گردگیری یک نامه تاریخی

دوشنبه, 26ام خرداد, 1399
اندازه قلم متن

گاهی که حوصله ها سر می رود ورق زدن رویدادهای گذشته می تواند حال آدم را از کسلی در بیاورد و به اشخاصی فکر کند که در زندگی خود تصمیم های با اهمیتی گرفتند، تصمیماتی که خیلی ها در زمان حیات سیاسی شان نگرفتند. شگفت اینجاست که این افراد اندک، آنچنان که باید از کارشان هم نتیجه‌ نگرفتند اما بخاطر اقدام شان دردسرهای عجیبی کشیدند و به سرنوشت های گوناگونی دچار شدند. مرور آن کارها بعد از سالیان سال، پندآموز است. در تاریخ اجتماعی هر سرزمینی به راحتی می شود از این قسم کارهای جالب توجه پیدا کرد که در نوع خود خواندنی هستند و می تواند حلاوتی برای خواننده امروزی داشته باشد. یکی از آن نمونه ها در ایران ما، نوشته ای است که مشهور شد به «نامه سه امضایی ». این نامه خطاب به شاه نوشته می شود اما دقیقا زمانی رییس دستگاه سلطنت نامه به دستش می رسد که او از این جور توصیه ها خوشش نمی آید و شنیدن این توصیه ها را برای خودش کسر شأن می داند؛ یعنی درست عصر روز ۲۲ خرداد سال ۱۳۵۶ خورشیدی. در آن نامه چه بود که باعث عصبانیت آن مقام می شود! از همان بند اول دقت کنید؛ «پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی. فزایندگی تنگنا ها و نابسامانی های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور چنان دورنمای خطرناکی را در برابر هر ایرانی قرارداده که امضاکنندگان زیر، بنا به وظیفه ملی و دینی در برابر خدا و خلق خدا باتوجه به اینکه در مقامات پارلمانی و قضایی و دولتی کشور کسی را که صاحب تشخیص و تصمیم بوده، مسئولیت و مأموریتی غیر از «منویات ملوکانه » داشته باشد نمی شناسیم و در حالی که تمام امور مملکت از طریق صدور فرمان ها انجام می شود و انتخاب نمایندگان ملت و انشای قوانین و تأسیس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخص اعلی حضرت قرار دارد که همه اختیارات و افتخارات و بنا براین مسئولیت ها را منحصر و متوجه به خود فرموده‌اند این مشروحه را علی رغم خطرات سنگین تقدیم حضور می نماییم…»
آن سه تن که این نامه را، صبح یک روز گرم امضاء کردند چه اشخاصی بودند که اینگونه سبب برآشفتن شاه شدند؟ دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر و نفر آخر، دکتر شاپور بختیار. هر سه نفر از اعضای ردیف نخست جبهه ملی وقت حساب می شوند. شاه در سخنرانی ها و مصاحبه هایش از تحمل شنیدن صدای مخالف، وجود آزادی های سیاسی و اجتماعی در کشور و دعوت از اندیشمندان برای ارائه راهکار برای دروازه های تمدن بزرگ داد سخن می دهد اما این نامه یک و نیم صفحه ای را بر نمی تابد. ساواک به سرعت هر سه فعال سیاسی را برای ادای پاره ای توضیحات بازداشت می کند. اگر در فحوای نامه دقت شود صحبت از نکته هایی ست با عنوان برقراری دمکراسی و تاکید بر منتخبین ملت یعنی به تعبیر روشن انتخابات آزاد. در حالیکه در بین مخالفان شاه، چپ گرایی احساساتی چنان غوغایی بپا کرده که حواس کمتری به این خواسته های ملی و تصریح شده در قانون اساسی است البته اندیشمندانی چون مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس عزت الله سحابی و دکتر مصطفی رحیمی هم در فضای فکری جامعه حضور دارند که وضعیت حاضر را هوشمندانه دنبال می کنند و خواهان «لیبرابیسم» و «دمکراسی از دست رفته » پس از شوک نفتی هستند. متاسفانه این دسته افراد روشنفکر که درد های کهنه میهن را می شناسند در اقلیت هستند و شماری نویسنده و شاعر چپ گرا که بر طبل مبارزه با امپریالیسم می کوبند و بشدت تحت تاثیر پیدا و پنهان اردوگاه واپسگرای شوروی کمونیستی هستند در اکثریت بالایی قراردارند. نکته سوم که در نامه سه امضایی گوشزد شده،  اشاره صریح به سلطه پنهانی است که شاه در همه ارکان تصمیم گیری کشور، از خود نشان می دهد. این وجیزه از پشت نقاب مهربان یک دیکتاتور پرده گشایی می کند تا چهره هیولایی او برای ملت آشکار شود. در ادامه این نامه کوتاه به نکته ای اشاره شده که بازهم تحمل شنیدن این صدا را برای دستگاه چاپلوس پرور سلطنت، بسیار سخت و گران بار می کند؛ «…تنها راه بازگشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصی از تنگناها و دشواری هایی که آینده ایران را تهدید می کند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت یاشدو خود را بر طبق قانون اساسی، مسئول اداره مملکت بداند. »
اگر به توصیه های این نامه عمل می شد در واقعیت امر، به نفع نظام سلطنت تمام می شد و می توانست آن دستگاه کهنه دیوان را با اصلاحات ساده ای، دستکم تا چند دهه بیمه کند اما با بی اعتنایی حماقت بار دربار چنان شد که دقیقا مطابق تقویم خورشیدی و با یک شمارش معکوس ۲۰ ماهه ای، حکومت شاهنشاهی با تمام قدرت ظاهری و گارد تا دندان مسلح خودش فرو ریخت. این سنت جاری دیکتاتورهای مغرور تاریخ است که در زمان قدرت، هیچ صدایی نمی شنوند تا کم کم به بن بست نکبت بار خویش نزدیک شوند. اما سکانس بعدی شنیدنی تر است که از میان امضا کنندگان، دو تن به کابینه اولین دولت پس از سقوط شاه راه می یابند و در مسند وزرای منتخب ملت قرار می گیرند. این یادآوری عبرت آموزی ست که تاریخ ملت ها همواره آن را گزارش می دهد.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. در ببن این سه نفر فقط و فقط زنده یاد شاپور بختیار است که می توان به درستی به او لقب روشنفکر داد.اصولا روشنفکران کسانی هستند که با عوام به یک مسیر نمی روند و تلاش می کنند خود مسیر ساز باشند.سنجابی و فروهر فاقد چنین شرایطی بودنو بنابراین بدون اینکه این بینش سیاسی را داشته باشند با جریان ارتجاع و واپسگرای کشور همراه شدند و وقتی متوجه کلاه گشادی که بر سرشان رفته بود شدند که کار از کار گذشته بود.صرفا شادروان بختیار بود که دانست با آن موج ویرانگر موجود دیگر کورسوی امید به پیشرفت و ترقی هم به خاموشی می گراید بنابراین با قرار گرفتن در جای درست تاریخ به دنبال برگرداندن کشور به مسیر واقعی خود بود.او می دانست که دیکتاتوری شاه بد است ولی بدتر از آن دیکتاتوری نعلین است.چیزی که امثال بازرگان و سنجابی و بقیه به ظاهر ملی گرایان فاقد درک آن بودند.پس مسیری را انتخاب کرد حتی منجر شد دو نفر دیگر هم بر او بتازند و با جهل خویش یاری رسان نابودی کشور باشند.