نوشته ای که مدیر مسئول روزنامه قانون بخاطر آن تحت پیگرد قضائی قرار گرفته است.
هیچ یک از ما علاقه ای نداریم روزی گذرمان به زندان بیفتد اما همگی کنجکاو هستیم بدانیم در زندان بر زندانیان چه می گذرد و روزهای زندان چگونه شب میشود، البته همه میدانیم زندان دیگر یک سیاهچاله مخوف در اعماق تاریکی نیست و زندانی یک مددجوست و زندانبان مسئول نگهداری او. مددجو دارای حق و حقوق و محروم شدن از زندگی در جامعه مجازات اوست نه چیزی بیش از آن، هرچند این یک روی سکه است. کافی است ۲۴ ساعت با یک زندانی همراه شوید تا ببینید در دنیای مدرن زندانبانی امروز ایران چه بر سر یک زندانی می آید.
یک بیابان بزرگ در جنوبیترین قسمت استان تهران میزبان زندان بزرگ تهران است. آدرس روی کاغذ سرراست است، جاده قدیم قم، پلیس راه حسن آباد، جاده چرمشهر، کیلومتر ۵، شهرک صنعتی بیجین، مجتمع ندامتگاه تهران بزرگ معروف به بزرگ ترین زندان خاورمیانه،که طی مسیر ۵ کیلومتری زندان تا جاده، سهم هر زندانی در زمان آزادی است. زندانی بزرگ با جیره روزانه فقط ۲ ساعت آب که بسیار بی کیفیت است و مناسب برای نوشیدن نیست. آنچه میخوانید گفت وگوی « قانون» با یکی از افرادی است که برای ۲۴ ساعت مهمان زندان بزرگ تهران بوده و از آنچه در این ۲۴ ساعت بر او گذشته، میگوید.
۲ ساعت پشت درهای زندان
همراه مامور بدرقه زندان با طی مسافت طولانی به زندان رسیدیم اما خبری از ورود به زندان نبود. در این گرمای سرسام آور هوا ۲ ساعت بیرون زندان در بیابان در انتظار باز شدن درهای آن ماندیم. وقتی اجازه ورود دادند نیز ۷ ساعت انجام کارهای اداری برای رفتن به قرنطینه طول کشید.
اما در این ۷ ساعت چه رخ داد
صبح برای شرکت در دادگاه با لباس رسمی یعنی کت و شلوار حاضر شدم و در نهایت قاضی قرار کفالت صادر کرد تا انجام امور اداری کفیل زمان مان تمام شد به ناچار برای ۲۴ ساعت راهی زندان شدم. در پرونده نیز قرار کفالت ذکر شده و زندانبان حتی این را می دانست که روز بعد بنده آزاد خواهم شد و این یعنی من مرتکب جرم بزرگی نشده بودم که اگر هم شده بودم مستحق توهینهایی که شنیدم، نبودم.
توهینهای مکرر
هر سربازی که به ما می رسید هر چه از دهانش در می آمد نثار زندانیان و از جمله بنده میکرد. نه حرمت سن و سال و ریش سفید را می دانستند چیست و نه از اخلاق بویی برده بودند. به هرحال در ابتدای ورود تصور بر این است که ۲۴ ساعت زندان آن هم در قرنطینه نباید خیلی هم سخت باشد اما وقتی وارد شدم هر لحظه برایم چون کابوسی گذشت.
دریافت پول نقد وصدور کارت بانکی
به محض ورود گفتند هر چه دارید به صندوق امانت بدهید. ساعت، کلید ،گردنبند ،تسبیح و … را از ما گرفتند. بعد گفتند نمیتوانید پول نقد به زندان ببرید.
بانک پاسارگاد شعبهای در قسمت ورودی زندان دارد که از صبح تا ساعت ۸ شب فعال است و با دریافت پول زندانیان برای آنها کارت صادر میکند تا بتوانند مایحتاج خود را در زندان تهیه کنند.کارت را تهیه کردیم.
قیچی کردن کت یک میلیونی
مرحله بعدی تعویض لباس بود.گفتند لباسها را در بیاورید و درعین ناباوری جوراب بنده به سطل آشغال منتقل شد. نوبت به کفشها رسید که آن هم نصیب سطل آشغال شد با اینکه ۵۰۰ هزار تومان ارزش داشت وراضی بودم به یک نیازمند داده شود تا اینکه به سطلآشغال بیندازند.
نکته جالب بعدی این بود که کت یک میلیون تومانی من را با قیچی تکه تکه کردند.وقتی پرسیدم چرا چنین می کنید گفتند شاید مواد مخدر یا چیزی در آن پنهان کرده باشی. در کمال تعجب کت را نابود کرده وبه سطل آشغال انداختند.
حداقل کت را به یک نیازمندم میدادند. یک دیوار مهربانی بیرون زندان بگذارند اینها را آنجا نصب کنند. قیچی کردن و به سطل انداختن چه دردی را دوا می کند.هرچند با توجه به اینکه در پرونده قرار کفالت بنده قید شده بود و زندانبان می دانست فردا من آزاد خواهم شد میتوانستند لباسها را درانبار بگذارند تا یک روز بعد به خودم بدهند. عدم تعبیه انباری برای لباسهای افرادی چون من که فقط یک یا چند روز در زندان هستند، یک سوء مدیریت است و توجیهی ندارد.
کوتاه کردن موها
مرحله بعدی سلمانی بود. این بار زیر بار نرفتم. به هرحال سنی از من گذشته و سالهاست با مو و محاسن بلند زندگی کردهام. به دوستان،همسایگان و اقوام بگویم چه شده یکشبه موهایم را زده ام. آبرویی برای من در محل می ماند آن هم برای یک شب در قرنطینه بودن نه چند ماه و یک سال زندان، قرار بود فقط یک شب در قرنطینه باشم چرا باید محاسن و موهایم را می زدند. با اعتراض بسیار رئیس زندان لطف و آرایشگر پرسنل را صدا کرد تا فقط موهای سر را مقداری کوتاه کنند که حداقل خیلی نامرتب و زشت نشود که البته در نهایت کامل کوتاه کردند.
کارت بانکی بی اعتبار
بعد از ۷ ساعت وارد بند شدم.بعد از یک روز دوندگی و خستگی خریدن آب و یک تکه نان امری دور از ذهن نبود اما گفتند نمی توانم خریدی داشته باشم زیرا کارت پاسارگاد تا۳روز فعال نمی شود.
سود کلان بانک پاسارگاد در زندان
۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر ورودی روزانه این زندان، همه پول نقد خود را به بانک می دهند تا ۳ روزهم این پول در بانک بدون حق استفاده می ماند. اگر نگاهی به ارقام بیندازیم سود کلانی را برای بانک خواهیم دید.به هرحال گرسنه وتشنه مانده بودم و اگر لطف سایر زندانیان نبود خدا می داند چه بر سر منِ پیرمرد می آمد. یکی از عجایب زندان داشتن جیره روزی ۲ ساعت آب غیر قابل شرب است، فقط در این زمان می توان از سرویس بهداشتی استفاده کرد. اگر زندانی دچار سوء هاضمه و بیماری سوء هاضمه و… باشد چه باید کند؟ برای حل این مشکل هم مجبور به خرید آب معدنی بودیم اماکارت اعتباری ما فعال نبود.
بالاخره شب تاریک زندان سحر و قرار کفالت بنده پذیرفته شد اما مشکلات جدید شروع شد. زمان آزادی زندانیان شب است و ساعت ۲۰:۳۰ اسامی زندانیانی که قرار است آزاد شوند،اعلام میشود.
سوختن کارت بانکی
به محض اعلام اسامی کارت بانک پاسارگاد می سوزد.یعنی کارتی که نتوانسته ام با آن خریدی انجام دهم می سوزد و حتی نمیتوانم کارت را به زندانیانی که طی ۲۴ ساعت گذشته لطف کرده و آب وغذا برای من خریده بودند هدیه کنم تا لطف شان جبران شود.
پولی پس داده نمیشود
بعد از اعلام اسامی برای دریافت وسایل و پول خود رفتیم اما از آنجایی که ساعت کار بانک و امانتداری ساعت ۸ شب است و اسامی زندانیان ساعت۳۰ :۸ اعلام میشود، از دریافت امانت مانند کلید، ساعت ،پول نقد از بانک و…خبری نیست. زندانی بدون پول با یک جفت دمپایی در بیابان تاریک رها می شود به امید اینکه ماشینی از سر خیرخواهی او را تا شهر برساند. شاید بنده به همسرم نگفته باشم زندانی شده ام .بعد از ۲۴ ساعت نیمه شب با دمپایی بدون کت، موهای کوتاه شده، بدون پول وسایر وسایلم بروم خانه، بگویم کجا بوده ام؟ چه بر سر زندگی مشترک چند ساله من خواهد آمد؟
هزینه دمپایی زندانیان
البته در باب فلسفه دمپایی یک توضیح جالب این است که زندان بزرگ روزی ۳۰۰ نفر ورودی دارد این زندان یعنی روزی ۳۰۰ جفت دمپایی پلاستیکی نیازدارد. اگر قیمت هر جفت دمپایی ۵ هزار تومان باشد، میشود روزانه یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان. در ماه چیزی حدود ۴۵ میلیون تومان هزینه همین دمپاییهای پلاستیکی است که زندانی را با آن راهی خانه می کنند. یا لباس زیر و حوله ای که برای یک شب به ما دادند و بسیارهم نامرغوب بود کلی هزینه برای زندان دارد در حالی که برای بازداشت موقتیها کاربردی ندارد.
به هرحال ساعت ۱۰ شب از زندان خارج شدم، بماند با چه سختی بدون پول و وسایلم، به خانه بازگشتم. هنوز هم کلید دفتر و میز کار بنده در بخش امانات زندان است،از طرفی پول هم در بانک پاسارگاد است و در ماه مبارک رمضان هم نمی توانم تا زندان بزرگ بروم ،کم نیستند زندانیانی که شرایط مرا دارند.
حال تصور کنید زندانی ای از همدان، اصفهان، قم یا شهری غیر تهران باشد و نیمه شب آزاد شود یا باید صبح در بیابان بماند تا مسئولان بانک و امانتداری بیایند یا باهزار بدبختی به شهرش برود تا در فرصتی دیگر بازگردد که بسیاری از زندانیان فرصت نمی کنند باز گردند وپول ومدارک خود را تحویل بگیرند که این خودحجم بالایی از درآمد را برای بانک در پی دارد. جالب است بدانید شعبات داخل شهر بانک پاسارگاد هم جوابگو نیستند و فقط باید به زندان مراجعه کرد.
ای کاش بانک پاسارگاد پاسخگوی این رفتارخود باشد؛ اگر کارت الکترونیکی صادر میکند شرایط استفاده و بهره مندی آن را برای مددجو فراهم کند و زمان خروج از زندان یک دستگاه خودپرداز باشد مابقی پول را به مددجو بدهد.اگر اراده برای پرداخت پول زندانیان باشد انتخاب راه و روش منطقی کار سختی نیست.