خدایا، خدایا، تا والنتاین بعدی، سپندارمذ را نگهدار!

جمعه, 24ام بهمن, 1393
اندازه قلم متن

hadi_khorsandi03

در میهن اسلامی، ولنتاین یا والنتان غوغا میکند. در حالیکه ایرانیان باستانگرا میخواهند روز سپندارمذگان (۲۹ بهمن) را جانشین روز والنتاین (۲۵ بهمن) کنند، اسلامی ها میخواهند آن را بیاندازند روی سال قمری که هر سال مجبور شویم ده دوازده روز عقب و جلو عشق بورزیم!

روز چهاردهم فوریه را غربی ها (علی الخصوص شرقی ها!) روز عشق و عاشقی میشناسند. کارت فروش ها و کادوبندازها و لوکس فروش ها سهمی اساسی در جا افتادن این روز دارند.

سابقه اش به روم باستان برمیگردد که روز ستایش قدیسی به نام والنتاین بوده. یکی از چهارده معصوم مسیحیت بوده انگار! چه میدانم. این شما این گوگول!

حالا اینجا هم باز دین و مذهب است که سهم عشق را فقط یک روز از سال تعیین میکند ! شاید هم برگردد به صدر اسلام و منطبق باشد با بیست و ششم ذیقعده سال دوم هجرت که برای اولین بار زنی در مدینه سنگسار شد.

در میهن اسلامی، ولنتاین یا والنتان غوغا میکند. در حالیکه ایرانیان باستانگرا میخواهند روز سپندارمذگان (۲۹ بهمن) را جانشین روز والنتاین (۲۵ بهمن) کنند، اسلامی ها میخواهند آن را بیاندازند روی سال قمری که هر سال مجبور شویم ده دوازده روز عقب و جلو عشق بورزیم!

valeitine

محمدعلی زم، معاون فرهنگی، اجتماعی شهرداری تهران خواسته است که سالروز ازدواج حضرت و فاطمه زهرا را روز عشق و محبت اعلام کنند و با والنتاین اسلامی به جنگ مدل غربی اش بروند.

این زیری هم با صلوات بر محمد و آل محمد، به جنگ عروسک ها رفته و دستور جمع آوری «آی-لاو-یو»ها را داده :

valeitine2

بیچاره عشق. سعدی بزرگ فرماید:

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز – کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بیخبرانند – آن را که خبر شد، خبری باز نیامد

عشق چیست؟

گفته بودی تا بگویم چیست عشق
عشق وقتی گفتنی شد، نیست عشق

حال اگر اصرار داری بیش ازین
گویمت آنچه نگفتم پیش ازین!

عشق دستور زبان زندگیست
تک سوال امتحان زندگیست

عشق پروازیست بر اوج جهان
هشت فرسخ آنور هفت آسمان

میروی آن سوی عالم مستقیم
میشوی دور از خدا ده متر و نیم

میپری از بیکران تا بیکران
زیر پایت جمله ی پیغمبران

ارتفاعی بر فراز دلخوشی است
آن سوی افسردگی و خودکشی است

***

عشق یعنی ایستگاه و انتظار
ازدحام مردم و سوت قطار

چشم تو در جست و جوی هموطن
آنکه با او سالها داری سخن

آنکه در زندان شده مویش سپید
همچنان در چشم او نور امید

***

گفت در بند سیاسی آن جوان
عشق یعنی روی حرف خود بمان

عشق یعنی استقامت داشتن
در بتون های اوین گل کاشتن!

عشق، در سلول مهمان بودن است
بهر آزادی به زندان بودن است

عشق یعنی با دهان بسته، قرص
خوردن شلاق خشم بازپرس

عشق جانی خسته اما سرکش است
پوزخندی بر گروه «آتش» است

عشق یعنی پایداری در وفا
چه گوارائی شدن تا انتها

دولت عشق از تلاطم ها جداست
بی خیال توطئه یا کودتاست

***

عشق گاهی کاغذ است و خودنویس
لرزش دست من و شعری سلیس

عشق یعنی جوهر خودکار جان
میتراود تا که بنویسد روان

عشق یعنی درد مردم در سخن
مثل شعر بهبهانی، طنز من!

***

چیستی آغاز و پایان جهان؟
عشق آغازست، پایان هم همان

چیست میل زندگی در جان ما
نیز واجبتر ز آب و نان ما؟

این همان عشق است، ذات و ژن شده
در هوای آدم، اکسیژن شده

این همان میراث میلیون سال هاست
اولین حس نآندرتال هاست

عشق یعنی شاه بیت یک غزل
شاعرش انسان و تاریخش ازل

***

چون درخت عشق، در این روزگار
هم خزان را خوش بدار و هم بهار

ریشه ات در خاک، پس خاکی بمان
گه به شادی گه به غمناکی بمان

گر بمانی دائماً در برج عاج
میبُرندت در کریسمس مثل کاج!

فیسبوک آزاد هادی خرسندی
منبع: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.