چشم بگشا

دوشنبه, 30ام دی, 1398
اندازه قلم متن

از منوچهر برومند م ب سها  

چشم بگشا‌‌‌ چگونه ایرانی
غرقه در‌موج غم قرین فناست

در زمین و هوایِ کشورِ خویش
هدف تیر و ترکش و تیپاست

اشک خون می چکد به دامنها
زین گران بار غم که در دلها ست

دست ِبیدادِ جهل و نقضِ حقوق
شد پدیدار و داد ناپیداست

گو به‌ منّاعِ خیر و ‌حقُ النّاس
حقِ اجماعِ خلق حُکمِ خداست

هرکه امحاء حق کند بی شک
نابکاری پلید و بس رسواست

چشم ‌تدبیر و عقل دور اندیش
ای دریغا که خفته و اخفاست

از کران تا کرانِ خاکِ وطن
هر کجا بنگری ستم غوغاست

ظلم‌‌‌ و جوری مضاعف از اجحاف
بر خلایق شود که واویلاست

خلقِ مظلوم‌ِ بی پناهِ شریف
دست ِ کوتاهشان بسوی خداست

کوخی‌ یکسو و آن طرف‌ کاخی
که‌ بلندای رفعتش به فضاست

کنج آن کوخ کودکی نالان
در پی‌جستجوی نان و نواست

می‌رود تا میان مزبله ای
یابد آن‌پس غذا که در آنجاست

مُنعِمِ قادری که در کاخست‌
داغِ‌پیشانیش ز روی ریاست‌

آنکه دستی به منصبی دارد
مسندش جای ردّ لطف و عطاست

چون به خود کامگی کند تاکید
طلب ِ معدلت از او ‌ بیجاست

رهرو راه شرّ و باعثِ جور
خاطیِ خوف و مخطیِ بلواست

مرد و زن از جوان و کودک و پیر
سر بسر پای بست خبط و خطاست

وز خطای خودی چو بیگانه
روزگاری سیاه‌ و جان‌ ‌فرساست

فقر و فحشا و اعتیادِ مزید
مایهء رنج و ابتلا به بلاست

خانه از پا فکن‌ چو صَرصرِعاد
که ز آسیبشان‌‌‌‌‌‌ هماره عزاست

مام‌میهن‌ ز رنج در تب و تاب
مانده از پویه بی کس و تنهاست

گوید او را (سها) که مادر جان‌
از شرنگم صراحی صهباست

دیماه ۹۸

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.