«نخل»
تو تنش هزارتا ترکش داره
دلِ خون و روح سرکش داره.
توی گوشش صدای خمپاره
زخمای قدیمیشو میشماره.
وسطِ دشتِ پر از خاکستر،
روی پاش موند یه نخل بیسر.
موجِ انفجار هنوز باهاشه
نمیتونه مثلِ سابق باشه
نخلِ سربریدهی نخلستون!
با تموم غصههات تنها بمون!
اینجا هیچ نخلی باهات محرم نیست
هیچکی ریشهش توی خاک محکم نیست.
نخلای جوون بهت میخندن
چشماشونو روی تو میبندن.
نمیدونن دلِ گود یعنی چی
جنگی که تموم نشد یعنی چی.
نمیفهمن هیچی از نشکستن
طعنهها شنیدن و لب بستن.
نخلِ سربلندِ بیسر بودن
زنده بودن ولی پرپر بودن.
نخلِ سربریدهی نخلستون!
با تموم غصههات تنها بمون!
دیگه هیچ نخلی باهات محرم نیست
هیچکی ریشهش توی خاک محکم نیست.
یغما گلرویی