود، آن ها محاکمه و با محکومیت‌های متفاوت زندانی شدند. تقی ارانی چهرۀ برجستۀ این گروه بود. اعضای این گروه :

تقی ارانی، عبدالصمد کامبخش، احسان طبری، محمدرضا قدوه، علی‌اکبر شاندرمنی، رضا روستا، محمدِ پژوه، محمد بهرامی، محمد شورشیان، علی صادقپور، محمود بقراطی، ضیاء الموتی، رحیم الموتی، نورالدین الموتی، میرعماد الموتی، محمدباقر فرجامی، عباس آذری، نصرت‌الله اعزازی، اکبر افشان، مجتبی سجادی، حسن سجادی، مهدی رسایی، مرتضی رضوی، سیف‌الله سیاح، علی‌نقی حکمی، ابوالقاسم اشتری، فضل‌الله گرگانی، ولی خواجوی، یوسف ثقفی، عزت‌الله عتیقه‌چی، شعبان زمانی، حسین تربیت، رجبعلی نسیمی، بهمن شمالی، مهدی لاله، تقی شاهین، عباس نراقی، مهدی دانشور، حسن حبیبی، آناقلیج خضربابا، رضا ابراهیم‌زاده، خلیل انقلاب آذر، فریدون منو، تقی مکی‌نژاد، سیدجلال حسن نایبی، حکیم الهی، نصرت‌الله جهانشاهلو، خلیل ملکی، انور خامه‌ای، ایرج اسکندری، رضا رادمنش (پسر عمه محمد علی مجتهدی)، مرتضی یزدی، بزرگ علوی.

سیّد احمد کسروی تبریزی (۸ مهر ۱۲۶۹ – ۲۰ اسفند ۱۳۲۴) تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی؛ وکیل مدافع آنان بود. هرچند خود تقی ارانی، شش ساعت و نیم از گروه ۵۳ نفر دفاع کرد.

منابع:

– بزرگ علوی: پنجاه و سه نفر – انتشارات نگاه ۱۳۸۱

– انور خامه ای، ۵۳ نفر

– فریدون کشاورز، ۵۳ نفر، علم و جامعه، شماره ۲۶

– صمد رحمان زاده، احزاب و مسئله نظام حزبی در ایران، نیمروز، شماره ۶۲۹، ۲۶ اسفند ۱۳۷۹

– حسین فرزانه، پرونده ۵۳ نفر، انتشارات نگاه، ۱۳۷۲

…….
2- “…جریانی که به همّت خلیل ملکی از حزب توده انشعاب کرد – اساساً – یک جریان فرهنگی بود که اعضاء شناخته شدهء آن عبارت بودند از: فریدون تولّلی، رسول پرویزی، جلال آل احمد، محمد علی خنجی، حسین ملک، ناصر وثوقی، هوشنگ ساعدلو، ابراهیم گلستان، نادر نادرپور، احمد آرام، که صادق هدایت نیز – گاه – در مباحثات آنان حضور داشت، این جریان فرهنگی، ابتداء با انتشار هفته نامهء “نیروی سوم”و سپس با نشر ماهنامهء علم و زندگی و بعد اندیشهء نو (به سردبیری ناصر وثوقی) به تبلیغ و ترویج دیدگاه های خویش پرداخت، هر چند که در طول زمان، تنها خلیل ملکی بود که در عرصه فعالیت های سیاسی- تئوریک باقی ماند.”
خلیل ملکی اثار نوشتاری و ترجمه های ارزشمندی از خود برجای گذاشت . وی به سه زبان انگلیسی، آلمانی و فرانسه آشنائی داشت. و بیش از ۱۵ ترجمه و تألیف از او منتشر شده است :نقش شخصیّت در تاریخ (پلَخانُف)، قهرمان تاریخ (سیدنی هوک)، انقلاب ناتمام (ایزاک دویچر)، فرهنگ اصطلاحات اجتماعی (توماس سوره)، کتاب سیاه گرسنگی (حوزه دو کاسترو).”
ملکی با نام مستعار نیز مقاله می نوشت: درمجلهٔ “نبرد زندگی” با امضای “دانشجوی علوم انسانی” قلم می زد.”
/ خاطرات خلیل ملکی ۳- همایون کاتوزیان، سایت، “خلیل ملکی و مسأله مدرن‌ شدن ایران” گفتگو با همایون کاتوزیان
داریوش آشوری، گفت و گو، از امید خلیل ملکی تا یاس احمد فردید- مهرنامه/ سایت تاریخ ایران، و فیس بوک خلیل ملکی/

خلیل ملکی: اندیشمندی تنها، علی میرفطروس، سایت گویا، ۲۰۰۷/ خاطرات سیاسی خلیل ملکی، به کوشش محمد علی همایون کاتوزیان – انتشارات رواق ۱۳۶۰/ همایون کاتوزیان، خلیل ملکی، از انشعاب تا همراهی مصدق، بی بی سی فارسی، ۲۰۱۲/ مجموعه مقالات خلیل ملکی، مجموعه ۵ جلدی، رضا آذری شهرضایی، ناشر اختران، سال ۱۳۹۶

۴- ایراندخت صدیه، اصول بنیادین سیاسی در مبارزات ملی شادروان دکتر شاپور بختیار، سایت ایران لیبرال، اگوست ۲۰۲۵

/ حمید شوکت، پرواز در ظلمت، زندگی سیاسی شاپور بختیار، انتشارات اختران، ۱۴۰۰

۵- پروانه اسکندری (فروهر)، صدای معلم، پایگاه خبری- تحلیلی معلمان ایران/ دویچه وله، ۲۹ اسفندماه ۱۳۹۹

مجلۀ ایران فردا، شمارۀ ۴۸، آبان و آذر ماه ۱۳۷۷، ویژه نامه پروانه و داریوش فروهر / بخوان به نام ایران، داریوش و پروانه فروهر، به روایت پرستو فروهر، آلمان، ۲۰۱۲

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.