آقاى دکتر سروش؛ لطفا دست از سر مولانا و ذاکران محترم بردارید!

یکشنبه, 29ام فروردین, 1395
اندازه قلم متن

molana232

با وجود این که مولانا و شعرش را عاشقانه دوست دارم و او و اشعارش را افتخارى براى فرهنگ سرزمین ام مى دانم، اما اگر کسى بخواهد با استناد به عقاید و کلام او، کثافت و لجن را به من زیبا نشان دهد، به آن سخن و گوینده ى سخن لعنت مى فرستم!

عجب زمانه اى شده است! دردمندانه، در جایى نوشتم که گویى در دیوانه خانه اى به وسعت ایران زندگى مى کنیم. گویى دچار کابوسى وحشتناک شده ایم که رهایى از چنگال آن ممکن نیست. حکومت دیوانگان از یک سو، مردم جان به لب رسیده و به جنون کشیده شده از یک سو، بزرگان اهل فکر و اندیشه ى در انزوا و سکوت، و بزرگانى دیگر که متاسفانه ذهنا در قرون ماضى و جسما در خارج از مرزهاى ایران رحل اقامت افکنده اند از سوى دیگر.

نه! تو گویى مرزهاى این دیوانه خانه را انتهایى نیست. مانند کسى که ال اس دى مصرف کرده است، همه چیز را در هم مى بینیم. دور را نزدیک و نزدیک را دور مى بینیم. دچار دَوَران سر مى شویم و گاه به آسمان و کهکشان پر مى کشیم و گاه در قعر زمین و وسط مواد مذاب فرو مى افتیم. اگر حکومت نمى داند معنى قرن بیست و یکم چیست و مسیر پیشرفت بشر کدام است بر او حرجى نیست. آرزوى او اصلا این است که جهان را به ١۴٠٠ سال قبل برگرداند و به جاى هواپیما شتر سوار شود و به جاى فضا به قهقرا برود.

اما بزرگان اهل اندیشه و تفکر را چه پیش آمده است که هنوز نسخه ى درمان دردهاى بشر را از مولانا مى طلبند و میان اسلام عارفان و اسلام تهى مغزان تفاوت قائل مى شوند و «ذاکران محترم و مخلص مصائب اهل بیت رسول» را چیزى سواى «مداحان شعبان جعفرى صفت» مى پندارند؟ آیا قصد آن ها هم افزودن بر جنون و تباهى ماست؟ یا واقعا راه خوشبختى مردم امروز را در دفتر شعرى قطور مى جویند و آرامش روح و روان را در مداحى ذاکران مخلص اهل بیت که حکمشان از طبالان جداست مى یابند؟

درخواست من بسیار ساده است که تاکنون حتى یک نفر از عالمان روشن و ناروشن آن را بر آورده نکرده است: در تاریخ ١۴٠٠ ساله ى اسلام یک نمونه و فقط یک نمونه حکومت اسلامى نشان دهید که بتوانید به آن، حکومت خوب و بى عیب بگویید! یک حکومت اسلامى نشان دهید که علم کُش و خلاقیت کُش و هنر کُش نباشد و به درستى راه صلاح و فلاح را نشان داده باشد!

عیب نیست که من، به اندیشه و آرمان احمقانه اى دل ببندم که تا به حال وجود نداشته است چرا که بد و خوبى از آن ندیده ام و تا زمانى که این اندیشه و آرمان صورت تحقق نیابد بد و خوب آن را هم نخواهم دید. اما احمقانه نیست اگر ما ١۴٠٠ سال تاریخ را ورق بزنیم و از صدر اسلام تا کنون را زیر ذره بین تحقیق قرار دهیم و جز نابسامانى و درد و رنج و کشتار و مصیبت که همه و همه از این ریشه تلخ و تیره روییده است نبینیم و باز خواهان پاکیزه کردن این تاریخ سراسر آلودگى و ضد پیشرفت باشیم؟

با وجود این که مولانا و شعرش را عاشقانه دوست دارم و او و اشعارش را افتخارى براى فرهنگ سرزمین ام مى دانم، اما اگر کسى بخواهد با استناد به عقاید و کلام او، کثافت و لجن را به من زیبا نشان دهد، به آن سخن و گوینده ى سخن لعنت مى فرستم! مولانا براى خودش و زمان خودش بود و زشت و زیباى اندیشگى بسیار نیز داشت و عارى از عیب هاى عمده و اندیشه هاى سخیف و ناپسند نبود. حال بزرگ اندیشه و خرد امروز ما، مى خواهد با استناد به سخن مولانا و با نمونه آوردن از اشعار او مرا به کدام مسیر تاریک دیگرى که قطعا رو به گذشته دارد بکشد و بقیه ى این عمرى که در طول چهل سال گذشته سوخته است و تباه شده است را براى پیمودن کدام بیراهه ى به سوى دره تلف کند؟

جهان، در اندیشه ى حفظ زمین و مبارزه با گرما و حفظ گونه هاى جانوران و ترقى انسان و دستیابى به فضاهاى دور و ساختن سوپر هابل براى تحقیقات و اکتشافات علمى ست و بزرگ ما کماکان از «نعلین سیادت» سخن مى گوید؛ از «مداحان گولِ گول پرور»… که البته ایرادى هم ندارد ولى وقتى کار به مقابل هم نهادن نعلین سیادت و نعلین مولانا مى کشد، وقتى کار به مقابل هم نهادن مداحان گول با ذاکران مخلص مى کشد، اینجاست که فریاد انسان جنون زده و سلامت روان از دست داده بلند مى شود که آقا! دست از فریادهاى جگر شکاف مولانا بر سر زراقان گیج بى وقوف بردارید و به فریادهاى جگر خراش مردم زمان خود گوش دهید که بدبختى هایشان را و عامل اصلى بدبختى هایشان را با انواع و اقسام کلمات، با انواع و اقسام قافیه ها، معرفى مى کنند و با این فریاد جگر خراش، از لاهوت تا ناسوت را به لرزه در مى آورند.

اگر اى بزرگ محترم! خودتان هم به این گفته ها اعتقاد قلبى ندارید و مثلا مى خواهید تندروهاى متعصب را یک پله بالا بکشید و آن ها را به اندازه یک پله آدم کنید، یا دل مردم مذهبى را به دست آورید و باعث رنجش خاطر ایشان نشوید، دارید جفایى بزرگ به مردم سرزمین تان و حتى مردم جهان روا مى دارید. این ره که شما مى روید، انتهایش کف دره است و قربانیان آن هم مردم ساده دلى هستند که براى دفع بلا، هزار تومان در صندوق هاى صدقه مى اندازند و با این هزار تومان بیمه ى حضرت ابوالفضل، عاقبت هم به ته دره مى افتند و به طرز فجیع از بین مى روند. قربانیانش مردم ساده دلی هستند که چون از زمین خیرى ندیده اند با کتاب هاى جادوگرى و عرفان ایرانى و عرفان هندى و عرفان سرخپوستى مى خواهند به هپروت اعلا بروند بلکه در آن جا به خوشبختى و رفاه برسند.

اگر این مردم ساده دل چنین کنند، یک دلیل اش شما هستید. شما هستید که به آن ها توصیه مى کنید داروهاى جدید را نخورند و بروند سراغ ابن سینا و از نسخه هاى او استفاده کنند. افکار جدید را دنبال نکنند و بروند به دامن حضرت مولانا بیاویزند بلکه فرجى شود و بخت شان گشوده شود.

چه راه بیراهى و چه توصیه ى عاقبت بر باد دهى! بگذارید اعتبار و احترام بزرگان گذشته همان طور که هست، باقى بماند و لااقل شما آن ها را به لجن نیفکنید و موجب لعن و نفرین آن ها تا ابد نشوید. اعتبار آن ها و کلام شان فقط براى دوره ى خودشان است و بس، و تازه در خوب و بد همان گفتارها براى همان زمان ها، صدها اگر و اما هست.

بروید راهى را که دیگران نرفته اند، و بجویید مسیرى را که مجموعه ى تجربه و دانش بشرى مى گوید ما را دستکم به آزادى نیمبند مى رساند؛ ما را به رفاه نیمبند مى رساند؛ باعث مى شود حرف دل مان را بدون ترس و واهمه بزنیم و در اثر ترس، دروغگو نشویم؛ باعث مى شود نگرانى از فردا از میان برود و در اثر این نگرانى، حق بزرگ و کوچک را پایمال نکنیم و براى رسیدن به قله، پاى بر سر هم نوعانمان نگذاریم.

روضه ى مولانا دردى را از اجتماع امروز ما درمان نخواهد کرد. آقاى دکتر سروش! فریاد مرا مى شنوید و گفتار مرا متوجه مى شوید؟

be kanal site Melliun Iran bepeyvandid


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.