رضا مقصدی: پیشانیِ بلندِ تو را “طنز” بوسه داد، (برای ایرج پزشک‌زاد)

شنبه, 10ام مرداد, 1394
اندازه قلم متن

ایرج پزشک‌زاد، چهره‌پرداز شکوهمندِ طنز فاخرِ ادبیاتِ داستانیِ ماست. او به غیر از نوشته‌های ارجمندِ بسیار، چه با نام خود و چه با نام “الف. پ. آشنا”، با کتاب “دایی‌جان ناپلئون”، جایی ماندگار وُ سزاوار، در جانِ داستان‌دوستانِ روزگار یافته است. این کتاب تا اکنون به ۸ زبان برگردانده شده است.

چندی پیش، بیست وُ دومین شماره‌ی “دفتر هنر”، ویژه‌ی ایرج پزشک‌زاد، در آمریکا منتشر شد. بیست وُ دو سال است “دفتر هنر” با پشتکاری ستودنی، به سردبیریِ هنرمند ارجمند بیژن اسدی‌پور انتشار می‌یابد.

شعر زیر را به نام او نوشته‌ام که برگرفته از این ویژه‌نامه است. باری، نام سربلندِ ایرج پزشک‌زاد در ذهن وُ زبان وُ حافظه‌ی تاریخیِ ما با شایستگی بسیار، ماندگار خواهد ماند.

رضا مقصدی

پیشانیِ بلندِ تو را “طنز”، بوسه داد

pezeshkzad-2-010815 (1)ایرج پزشکزاداز دوردستِ خاطره‌ی باغ، با منی!
آنجا که آسمانِ طربناکِ خاکِ ما
زیبایی‌ی شناورِ مهتاب وُ آب را
بر چهره‌ی جوانه‌ی ما، نقش می‌زند
چون روشنایِ عاطفه‌ی باغ، با منی!

مهتابِ مهربانِ درخشانِ جان ما
در روزگارِ رویشِ زیبای ارغوان
لبخندِ عشق بود.

دریا، سرودِ آبی‌ی ما را به سینه داشت.
صحرا، سلامِ سبزِ درختانِ صبح را
از واژه‌های سرخوشِ جانِ تو می‌شنید.

هرگاه، آه، در نفَسِ ماه می‌خلید
مهرِ تو بود تو!
از هر طرف به سینه‌ی مهتاب می‌چکید.

از دوردستِ خاطره‌ی باغ، با توام!
وقتی که شب، به شاخه‌ی شمشادِ ما نشست
دیدیم با خطابه‌ی تاریک وُ سوگوار
زیبایی‌ی زمانه‌ی ما را سیاه کرد.

وین رنجِ ماندگار
آن لحظه‌های صبحِ درخشانِ شاد را
همرنگِ آه کرد.

ما شاعران، به تعزیتِ باغِ ارغوان
گفتیم آنچه را که سرانجامِ درد بود.
اما درین میان
آن رنج – خنده‌ای که سرشتِ ترا نوشت
ما را به روزگارِ سزاوار، مژده داد.

مهتاب وُ آب وُ آینه دیدند
با ما به سرفرازی‌ی یک عشقِ پایدار
پیشانی‌ی بلندِ ترا “طنز”، بوسه داد.

reza.maghsadi1@gmail.com

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.