«من در این بخش از جهان و در این برهه از تاریخ امیدوارم که در آینده که شاید همین فردا و یا هر وقت دیگر باشد انقلابی جهانی به نفع حقیقت عدالت و تودههای مستضعف روی دهد. انقلابی که من نیز باید در آن به ایفای نقش بپردازم. انقلابی که نه با دعا بلکه در سایهی بیرق و شمشیر و جهادی مقدس با شرکت تمامی مومنان به دست میآید. من ایمان دارم که این جنبش به طور طبیعی پیروز خواهد شد.»
– علی شریعتی، انتظار مذهب اعتراض
میگویند روزی ابوسعید ابوالخیر به مسجدی رفت تا منبر برود. ازدحام مردم زیاد شد و خیلیها ایستاده بودند. یکی از جمع گفت: خدای رحمت کند هر کس را یک قدم از جای خود جلوتر بیاید. ابوسعید به منبر نرفت و گفت: هر چه ما میخواستیم بگوئیم، این مرد گفت.
حال هر کس که میخواهد در مورد «انقلاب اسلامی» به منبر برود هر چه بخواهد بگوید در خود ِ همین «انقلاب اسلامی» نهفته است. انقلاب اسلامی، انقلاب ِ «اسلامی» است.
آیا انقلاب اسلامی از مسیر خود منحرف شد؟
این سخن را بسیار شنیدهایم که انقلاب اسلامی در گذر زمان از مسیر خود منحرف شد و آمال و آرمانهای انقلاب آن نبود که امروز شاهد آن هستیم. این سخن را از بیشتر افراد و گروههایی که در به ثمر نشاندن انقلاب اسلامی نقش داشتند میشنویم. از اصلاحطلبان حکومتی که میگویند آرمانهای خمینی و انقلاب آن نبود که امروز شاهد آن هستیم. شعار انقلاب آزادی و استقلال بود اما امروز از آزادی ِ آن خبری نیست. اصولگرایان و بخشهای تندروتر جمهوری اسلامی نیز بسیاریشان بر این نظر هستند که انقلاب اسلامی از مسیر خود به جادهای انحرافی کشیده شد. آنها میگویند که قرار بود انقلاب اسلامی انقلابی متکی به اسلام انقلابی باشد که در آن مستضعفان بر صدر مینشینند و قدر میبینند و پابرهنگان و کوخنشینان زمام امور را در دست میگیرند اما امروز چنین نیست و بسیاری از مسئولان امر دیگر پابرهنه و مستضعف نیستند. حامیان چپ مارکسیستی انقلاب نیز میگویند آنچه ما در ضدیت با شاه دنبال آن بودیم این نیست که امروز شاهد آن هستیم. نهضت آزادی و ملی مذهبیها نیز انحراف انقلاب اسلامی را از همان روزهای ابتدایی انقلاب میدانند که در نهایت به حذف دولت موقت و تسخیر سفارت آمریکا منجر شد.
خلاصه انقلابیان دیروز، امروز عموما بر این نظر هستند که انقلاب اسلامی از مسیر خود منحرف شد. برخی از این گروه معتقد هستند که خمینی دیگران را فریب داد و ابتدا سخن از آزادی و دموکراسی گفت و وقتی زمام امور را به دست گرفت چهرهی اصلی و اصیل خود را نمایان ساخت و مخالفان را سرکوب کرد و دیکتاتوری را نهادینه کرد.
به راستی انقلابیان چه میخواستند؟
اینکه در یک یا دو یا چند مورد مشخص بخواهیم بگوئیم که انقلابیان دقیقا چه میخواستند شاید ممکن نباشد یا اگر باشد از عهدهی من برنمیآید.
انقلابیان و مردمی که دعوت آنان را لبیک گفتند احتمالا هر کدام از ظن خود یار انقلاب شده بودند و علیه نظم مستقر شوریده بودند. اما آنچه میتوان گفت این است که -با شواهدی که عرض میکنم- مطالبهی معترضان، آزادی و حقوق بشر، دموکراسی، لیبرالیسم، آزادی احزاب و مطبوعات و مواردی از این دست نبوده است. نه اینکه در ذهن و ضمیر هیچ کدام از انقلابیان چنین چیزی نمیگذشته است اما جریان غالب ِ افراد و گروههای انقلابی به دنبال این چیزها نبودند. کافی است برای درک این مهم به آثار نوشتاری و گفتاری تاثیرگذار ِ آن دوره رجوع کنیم. برای مثال کافی است کتابهایی که به صورت قاچاق یا قانونی بین عموم مخالفان شاه دست به دست میشده و میخواندهاند را مورد تحقیق قرار دهیم. یا گروههای سیاسی آن دوره را مورد واکاوی قرار دهیم مثلا حتا میتوانیم به لیست کتابهای پر فروش در دو سال ابتدایی پیروزی انقلاب که فضای سیاسی کمی بازتر بود رجوع کنیم. در این رجوع میشود دغدغههای اصلی قاطبهی مردم و انقلابیان را بهتر شناخت.
برای مثال در فروردین ۱۳۵۸ در «آیندگان» ستون جدیدی به راه افتاده بود که کتابهای پرفروش و زیر چاپ هفته را معرفی میکرد. محمد قائد آن را در سایت خود آورده است:
چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۵۸
۱- اقتصاد اسلامی، ابوالحسن بنیصدر ۲- اسلامشناسی، علی شریعتی ۳- تاریخ سیساله، بیژن جزنی ۴- اقتصاد به زبان ساده، محمود عسکریزاده ۵- سقوط ۷۹، پل اردمن، ترجمهی حسین ابوترابیان ۶- من متهم میکنم کمیتهی مرکزی حزب تودهی ایران را، فریدون کشاورز، ۷-آذربایجان و مسئله ملی، علی رضا نابدل ۸- منتخب آثار لنین ۹- چین بعد از مائو
میرسیم به ۵ اردیبهشت همان ۵۸
۱- آبشوران، علی اشرف درویشیان ۲- اقتصاد به زبان ساده، عسکریزاده ۳- انقلاب در انقلاب، رژیدبره ۴- پرتوی از قرآن، طالقانی ۵- تلخون، صمد بهرنگی ۶- دیوان لاهوتی ۷ جنگل، آپتون سینگلر، ترجمهی ابوتراب باقرزاده ۸- ماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگی، ۹- مقدمهای بر تاریخ، حمید مومنی ۱۰- اصول دیالکتیک. کیوان
به همین ترتیب اگر هفتهها را در بنوردیم به اسامی مشترک بسیاری بر میخوریم. همانها که یکی شان معلم انقلاب بود و دیگری پدر انقلاب و هکذا.
نگاهی به اسامی روشنفکران پیش از انقلاب نیز که در میان عام و خاص شهره شده بودند خالی از لطف نیست: علی شریعتی با بازگشت به خویشتن و شیعه حزب تمام و امت و امامت و …، جلال آل احمد با غربزدگی که سنگ شیخ فضلالله نوری را بر سینه میزند و مرگش را نشانهی استیلای غرب بر ما میداند، و یا داریوش شایگان با آسیا در برابر غرب و احسان نراقی با کتاب «آنچه خود داشت» و صمد بهرنگی و طالقانی.
اینها متفکران آن دوره ی ما بودند.اینها که معلمان و مروجان انقلاب اسلامی بودند در کدام آثارشان سخن از حقوق بشر و دموکراسی و لیبرالیسم و حق ِ داشتن احزاب مستقل و آزاد و مطبوعات آزاد گفته بودند؟
شک نیست که نظام پهلوی نظامی توسعهگرا بود هر چند دموکراتیک نبود و در آن احزاب آزاد نبودند و زندانی سیاسی وجود داشت، اما آیا مخالفان شاه و انقلابیان از این حیث که شاه دیکتاتور است و یا در نظامش آزادی احزاب وجود ندارد با او مخالف بودند؟ باید بگویم که اکثریت قریب به اتفاق نه.از قضا بیشتر انقلابیان با بخشهایی از رفتار و منش شاه مخالف بودند که نقاط قوت او محسوب میشد.
شاه در سیاست خارجی در پی منافع ملی ایران بود و به دستاوردهای تمدنی غرب احترام میگذاشت- اگر چه با دموکراسی به عنوان یک دستاورد مهم غربی بر سر مهر نبود- و غربستیزان نیز دقیقا به همین دلیل مخالفان شاه را تشکیل میدادند. برای مثال به مخالفت خمینی با حق رای زنان بنگیرید. یا به این سخنان علی شریعتی توجه کنید که میگوید:
“آزادی، دموکراسی و اصالت انسان در غرب دست به دست هم میدهند و آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین را غارت میکنند، به گرسنگی و جنگ و فقر میکشانند، فرهنگها و مذهبها را نابود میسازند و انسانها را به اکثریتی بومی و اقلیتی قرتی بدل میکنند و سازندگان تمدنهای بزرگ تاریخ را به شکل میمونهایی مسخ میکنند که جای دوست و دشمن را عوضی نشان میدهند و در تقلید از لوطیشان چه مسابقه و مفاخرهای.
نفت و مروارید و طلا و کنف و قهوه و … میبرند و هروئین و عرق و اطوار وارد میکنند. آزادی انسانی را میگیرند و آزادی جنسی میبخشند.”
انقلابیان یا به دنبال «جامعهی بی طبقهی توحیدی» بودند و یا به دنبال «دیکتاتوری پرولتاریا» و در این میان اتحاد ویژهای هم بین جامعهی توحیدی و نظام مبتنی بر دیکتاتوری پرولتاریا ایجاد شده بود. برای مثال خسرو گلسرخی در دادگاه به زبانی سخن میگوید که زبان مذهب است. حسین و علی و چهگوارا و مائو و ابوذر و لنین با هم متحد شده بودند و قطعا این اتحاد برای دستیابی به دموکراسی و آزادی فردی و اجتماعی و احزاب آزاد نبود چرا که در آثار و گفتههای این متحدان نشانهای از این چیزها نمیبینیم.
خمینی پس از انقلاب و پس از سرکوب قلمها در برابر آن گروههای مارکسیستی استدلال میکرد که شما که سخن از آزادی قلم و حزب میگویید مگر در شوروی – قبلهگاه ِ آن گروهها- آزادی احزاب و قلم وجود دارد؟ – نقل به مضمون- و از قضا درست هم میگفت.
انقلاب اسلامی بنا بر آرمانهای همین انقلابیان بر پا میشود. یکی از مدعاهای من در اینجا این است که انقلاب از فردای پیروزیاش هیچگاه از مسیر اصلی خود منحرف نشد. وقتی چنین میگوئیم برخی از انقلابیان گذشته در مخالفت با این گفته میگویند که شعار اصلی انقلاب «آزادی» بود و امروز آزادی نیست. باید عرض کنم که واژهی «آزادی» به تعبیر مولانا تنها یک «اشتراک لفط» بود و «اشتراک لفظ دائم رهزن است».
شما همین الان به سخنان خامنهای و دیگر سران حکومت گوش کنید. مگر اینها میگویند آزادی بد است و ما با آزادی مشکل داریم؟ اینها نیز با آزادی مشکلی ندارند اما آزادی در چارچوب موازین اسلامی. همان که در شعار مردم در انقلاب ۵۷ متجلی شده بود.استقلال، آزادی، جمهوری ِ اسلامی. جمهوری اسلامیای که خمینی اینهمه بر آن پافشاری میکرد و در برابر دیگر بدیلها که آن روزها بر سر زبانها بود – مانند جمهوری دموکراتیک اسلامی- مقاومت میکرد بیدلیل نبود. هماکنون نیز سخن از این می رود که با آزادی مشکلی نداریم بلکه مردم مسلمان هستند و آزادیها باید در چارچوب اسلام باشد و اسلام هم همان است که فقیهان میگویند و اساسا «اسلام سیاسی» و «اسلام برای حکومت» جز این هم نیست؛ اسلام عارفان که آن به کار خانقاه میآید و هو هو کردن و نه سیاست. از این رو دقیقا شعار متجلی در جمهوری اسلامی یک اسلام سیاسی بود که امثال شریعتی و خمینی و دیگران مروج آن بودند.
خمینی از همان ابتدا در بیشتر جاهایی که سخن از آزادی گفت، آزادی را با «اما» و «اگر» محدود ساخت. آزادی آری، توطئه خیر!
آری! انقلاب اسلامی از دل اسلام ِ انقلابی متولد شد. البته این به آن معنا نیست که همه ی انقلابیان باورهای مذهبی داشتند. کیست که نداند کسی مانند خسرو گلسرخی علقهی مذهبی نداشت اما در دادگاهش الگویش را حسین، امام سوم شیعیان و امام همهی خلقهای دربند معرفی کرد. امتزاج اسلام با دیگر نحلهها که در سک چیز و آنهم ستیز با غرب مشترک بودند آنها را به یکدیگر و علیه شاه متحد میساخت؛ آری! گروههای انقلابی عموما یک ویژگی مشترک داشتند و آن غربستیزی و عشق به شکلی از دیکتاتوری بود. و البته شرایط پیش از انقلاب اسلامی نیز برای اسلامگراها بیشتر از دیگر گروههای غربستیز فراهم بود و از همینرو دیگر گروههای غربستیز با گرایشهای غیرمذهبی نیز در کنار انقلابیان مسلمان و خمینی ایستادند.
محسن میلانی در کتاب «شکلگیری انقلاب اسلامی» به فراهم بودن شرایط برای مسلمانان انقلابی اشاره میکند:
” در سال ۱۹۷۵ تنها در تهران حدود ۹۸۳ مسجد وجود داشت که هر یک دارای یک پیشنماز و هر پیشنماز نیز به فراخورمحبوبیت خویش واجد ارادتمندان و مریدان بسیار بود.روی هم رفته بیش از ۸۴۳۹ مسجد در سراسر ایران وجود داشت.همچنین حدود ۱۶۴ تکیه سالانه در تهران بر پا بود که هر یک جمعیت قابل توجهی را به خود جذب کرده بود…علما یکی از مهمترین فروشندگان دوره گرد انقلاب ایران بودند و مذهب شیعه چتری ایدئولوژیک بود که مخالفان شاه تحت لوای آن دور هم گرد آمده و توانستند با تشکیل ائتلافی از گروه های متفرق با یکدیگر متحد شوند.( شکل گیری انقلاب اسلامی نوشته محسن میلانی انتشارات گام نو ۱۳۸۱ ص ۵۴).
رفسنجانی خواستهی مردم را در آن دوره چیزی جز اسلام نمیداند او به نقل از خاطرهای از خمینی چنین مینویسد:
«این مردم… اسلام را میخواهند. ۹۸ درصد مردم ایران حتا بلد نیستند کلمهی دموکراتیک را ادا کنند. چیزی بگوئید که مردم آن را بفهمند و برای آن انقلاب کرده باشند.»
– انقلاب یا بعثت جدید: علیاکبر هاشمی رفسنجانی ص ۱۶۲
زمانه گذشت و وسایل ارتباط جمعی گسترش پیدا کرد و مطالبات و خواستهها تغییر کرد اما انقلاب همان مسیری را طی میکرد که برای آن آغاز شده بود.
مخالفان دستهدسته به دستور خمینی اعدام شدند.۲۶ بهمنماه ۱۳۵۷ و تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اعدامها از پشتبام مدرسهی رفاه شروع شد. اعدامهایی که بیوقفه هنوز ادامه دارد.
آنروزها که اعدامهای بیمحاکمهی سران نظام گذشته شروع شد کمتر کسانی فریاد برآوردند که این اعدامهای بیمحاکمه در دادگاههای خلخالی انحراف از مسیر آرمانهای انقلاب است چرا که انقلاب آمده بود که بنای پیشین را به کلی نابود کند و از قضا تمام این رفتارها حرکت در مسیر انقلاب بود. حکومت در روزنامههای کثیرالانتشار نام و تصویر اعدامیان را منتشر میکرد و بیشتر مردم سرخوش از این اعدامها اسامی و تصاویر را دستبه دست میکردند. قطار اعدامها متوقف نشد و ادامه یافت. برخی از انقلابیان در زندان شدند و در دههی سیاه شصت چند هزار نفرشان در چند شب، مظلومانه کشته شدند. انقلاب به مسیر خود ادامه میداد. بسیاریها دیگر این مسیر را خوش نداشتند.
پذیرفتن خطا، کاری به غایت دشوار است از اینرو فریادها بلند شد که قرارمان این نبود و انقلاب از مسیر خود منحرف شده است. در صورتی که «حقه مِهر بدان مُهر و نشان بود که بود»
امروز سی و چند سال از آنروزها گذشته است. کسانی آمدند با این شعار که انقلاب از مسیر خود منحرف شده است سکان دولت را در نظام به دست گرفتند و اندکی تلاش کردند که انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف کنند. خرداد ۷۶ یکی از این روزها بود. اما انقلاب اسلامی همچنان بر اساس آرمانهای اصیل خود که همانا غربستیزی که نقطهی مشترک همهی انقلابیان بود به کار خود ادامه میدهد. هر بار امیدی در مردم ایجاد میشود اما انقلاب از مسیر خود ذرهای منحرف نمیشود و اکنون در دورهی اعتدال آمار اعدامهای روزانه سر به فلک میکشد. کافی است فقط به حکمهای ارتداد نگاه کنید که از قضا روز به روز در حال افزایش است. از محسن امیر اصلانی که اعدام شد تا سهیل عربی و تا روحانیانی چون بروجردی و همین روزها حکم ارتداد و اعدام حجتالاسلام جعفریتبار و همسرش.
اصلاح این نظام اگر معنای محصلی داشته باشد همانا منحرفکردن آن از مسیر انقلاب است نه بازگشت به دوران طلایی امام راحل!
دوران طلایی امام راحل دوران اعدامهای بیمحاکمه و کشتار ۶۷ و یا روسری یا توسری و حکم اعدام سلمان رشدی و …است. اگر انقلاب از مسیر خود منحرف نشود مردم هر روز بیش از گذشته طعم فلاکت و فقر و مصیبت را خواهند چشید.
بهزاد مهرانی
عضو شورای مرکزی گروه دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران
از: گویا