روزنامه های لوموند، فیگارو و لیبراسیون معمولاً در روزهای پنجشنبۀ هرهفته صفحاتی را به بررسی کتاب های تازه اختصاص می دهند. در روز پنجشنبه نوزدهم فوریه، بخشی از ضمیمۀ بررسی کتاب فیگارو به معرفی چهار کتاب از خانم ها رامیتا نوائی، سعیده پاکروان، پرینوش صنیعی و پریسا رضا اختصاص یافته است. بررسی این چهار کتاب زیر عنوان “آنتیگون در تهران” با عنوان فرعی “چهار زن علیه دروغ های جامعۀ ایران عصیان می کنند” به وسیلۀ محمد عیساوی و فرانسواز دارژان، روزنامه نگاران فیگارو، صورت گرفته است.
از این چهار کتاب سه کتاب مستقیماً به زبان های فرانسه و انگلیسی نوشته شده و چهارمی که متن فارسی آن در تهران سانسور شده است به زبان انگلیسی و سپس فرانسه ترجمه و در خارج از ایران منتشر شده است.
متن نوشتۀ فیگارو را در زیر می خوانید.
فیگارو ۱۹ فوریه ۲۰۱۵
آیا این صرفاً تصادفی است؟ چهار زنند که می نویسند و با توسل به داستان نویسی به تبیین و تشریح اسکیزوفرنی ای می پردازند که وطن شان قربانی آن شده است. کشوری که در آن آزادی بیان وجود ندارد اما زیستن در آن به شرط دروغ گوئی ممکن است.
آیا این هم تصادفی است؟ سه تن از اینان از نوشتن به زبان مادری خود، فارسی، خودداری کرده و مستقیماً به فرانسه و انگلیسی می نویسند. چنان که گوئی شرط آزاد بودن مستلزم گذر کردن از زبان مادری بوده است. افزون بر این این سه تن تهران را ترک کرده اند. تنها راه ممکن برای بازیابی آزادی مطلق چرا که چهارمی در ایران به چاپ نشدن کتاب خود رضایت داده است. حتا دور از مرزهای شان نیز این زنانند که از این پدیده به بهترین نحو سخن می گویند.
می توان بدون دروغ گفتن زیست؟
از نظر رامیتا نوائی، این زن روزنامه نگار، دروغ بنیاد “برابری طلبی” جامعۀ ایرانی است. در این مملکت، کسی که دروغ نگوید قادر به ادامۀ حیات نخواهد بود. عنوانی که این نویسنده برای مجموعۀ داستان های خود برگزیده بیش از هر چیز گویاست: “زیستن و دروغ گفتن در تهران”. در این جامعه که قدرت سیاسی و مذهبی در خصوصی ترین عرصه های زندگی مداخله می کند،بازی قایم موشک یک ورزش ملی است. برای باده نوشی، دیدار دوستان، عشق بازی، دیدن یک فیلم و خواندن یک نشریه باید به این ورزش متوسل و کار را مخفیانه انجام داد. کار به این جا ختم نمی شود چرا که برای مورد پسند ملاها واقع شدن نیز باید زیر یک چادر یا یک ریش مخفی شد. داریوش، سمیه، فریده و امیر شماری از پرسوناژهای این مجموعه داستان هستند. دختر دانشجوئی که در آستانۀ ازدواج است، یک عضو پیشین سازمان مجاهدین خلق ایران، یک زن مطلقه، یک قاچاقچی مواد مخدر و…نویسنده تأکید می کند که اگر چه نام ها تغیر داده شده اند هر گونه تشابهی با آدم هائی که وجود داشته اند اصلاً اتفاقی نیست. رامیتا نوائی در سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ خبرنگار روزنامۀ “تایمز” در تهران بوده است. داستان های او برگرفته از واقعیت ها هستند اما برای جذاب کردن و تضمین موفقیت کتاب، آن ها را در هیئتی افسانه ای ارائه می کند. نگاه گزارشگراو توانسته است تمامی جزئیاتی را ببیند که داستان ها را از شور و سرزندگی زیادی برخوردار کرده و این احساس را به خواننده می دهد که هیچ چیز در این شهر جنون زده از قلم نیفتاده است. شهری که راز دل خود را با خارجی ای که چند صباحی را در آن سپری می کند در میان نمی گذارد. تشریح آفیش هائی که از مضرات بدحجابی خبر می دهند، معرفی ملاهائی که در مورد همه چیز حتا قدرت گوشی های هوشمند فتوا صادر می کنند و به گوش دیگران رساندن صدای مردمی که در بیرون از خانه همه چیز را تأیید می کنند تا در درون آن و در خفا همۀ رشته های رژیم را پنبه کنند درونمایۀ این اثر است. دختران جوان داستان های رامیتا نوائی در زیر چادر شلوار جین تنگ و کفش های کتانی “کونورس” می پوشند و زنانی که سن شان بیشتر و دوران شاه را هم زیسته اند در مقابل مأمورانی که برای متوقف کردن کلاس های رقص آنان هجوم برده اند ایستادگی می کنند. زیستن زیر بار بی رحمی و ستم، هنری حیله گرانه است که هیچ کس در جهان در استفاده از آن به گرد پای تهرانی ها نمی رسد.
آیا می توان در مقابل جلادان ایستادگی کرد؟
با خواندن رمان فوق العادۀ سعیده پاکروان که عنوان “آزادی” را بر پیشانی خود دارد این وسوسه در انسان به وجود می آید که در پاسخ به این پرسش بگوئیم آری در تهران می شود در مقابل جلاد ایستاد و مقاومت کرد. این مقاومت و ایستادگی درونمایۀ اصلی مبارزۀ “رها”، پرسوناژی است که در صفحات کتاب آزادی با آن رو به رو می شویم. رها دانشجوی رشتۀ معماری است که از قشرهای مرفه جامعه برخاسته و به کشور خویش اعتماد دارد. در ژوئن سال ۲۰۰۹ در تظاهراتی که در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری و پیروزی محمود احمدی نژاد به مدد این تقلب بر پا می شود شرکت می کند. سرگذشت این زن، مظهر و نماد زندگی یک زن ایرانی است که در رمان آزادی دنبال می کنیم. در این مسیر به سرعت از سبکباری به تراژدی ای می رسیم که هزاران تن از تظاهرکنندگان با آن رو به رو شده اند. رها زندانی می شود و مورد تجاوز قرر می گیرد. پس از خروج از زندان، رها که هرگونه توهمی را در مورد آیندۀ کشورش از دست داده است تصمیم می گیرد سه جلاد خود را به پای میز محاکمه بکشاند. این قسمت شاید تنها قسمتی است که می توانیم آن را تخیلی تلقی کنیم چرا که به رغم این که با یک رمان رو به رو هستیم سعیدۀ پاکروان پرسوناژها- از حسینِ پاسدار تا کیان، دوست پسرِ، و والدین رها- را با چنان دقتی ترسیم می کند که حقیقی بودن شان را فریاد می زنند. سعیدۀه پاکروان در جاهائی از کتاب از همان روشی استفاده می کند که “سوتلانا الکسیو ویچ”، نویسندل اهل بیلو روسی یا روسیۀ سفید ازآن سود جسته است. از خلال رمان آزادی در می یابیم که کشوری که در آن آزادی بیان وجود ندارد یا اگر هم وجود دارد میزان آن بسیار اندک است و در آن خودسری و خودکامگی حکومت می کند چه گونه کشوری است. در این جا به تمامی کسانی که به زندان شان می اندازند چنین می گویند: “تو اینجا هستی چرا که علیه نظام توطئه می کنی، چرا که برای براندازی آن توطئه می کنی.”
آیا عشق ممنوع است؟
ممنوع کردن کتاب پرینوش صنیعی بهترین فکری نبوده که سانسورچیان در ایران داشته اند. برخلاف تصور آنان، این اقدام علاقۀ مردم ایران به این رمان قطور را که به سرگذشت معصومه اختصاص دارد دو چندان کرده است. معصومه که در شانزده سالگی به وسیلۀ خانواده به خانۀ شوهر فرستاده شده، مدت پنجاه سال تمام مبارزه کرده است تا مهار سرنوشت خویش را به عنوان زنی “عاشق” و زنی “مادر” در دست داشته باشد. در زیر پوشش یک رمان پرفروش و پرماجرا و در ورای عنوان عاری از شور و هیجان آن “حجاب تهران”، کتاب در بردارندۀ نشانه های دقیق زندگی زنان در ایران است.هیچ چیز در سیر و سلوک معصومه، این زن برخاسته از لایۀ میانی بورژوازی، اغراق آمیز به نظر نمی رسد. زنی که قربانی بدرفتاری برادرانی است که هریک جوجه خروسی واقعی در خانه اند. دانش آموز درخشانی که به تشویق پدر به تحصیلات دانشگاهی می پردازد اما به خاطر رد و بدل کردن چند نگاه معصومانه با مردی جوان از کانون خانواده رانده شده و مجبور به ازدواج با پیر پسری می شود. پیرپسری که عضو حزب کمونیست (توده) و مردی مهربان و نیکخواه است. در این رمان نشیب و فرازهای تاریخ ایران را پی می گیریم که در کوچک ترین زوایای خانوادۀ ایرانی منعکس می شود. خانواده ای که زن ایرانی به خاطر سرشاریش از توان و انرژی پایه و اساس آن است.
آیا قبلاً اوضاع بهتر بود
“باغ های تسٌلا” نخستین رمان پریسا رضا زادۀ تهران است. پریسا رضا به شیوه ای شاعرانه و ناب مستقیماً به زبان فرانسه می نویسد تا ایران سال های ۱۹۲۰ ، زمانی که ایران پرس یا پرشیا خوانده می شد، تا ۱۹۵۳ را در پیش روی خواننده بگذارد. نویسنده، داستان خانوادگی کتاب خود را از “یک جاده، جاده ای کشیده شده در بیابانی در امتداد کوه هائی از اصفهان به تهران” در ۱۹۲۰ آغاز می کند. کتاب به گذشته های دورتر می رود اما به نحوی شگفت انگیز اسکیزوفرنی ایران معاصر را تشریح می کند. در صفحاتی که نویسنده به سال های دهۀ پنجاه سدۀ بیستم می پردازد (به ویژه در آخرین فصل تحت عنوان “الهه، ایزد بانوی غرق شدگان”)، خواننده احساس می کند که در حال خواندن شرح رویدادهای اخیر ایران است تو گوئی که این کشور بر مداری از بی ثباتی سیاسی و اجتماعی جاودانه در گردش است و از دامن کودتائی به دامن کودتائی دیگر در می غلتد. چنین به نظر می رسد که تنها محمد مصدق، نخست وزیر ایران در سال های ۱۹۵۱تا ۱۹۵۳ و نخستین رهبر سیاسی که به شیوه ای دموکراتیک به قدرت رسید توانسته است برای مدتی کوتاه نسیمی از آزادی را بر چهرۀ این کشور به وزیدن وادارد. اما او نیز به وسیلۀ شاه ایران سرنگون شد، شاهی که به نوبۀ خویش توسط خمینی از تخت به زیر آورده شد.
ــــــــــــــــــــ
پانوشت ها:
مشخصات کتاب های منتشر شده به شرح زیر است:
۱-Vivre et mentir à Téhéran
De Ramita NAVAI, traduit de l’anglais par Cécile Dutheil de la Roche, STOCK, 348p.,21,50 Euros.
۲- Azadi (Protestations dans les rues de Téhéran)
De Saideh PAKRAVAN, BELFOND, 442p. 19Euros
۳-Le Voile de Téhéran
De Parinoush SANIEE, traduit de l’anglais par Odile Demange, ROBERT LAFFONT, 556p, 23 Euros.
۴-Les jardins de consolation
De Parisa REZA, Gallimard, 310p., 21 Euros.
از: گویا