همین که محمود فرجامى یاد دورانِ صد سال قبل را در این کتابها محفوظ نگه داشته تا مردمانِ صد سالِ بعد ببینند اجدادشان چه بدبختىهاى مسخرهاى را متحمل شدهاند، و طنزنویسان شان چه آدمهاى با حالى بودهاند که در آن اوضاع مىتوانستهاند، رو در روى قدرتهاى حاکم بایستند و آنها را با کلمات خود نمدمال کنند، بزرگترین خدمتىست که یک نویسنده مىتواند به آیندگان بکند!
اگر از شخص کتابخوان و با فرهنگى سوال کنیم که شما از طنز دهخدا و کتاب «چرند و پرند»اش چه مى فهمید، احتمالا پاسخ صادقانه اى به شما نخواهد داد. دهخدا را همه ى ما مى شناسیم و با لغت نامه و چرند و پرندش آشناییم. مى گویم آشناییم به این معنى نیست که این کتاب ها را حتما دیده ایم و یا در دست گرفته و خوانده ایم. نه. اسم دهخدا و لغت نامه اش و چرند و پرندش، چیزى ست در حد اسامى ارسطو و افلاطون و سقراط، که به هر که بگوییم، خواهد گفت آن ها را مى شناسم، ولى اگر بپرسیم خب این ها که بوده اند و چه کرده اند و چه گفته اند و کدام کتاب ها را نوشته اند، از هر ۱۰۰ نفر تقریبا ۹۹ نفر در گِل چسبنده ى این سوال خواهند ماند…
در تعریف طنز، انواع آن را بر مى شمارند و به صورت هاى مختلف دسته بندى مى کنند. در یکى از انواع دسته بندى، مى توان گفت که طنز روز داریم و طنز تاریخى. طنز روز هم آن است که بیشتر در روزنامه ها و وب سایت ها و وب لاگ ها و صفحات فیس بوک و غیره مى خوانیم. این طنز مثل نان سنگک است، یعنى باید درجا خوانده و به عبارتى خورده شود والّا بیات آن، نه خوشمزه است و نه خوردنى. فهم این طنز، به در ذهن داشتن وقایع روز بستگى دارد، یعنى چنین طنزى را وقتى مى توان فهمید و از آن لذت برد که خبرهاى روز را در ذهن داشته باشیم. مثلا امروز که احمدى نژاد و خل بازى هایش را مى بینیم، وقتى طنزى در باره ى او مى خوانیم، آن خل بازى ها را که به صورت نوشته و تصویر در ذهن داریم بر آن طنز منطبق مى کنیم و آن طنز جلوى چشم ما زنده مى شود و تا اعماق جان ما نفوذ مى کند. یا همین سلطان اردوغان که این روزها بر صدر اخبار نشسته است و راست و چپ هنرنمایى ى سیاسى مى نماید، وقتى «همین امروز» چند خط در باره اش مى نویسیم، مثل یک مایع لزج مى آید وسط کلمات ما را پر مى کند و نوشته ى ما را تبدیل به چیزى دیدنى و فهمیدنى مى کند.
حالا بیاییم دفتر تاریخ را ورق بزنیم و برویم به صد سال بعد که نه اسمى از احمدى نژاد در میان است نه ردّ و اثرى از سلطان رجب عثمانى و زیاده خواهى هاى او باقى ست. جوانان صد سال بعد که به سیاق جوانان امروز و جوانان دیروز پاى رایانه هایى که بیوچیپ در آن ها کار گذاشته شده و با سرعت هزار تریلیون عمل در ثانیه به کار پروسس اطلاعات مشغول است و با سرعت ۴۰۰ پتا بیت بر ثانیه در فضاى «مجازى-واقعى» اطلاعات رد و بدل مى کند و تصاویرش هم به صورت «هولوگرام لمسى» تولید مى شود، نشسته اند، «حال اش» را ندارند که بروند سراغ تاریخ ۱۰۰ سال قبل و قیافه ى آدم هاى وحشتناکى مثل احمدى نژاد و اردوغان را به صورت هولوگرافیک تماشا کنند و طنزهایى که در باره ى آن ها نوشته شده است و با نثر و زبانِ کهنه و غیر قابل فهم ۱۰۰ سال قبل بخوانند! «برو بابا! الان بشینم طنز اون طنزنویس رو که اسم اش هم یادم نمیاد در باره ى احمدى نژاد بخونم؟! که چى بشه!»
من و شما، اگر امروز سراغ «چرند و پرند» مى رویم یا با عبید زاکانى حال مى کنیم، علت اش بیشتر افزودن به دانایى و نشان دادن دانایى و توانایى به دوستان و رفقاست والّا ما را چه به طنز ۱۰۰ سال به بالای دهخدا و عبید! عبید هم بامزه است براى این که اولا موجوداتى را ترسیم کرده که امروز هم آن ها را مى بینیم بنابراین حرف عبید را مى فهمیم ثانیا ایشان خجالت-مجالت سرش نمى شده و از کلمات خطرناک استفاده ى بهینه مى کرده است…
مرا ول کنید تا صبح در این باب مى نویسم و دست آخر هم یادم مى رود که مى خواهم در اینجا دو جلد کتاب مستطاب و بسیار خواندنى طنزپرداز معاصر، جناب محمود فرجامى را معرفى کنم که جلد اول «خنده و خاموشى» نام دارد و جلد دوم «ضد فراموشى»…
خنده و خاموشىِ محمود خان فرجامى، گزیده ى ده سال طنزنوشته هاى سیاسى و اجتماعى ایشان را که مربوط به سال هاى ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۹ مى شود در بر مى گیرد. ضد فراموشى هم گزیده ى طنزنوشته هاى سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۳ و دوران پس از خروج طنزپرداز عزیز ما از ایران را با چاپى زیبا و دلپذیر در اختیار خوانندگان علاقمند قرار مى دهد.
این دو جلد کتاب، با حروفچینى خوب و تمیز، و با طرح روى جلد بسیار گویا به وسیله ى «انتشارات اچ اند اس مدیا»ى لندن، همین امسال به دو صورت کاغذى و دیجیتالى منتشر شده که علاقمندان مى توانند در هر جاى دنیا که هستند آن را تهیه کنند و از خواندن اش لذت ببرند.
وقتى قلم به دست گرفتم و شروع به نوشتن این مطلب کردم، نمونه هایى از این دو جلد کتاب را یادداشت کردم، ولى بعد دیدم مطالب آقاى فرجامى، این قدر متنوع و گوناگون است که اگر یک نمونه را بیاورم و از نمونه هاى دیگر یاد نکنم، به نمونه هاى یادنشده جفا کرده ام.
ولى مگر مى شود از دو جلد کتاب، با حجم حدود ۶۰۰ صفحه، آن قدر نمونه آورد که مخاطب این مطلب بتواند به رنگارنگى این باغ پر گل پى ببرد. نه! چنین کارى شدنى نیست. اما به عنوان کسى که این ۶۰۰ صفحه را ورق زده و از مطالب متنوع و بدیع آن خوشه چیده مى توانید بشنوید و اگر خواستید قبول کنید که خواندن این کتاب با این حجم شما را خسته نخواهد کرد.
چراى آن را الان خدمت تان عرض مى کنم. محمود فرجامى این استعداد را دارد که در عرصه ى پهناور طنز، در یک جا مستقر نشود و اتراق نکند. حتى طنزنویسان نامدار گذشته، گرفتار این مصیبت شده اند که توانایى تغییر سَبْکْ پیدا نکرده اند و نوشته هاى شان از همان بدو تولد، مُرده و بر خواننده بى اثر بوده اند. تکرار بى رویه ى سبک، براى یک طنز پرداز حکم هلاهل دارد. چنین طنزى مثل هر چیز تکرارى، دل خواننده را مى زند و بوى ناى اش از چند فرسخى به مشام مى رسد. طنزنوشته هاى ارائه شده در دو جلد کتاب «خنده و خاموشى» و «ضد فراموشى» دچار این مصیبت نیست و هر طنزى در جاى خودش خواندنى و دلپذیر است.
البته این همه تعریف مى کنیم معنى اش این نیست که در میان طنزنوشته ها، تک و توک، نوع ضعیف یا نادلپذیر وجود ندارد. چرا وجود دارد ولى این موضوع بیشتر سلیقه اى ست تا مبتنى بر نقض اصول مسلم طنزپردازى (اگر وجود چنین اصولى را اصولا قبول داشته باشیم.)
حُسن دوم این دو جلد کتاب، که حُسن بسیار بزرگى هم هست، این است آقاى فرجامى، ما را با طنزنوشته هایش وسط تاریخ امروز رها نکرده است و به ما نگفته است که بروید خودتان ببینید این فلان کس و بهمان کسى که من در باره شان نوشته ام چه مى کرده اند و چه مى کنند. به عبارتى ما را براى خواندن طنزنوشته هایش زجر کش نکرده است. همان بدبختى یى که موقع خواندن طنز دهخدا داریم و نمى دانیم که این «وزیر جنگ» و آن «رکن السلطنه» و «سالار الدوله» که از آن ها نام مى بَرَد کیستند و در نوشته هاى او چه مى کنند.
اما محمود خان -مثل مولفان آثار فرخى یزدى و ملک الشعراء بهار- کار بسیار پسندیده و نیکویى انجام داده و زحمت کشیده در پانویسِ شروعِ هر طنز، توضیح مختصرى، در باره ى رویدادهاى آن روز و اشخاص دخیل در این رویدادها و یاد شده در طنزها داده و خواننده دقیقا مى تواند بفهمد که جریان از چه قرار بوده و موضوع طنز چیست. بعضى وقت ها این توضیحات از خودِ طنز خواندنى تر و لذت بخش تر مى شود که البته این را شوخى مى کنم و این اخبار بدون طنز فرجامى جز درد و رنج و کمدى – کلاسیکِ اشک آور چیزى به ما نمی دهد.
حالا با این طنزهایى که به امروز مربوط است، صد سال دیگر چه کنیم؟!…
اى خانم! اى آقا! صد سال دیگر ما مرده ایم و ممکن است نه از تاک نشانى باشد و نه از تاک نشان! مردم صد سال بعد هم لابد براى خودشان فکرى مى کنند و لازم نیست ما زیاد نگران حال آن ها باشیم. همین که آقاى فرجامى یاد دورانِ صد سال قبل را در این کتاب ها محفوظ نگه داشته اند تا مردمانِ صد سالِ بعد ببینند اجدادشان چه بدبختى هاى مسخره اى را متحمل شده اند، و طنزنویسان شان چه آدم هاى با حالى بوده اند که در آن اوضاع مى توانسته اند، رو در روى قدرت هاى حاکم بایستند و آن ها را با کلمات خود نمدمال کنند، بزرگ ترین خدمتى ست که یک نویسنده مى تواند به آیندگان بکند!
ما هم در حال حاضر مى توانیم این کتاب ها را بخوانیم و از این که چنین ابراهیم وار، در آتشى عظیم، جلز و ولز مى سوزیم و جز لبخند زدن و «لبخنداندن» کارى از دست مان بر نمى آید، با خواندن نوشته هاى فرجامى، به لبخند زدن مان ادامه دهیم، بلکه خداوند رحمى به حال ما بکند و آتش، گلستان شود!
نمونه ى این دو جلد کتاب را مى توانید [در این جا] مطالعه کنید.
از: گویا