دکتر سروش و تفسیر آیه ۱۲ سوره انفال

سه شنبه, 14ام بهمن, 1393
اندازه قلم متن

soaal5

۱- یادداشت آقای دکتر سروش را با عنوان «هله بر خیز که اندیشه دگر باید» در سایت «جرس» خواندم. از خواندن این یادداشت بر خلاف سایر یادداشت های آقای دکتر بسیار متاسف شدم. بسیار متاسف شدم از این که نواندیشی دینی ما، یا به قولی روشنفکری دینی ما هنوز اندر خم یک کوچه است و با استدلالاتی مانند حفظ «ناموس» و ناموس گرایی می خواهد بر دست و پای آزادی بیان زنجیری از کلمات فاخر بزند.

۲- یادداشت دکتر سروش را با تاسف بسیار خواندم زیرا دیدم مانند انسانی هراسان، درمانده میان مشتی وحشی خونخوار و عده ای فیلسوف و متفکر گیر کرده است و برای بزک کردن چهره ی عبوس آن چه اسلام حکومتی نامیده می شود و زشت و کریه نشان دادن آن چه جدایی دین از حکومت و آزادی بیان خوانده می شود، دست و پا می زند و به هر موضوع تاریخی و فکری و فلسفی مربوط و نامربوط چنگ می اندازد.

۳- من همیشه به خودم می گویم آیا اشخاصی مثل سروش پدر و پسر، یا کدیور و بازرگان و مهاجرانی، واقعا به آن چه می گویند اعتقاد دارند؟ یعنی این ها با همه ی سواد و دنیا دیدگی شان نمی دانند یا نمی فهمند که خشک و تر را به هم می آمیزند و معجونی به وجود می آورند که نه مورد قبول اسلام گراهای طرفدار خشونت و آدمکشی ست و نه مورد قبول متفکران و اندیشمندان مستقل که هیچ نظر سویی هم به دین و دین داری ندارند؟ بعد به خودم جواب می دهم، این ها حتما سعی می کنند با مسلمانان عادی که نه با حکومت ها کار دارند و نه خواهان به دست گرفتن حکومت ها هستند و زندگی عادی خودشان را می کنند و با نماز روزه ی طبیعی شان مشغولند حرف بزنند و ذهن آن ها را تلطیف کنند. با این گفته ها خودم را راضی می کردم به این که آقایان با آگاهی کامل، این همه خشک و تر تاریخی و فلسفی و علمی و ادبی را به هم می بافند و سعی می کنند از آن معجونی شیرین و گوارا به دست آورند و آن را به خورد مردم مسلمان دهند. اما آن چه در نوشته ی دکتر سروش دیدم مرا از این امید هم ناامید کرد.

۴- دوستان نو اندیش دینی ظاهرا نمی توانند یک موضوع معین را در نظر بگیرند و پیرامون آن بدون حاشیه رفتن سخن بگویند. دو تروریست اسلام گرا، ۱۷ نفر را به نام اسلام و مسلمانی و نابود کردن دشمنان اسلام، در کشوری که نه قوانین اش قوانین اسلامی است و نه مردم اش مسلمان اند می کشند چرا که یک نشریه، جرات کرده کاریکاتور حضرت محمد را کشیده است.

تاسف من از نفهمی و نادانی این تروریست ها نیست، بلکه تاسف من این است که دکتر سروش هم مثل آدم های چشم و گوش بسته و عقب مانده ی پاکستان و نیجریه، چنان سخن می گوید که انگار این نشریه و کاریکاتوریست های کشته شده اش، فقط اسلام و مسلمین و «پرچم» و «ناموس» مسلمانان، یعنی حضرت محمد را نشانه گرفته بوده اند و در نشریه شان از کاریکاتورهای دیگران مثلا از مسیح و موسی و مریم و سران کشورهای غربی و شرقی خبری نبوده است.

تاسف من این است که دکتر سروش که سال هاست در غرب زندگی می کنند، مثل آدم های چشم و گوش بسته ای که از دهات شان در پاکستان و نیجریه این طرف تر نیامده اند تصور می کند یا چنین به ما نشان می دهد که مردم و رسانه های غرب، از صبح تا شب در حال توهین به پرچم و ناموس مسلمانان یعنی حضرت محمد هستند و او را «دژم روی و زشت و سیاه» ترسیم می کنند و «عشق و غرور کرور کرور آدمیان عاشق و مومن را به سخره و استهزاء می گیرند»!

واقعا که جای تعجب است! یعنی دکتر سروش نمی داند که غرب چنین جای وحشتناکی نیست و مردمی که از صبح تا شب به دنبال کار و تحصیل و زندگی عادی و به دست آوردن نعمات مادی و معنوی هستند، نه می خواهند و نه اصلا به فکرشان می رسد که بخواهند پیغمبر اسلام را دژم روی و زشت و سیاه نشان دهند! کرور کرور انسان در غرب از صبح تا شب به دنبال کار و زندگی هستند و کاری به این کارها ندارند به شرطی که…

…به شرطی که وحشی های خونخواری که نام شان چه آقای دکتر سروش بپسندند چه نپسندند مسلمان است و امروز به عنوان نماینده ی اسلام در جهان شناخته می شوند، دست به کثافتکاری هایی نزنند که همین مردم که کاری به این مسایل ندارند و اتفاقا میزبان و پذیرای مسلمانان فراری از کشورهای اسلامی بوده اند و هستند، با دیدن سرهای بریده و خون های به زمین ریخته، این سوال برای شان به وجود نیاید که این وحشی گری ها کار کیست و کدام دین است که چنین جنایاتی را مجاز می شمارد و معتقدانش را به انجام آن تشویق می کند.

۵- دوستان اصلاح طلب و نواندیشان دینی، ظاهرا نمی توانند حرف خود را سر راست بزنند و باید همه چیز را بپیچانند. در بی بی سی فارسی برنامه ای پخش شد که در آن فرج سرکوهی و سروش دباغ و داریوش محمد پور حضور داشتند. آقایان طرفدار اسلام، برای توجیه حرف هایشان باید حتما به گذشته های دور و فلاسفه ی آزادی خواه جهان و این که دنیای غرب هم بی عیب و نقص نیست بپردازند تا اموراتشان بگذرد. هر سوال دقیقی هم که از آن ها می شد، با یک پیچش فلسفی و ارجاع به تفاسیر مختلف سر و تهش را به هم می آوردند. متاسفانه دکتر سروش هم در یادداشت خود چنین می کنند. آدم نمی داند به کدام بخش از یادداشت ایشان اشاره کند و در باره ی آن سخن بگوید.

۶- بر خلاف دکتر سروش بحث را چنان دراز نمی کنم و سخن را چنان در هم نمی پیچانم که خواننده، مانند افراد مشت خورده و گیج، صفحه را ببندد و مرعوب دانش قدیم و جدید نویسنده شود. تنها به نکته ای اشاره می کنم و سخن را به پایان می برم. زمانی که من فیلم سر بریدن گروگان های داعش مسلمان را می دیدم و بعد از آن با دقت به عکس های سرهای بریده شده نگاه می کردم، می دیدم که سرها، خیلی دقیق از بالای گردن بریده شده اند.

این سوال برای من پیش آمد که داعش چرا این گونه سر می برد؟…

اجازه بدهید استطرادا موضوعی را که اکنون به خاطر آوردم بازگو کنم. در دوران جوانی، زمانی که در فرانسه زندگی می کردم، و انقلاب اسلامی هنوز پیروز نشده بود، در جمعی از ایرانیان، سخن از آیه ۳۴ سوره ی نسا شد و این که این آیه صریحا می گوید زنان نافرمان را بزنید. من با خوشخیالی نوجوانانه گفتم محال است چنین چیزی در قرآن باشد و چون قرآن شما ترجمه به فرانسه است احتمال دارد در ترجمه ی آن دست برده باشند. با مصیبت فراوان به دنبال یک نسخه قرآن با ترجمه فارسی رفتیم و آن را یافتیم و با کمال تعجب دیدیم که به صراحت امر به زدن شده است. گفتیم شاید فارسی آن هم اشکال دارد. به عربی اش نگاه کردیم با این که عربی نمی دانستیم ولی این قدر سواد داشتیم که با دیدن «و اضربوهن» متوجه شویم که فعل، فعل زدن است.

ناامیدی داشت بر ما غلبه می کرد که یکی از دوستان که مثل نواندیشان دینی امروز فکر می کرد و شریعتی‌چی بود گفت این آیه ها تفاسیری دارد و معانی‌یی دارد و در بطن آن ها چیزهایی نهفته است که ما آدم های عادی نمی فهمیم و باید قرآن شناس باشی تا از این چیزها سر در بیاوری و به کنه مطلب برسی.

گفتیم حتما همین طور است و ان شاءالله زدنی در کار نیست که بعد این امید ما هم به ناامیدی تبدیل شد و دیدیم فن ناسخ و منسوخ در این جا کاربرد ندارد و به هر ترجمه و تفسیری نگاه کردیم دیدیم سخن از زدن است، گیرم یکی گفته فقط بزنید و یکی هم مثل آقای کریم زمانی گفته است که با ترکه ی نازک بزنید که زن دردش نیاید و از این زدن احساس محبت کند!

برگردیم سر اصل مطلب. با دیدن سرهای بریده، این سوال برای ما پیش آمد که چرا داعشی های مسلمان، سر مسلمانان را دقیقا از بالای گردن می برند. کاشف به عمل آمد که در آیه ۱۲ سوره ی انفال، برای ایجاد رعب و وحشت در میان کفار، توصیه شده که سر دشمن از بالای گردن بریده شود و انگشتان دست دشمن یا آن طور که برخی از مفسران نوشته اند دست و پای دشمن هم قطع شود که آن ها نتوانند اسلحه به دست بگیرند با مسلمانان مبارزه کنند و از همه مهم تر این که از مسلمانان عزیز جنگنده، بترسند.

البته این بار به سیاق جوانی به ترجمه ی خشک و خالی اکتفا نکردم و هر چه تفسیر بود از نظر گذراندم و دیدم که بله، امر به بریدن سر از بالای گردن شده است گیرم در هنگامه ی جنگ.

حالا آقایان داعش مسلمان، و انواع ایرانی شان یعنی کیهان تهران و آقای حامد سعادتی نامی که برای این ارگان آدمکشان می نویسد و توصیه به کشتن «اراجیف نویسان رسانه ای» در هر جای دنیا که باشند می کند و این توصیه را بر اساس آیه ۶۱ سوره ی احزاب می کند، خودشان را در وسط میدان جنگ می بینند و از کاریکاتوریست های شارلی ابدو تا نویسندگان بی دفاع ایرانی در داخل و خارج از کشور را سربازان کفار و کافر (که اتفاقا جناب دکتر سروش هم به رغم این که خودشان چند بار کافر نامیده شده اند، بی پروا از همین واژه برای افرادی که طرفدار آزادی بیان هستند استفاده کرده اند) باری سربازان کفار و کافر می دانند، با خواندن این آیات و شنیدن نظرات قرآن شناسانی چون جناب مصباح و جناب سبحانی و امثال این ها خود را موظف می بینند که بزنند و بکشند و بترسانند و سر ببرند.

حال سوال من از جناب دکتر این است که بهتر نیست به جای پرداختن به تاریخ اسلام به قصد یافتن دوران خوش و «بوستان دماغ پرور» و «دانشیان مسلمان» تفسیری از این آیات و روایات ارائه دهند تا لااقل آنان که هنوز به نام اسلام به کار آدم کشی و سر بریدن روی نیاورده اند به خود آیند و از «گل»های بوستان دماغ پرور گردند؟

و توصیه آخر من به آقای دکتر این است که کمتر به حکومت های سکولار و سکولاریسمی که «روز به روز خشن تر و ضعیف کش تر می شود» و «باده قدرت را به اندازه نمی نوشد و پاس ضعیفان را نمی دارد» و مژده زوال تاریخی آن هم داده شده است، بد بگویند چرا که خیلی از ما و از جمله آقای دکتر، در پناه همین حکومت های سکولار زندگی می کنیم و از آزادی بیان به صورت کامل برخورداریم و در جایی که «حکومت اسلامی» ما را تار و مار کرده است همین حکومت های سکولار به ما فرصت اندیشیدن و سخن گفتن و انتشار عقایدمان را داده تا جایی که نمک را بخوریم و نمکدان را بشکنیم.

متاسفانه در میان کشورهای اسلامی، حتی «یک» کشور اسلامی وجود ندارد که برای ما «بوستان دماغ پرور» به وجود آورده باشد و آزادی هایی که حکومت های سکولار «خشن و ضعیف کش» در اختیار ما قرار داده اند، به ما بدهد.

از هر کس انتظار چنین «ناشکری»یی برود، از آقای دکتر انتظار نمی رود!

 

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.