علیشاه سلطانی
حدود هفتصد تا هزار سال از ۳۰۰۰ سال تاریخ ثبت شده فلسفه غرب را امروزه فلسفه قرون وسطی یا فلسفه سده های میانه اروپا مینامند. این دروره همچون شبی تیره و ظلمانی میان عصر باستان و دوره رنسانس قرار داشت. تفتیش عقاید یعنی انگیزاسیون آن در پایان موجب مرگ و اعدام سی هزار نفر فقط در اسپانیا شد. در کشور پرتقال تا قرن ۱۹ روشنگران و مبارزان منتقد دین مسیح را بقتل میرساندند.
نظام اجتماعی حاکم در اکثر اینگونه کشورها سیستم فئودال-پادشاهی بود. عنوان قرون وسطی را گویا اولین بار هومانیستها بکار بردند و آنرا زمانی میان سالهای ۱۴۹۲-۴۷۶ میلادی دانستند. با بسته شدن آکادمی افلاتون در سال ۵۲۹ میلادی توسط سازمان کلیساها، عصرباستان رسما به پایان رسید.
دین مسیح برای تعریف و تفهیم و اثبات ادعاها و مقوله های مذهبی خود نیاز به فلسفه را در آغاز احساس نمود. آنها میگفتند فلسفه نه تنها باید از الهیات پشتیبانی کند بلکه نوکر آن نیز است. چون علم نتوانست نفی خدا را ثابت کند تمام شاخه های علوم، زمانی مفید هستند که در خدمت الهیات باشند.
در طول سده های میانه، رمانتیک شرقی ومسیحیت قرون وسطای غرب، عقیده و علم باهم سرشاخ شدند و الهیات به رقابت با فلسفه پرداخت. به نظر آنان انسان می بایست نخست ایمان بیاورد و سپس دنبال شناخت برود. گروهی از پدران مقدس کلیسا کتاب انجیل را اتوبیوگرافی و زندگینامه خصوصی خدا دانستند و میگفتند در آن دنیا انسان شخصا با خدا دیدار و ملاقات خواهد کرد. گروهی دیگرپیشنهاد میکرد که دولت مذهبی و الهی باید شرایط رفاه و صلح راتهیه کند تا مردم دنیال تقوا و پرهیزکاری و صواب و عبادت بروند.
از جمله مشخصات تاریخی سدههای میانه این بود که بعضی از دولتها و شهرها برای نخستین بار بوجود آمدند. ناسیونالیسم و ملی گرایی در میان بعضی از خلقها ریشه آگاهانه زد و به دلیل رشد و شکوفایی نسبی در بعضی از جوامع، دانشگاه و مدارس مذهبی برای اقشار مرفه به راه افتاد.
اغاز زمانی قرون وسطا نیز مورد اختلاف نظر است. بعضی انرا سال ۳۸۰ میلادی میدانند چون کنستانتین قیصرروم مسیحیت را دین رسمی و دولتی امپراتوری خود اعلان نمود. با بقدرت رسیدن روحانیون و پدران مقدس برای اداره جامعه، نیاز به ساختن کلیساها شدت گرفت. پاپ رهبر کاتولیکها در سال ۱۸۷۹ نظریات توماس آکوین ؛ روحانی مسیحی را فلسفه رسمی کلیسا اعلان نمود.
مسیحیت در آغاز ادعا نمود که دین یک فلسفه جدید است. آنها کوشیدند در رقابت با فلسفه یونان و فلسفه باستان به سئوالات مشکل و بی جواب ۱۵۰۰ سال پیش پاسخ دهند. اگر پرهیزکاری یونانی قبلا دانایی و عدالت و میانه روی و زیباشناسی و شجاعت بود، تقواهای مسیحی شامل عشق و ایمان و امید گردید. به نظر آنها پایه تفکر نباید خرد و عقل بلکه وحی و پیام الهی باشد یعنی نخست ایمان و سپس شناخت.
شناخت میبایست بر اساس عقیده و ایمان استوار باشد. از جمله مقوله های مهم قابل بحث برای دین مسیح در آغاز پروسه تشکیل جهان و رابطه انسان با خالق بود. گروهی دیگر اعلان کردند که میخواهند وحی دینی را با ابزارعقلی پاسخ دهند.
در پایان اسکولاستیکها یعنی مدرسین مسیحی میخواستند الهیات را با فلسفه آشتی دهند. آنها فلسفه را هنرشیطانی نامیدند و میگفتند اگر انسان مخالف وجدان خود عمل کند خود را گناهکار می نماید. یکی از نظریه پردازان دولت عدل الهی آگوست مقدس بود که میان سالهای ۴۳۰-۳۵۴ میلادی زندگی نمود. او گویا شاگرد فکری مکتب مانوی بود.
مانوی ها طبق تعریف اروپائیان مکتبی نیمه فلسفی و نیمه مذهبی بود که جهان را به دو نیرو یا طبقه نیک و بد تقسیم میکرد. مانی خود میان سالهای ۲۷۶-۲۱۶ زندگی کرده بود. آگوست مقدس سعی کرد فلسفه را به دین وابسته کند. او مینویسد بجای شناخت از فیزیک و طبیعت و متافیزیک یعنی ذات جهان و اشیاء و اخلاق، باید سراغ درس خدا شناسی و روح شناسی رفت.
به نظر آگوست مقدس تنها فایده فلسفه آن است که موجب عمق ایمان گردد. او میگفت سعادت فقط در دولت جمهوری الهی ممکن است. وی انسانها را به دو طبقه مذهبی تقسیم میکرد ؛ نجات یافتگان و لعنت شدگان. او باعث شد که سده های میانه از هومانیسم طبفاتی دوران باستان فاصله بگیرد و به مردم نصیحت میکرد که صبر جمیل داشته باشند چون برای ساختن جامعه آرمانی الهی نیاز به ابدیت و تمام طول تاریخ است.
در رابطه با فرهنگ قرون وسطی در منابع غرب پیرامون مفهوم خالق و خدا توضیحات گوناگونی داده شده مثلا در زبان لاتین به خدا دیوس میگفتند که به معنی صدا زده شده است. افلاتون و ارسطو آنرا نیروی تکاندهنده ثابت نام گذاشتند. در دین یهود، یهوه یعنی کدخدای محل و سرقبیله که قابل رویت نیست، و در مسیحیت با کمک ترکیبی از دین یهود و فرهنگ یونان، خدا را رحمان و رحیم دانسته و آنرا نخستین حرکت دهنده جهان بشمار می آوردند.
تماس Falsaf@web.de