مدرسه فمینیستی: پاییز امسال «پنجم آذر ماه ۱۳۹۱»، در شرایطی به استقبال سالروز ۲۵ نوامبر، «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان» می شتابیم که به نظر می رسد با توجه به سیاست های نابخردانه کنونی، جامعۀ ایران و نیز به تبع آن زنان کشورمان، نگران وقوع خشونت های کلان مقیاسی هستند که در افق آینده جامعه مان رخ می نماید. از این رو اگر سال گذشته در ویژه نامه مدرسه فمینیستی به مناسبت این روز، بنا به شرایط، بیشتر به ابعاد سیاسی خشونت و نحوۀ حل و فصل قهرآمیز منازعات سیاسی و اثرات منفی آن بر زنان و کودکان پرداخته بودیم، اما در ویژه نامه امسال بنا به شرایط بحرانی کشورمان و خطراتی که آن را تهدید می کند، بر آن شدیم که علاوه بر ابعاد مختلف خشونت بر زنان (از خشونت خانگی تا خشونت های قانونی و خشونت های محیط های شغلی و…) به مسئله «جنگ» و پیامدهای آن برای زنان، و نیز به انتقال تجربه های زنان و شیوه های متنوع برخورد کنشگران جنبش های زنان در دیگر کشورهای جهان نسبت به پدیدۀ ویرانگر جنگ، هم بپردازیم.
از این رو در سالروز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، پای صحبت شهلا لاهیجی نشستیم و از ایشان درباره خشونت های گوناگونی که بر زنان در دوران جنگ اعمال می شود، پرسیدیم. و این که در اغلب جنگ ها، مسئله شوم «تجاوز جنسی» به زنان همواره مطرح بوده است. اما به چه دلیل ابعاد تجاوز به زنان در جنگ هایی که در تاریخ معاصر ایران به وقوع پیوسته، هیچ گاه مورد بررسی قرار نگرفته است؟
شهلا لاهیجی: خطرات و آسیب های جنگ بر زنان بسیار گسترده اند و شما به درستی بر یکی از نفرت بارترین این خشونت ها یعنی تجاوز جنسی انگشت گذاردید که به نظرم از آسیب های بسیار جدی و فاجعه باری است که در اغلب جنگ هایی که در سراسر جهان اتفاق افتاده، بر زنان اعمال شده است. اما این که چرا و به چه دلایلی، مسئله تجاوز جنسی در خلال جنگ هایی که در ایران اتفاق افتاده مورد بررسی قرار نگرفته، من هم با شما موافقم و باید اضافه کنم که متأسفانه هیچگاه ابعاد این مسئله حتا در روند پژوهش هایی که مشخصاَ به وقایع خشونت آمیز در ایران پرداخته اند هم مورد بررسی قرار نگرفته و به طور ناخواسته یا آگاهانه، در ابهام فرو رفته است. برای نمونه در زمان اعلام خودمختاری آذربایجان در سال ۱۳۲۴ که در پی درگیری ها و جنگ هایی که توسط نیروهای ارتش روسیه با ارتش ایران به وقوع پیوست و در نهایت با حمایت شوروی، آذربایجان طی دو سال خودمختاری اعلام کرد، از لابلای گفته ها و نوشته های زنان می توان به وضوح متوجه شد که در آن زمان نیز از سوی نیروهای قزاق، به زنان تجاوز صورت گرفته است مثلا وقتی ما درباره وحشت زنان از «ارتش روس ها» در تاریخ می خوانیم، می توانیم متوجه بشویم که مسئله تجاوز در این دوران هم وجود داشته و واقعاَ هم جدی بوده که چنین ترس و واهمه ای در میان زنان نسبت به نیروهای قزاق، وجود داشته است.
چهار سال قبل از آن یعنی در زمان اشغال ایران توسط متفقین ـ در سال ۱۳۲۰ ـ هم از میان آه و ناله و ترس فراوان زنان از «قزاق ها» باز هم می توان حدس زد که مسئله تجاوز در این دوره نیز یکی از دغدغه های جدی زنان بوده است اما باز هم می بینید که در این مورد هم هیچگاه به صراحت صحبت نمی شود. در زمان اشغال ایران توسط متفقین، نیروهای نظامی از کشورهای انگلیس، آمریکا و… هم بوده اند، اما زنان ایرانی همواره ترس از قزاقان روسی یعنی ارتش روسیه که دیگر در آن زمان به شوروی تبدیل شده بود، را در لابه لای گفته هایشان مطرح کرده اند. چرا که به نظر می رسد این ترس از قزاقان روسی در میان زنان ایرانی، سابقه داشته و به حافظه تاریخی آنها بر می گشته است. در ثانی نیروهای نظامی مثلا انگلیس و آمریکا عمدتاَ سربازهای کافه نشین بودند که با زنان حکومتی یا از طبقات بالا در رفت و آمد بودند ولی عمدتاَ این سربازان روس بودند که اولا حجم نیروهای شان بیشتر بود و در ثانی از همان ابتدا در ارتش روسیه سنت تجاوز به زنان سرزمین هایی که به اشغال شان در می آورند وجود داشت. در واقع آنها در این زمینه شهرت زیادی داشتند و به همین دلیل هم زنان ایرانی همواره این ترس از ارتش روسیه را در ضمیر ناخودآگاه خود حمل می کردند. من یادم می آید که مادرم می گفت در زمان اشغال تهران، وحشت از دو تا چیز وجود داشت: یکی «تیفوس» و یکی هم «سربازهای روسی». مادرم تعریف می کرد که شبی که دیگر مشخص شده بود که تهران اشغال شده حتا پیرزن ها هم از وحشت تجاوز سربازهای روسی حرف می زدند که الان اینا می آیند و ناموس ما را بر باد می دهند!
اساساَ در میان بسیاری از فرهنگ ها و کشورهای عقب افتاده، تجاوز به زنان در کشورهایی که شکست می خوردند، به عنوان یک روش برای نشان دادن برتری فاتحان و توهین بیشتر به ملت شکست خورده هم انجام می گیرد و متأسفانه هنوز هم وجود دارد. شاید یکی از دلایل عمدۀ تداوم این وضعیت مشمئزکننده، آن باشد که این کشورهای عقب مانده هنوز عهدنامه ژنو را قبول ندارند. شما آفریقا را نگاه کنید که مسئله تجاوز در میان جنگ های قبیله ای و داخلی حتا امروز هم به شکل گسترده وجود دارد که پشتوانه اش همین فرهنگ عقب مانده است که از طریق تجاوز به زنان، علاوه بر شکست دادن حریف شان، می خواهند حقارت این شکست را در میان مردم شکست خورده افزایش دهند. در واقع انگار که غلبه بر زنان یک سرزمین، غلبه و تفوق شان را بر آن سرزمین تثبیت می کند. البته بزرگترین میزان تجاوز به زنان در جنگ ها، در جنگ چین و ژاپن صورت گرفته است که در این جنگ ۳۵ میلیون غیرنظامی کشته شدند و ژاپنی ها هر جایی را می گرفتند حتا به پیرزنان هم تجاوز می کردند و بسیاری از زنان زیر تجاوز مکرر، کشته شدند. بعد هم در بوسنی به شکل گسترده وجود داشت.
مدرسه فمینیستی: در جنگ ایران و عراق چطور؟
شهلا لاهیجی: در جنگ ایران و عراق هم این مسئله وجود داشته ولی باز هم طبق همان سنت آبروداری ـ تابو ـ در سطح عمومی و مطبوعات و پژوهش ها مطرح نشده است. برای نمونه می توان به مورد حمله بیرحمانه ی سربازان ارتش عراق برای گرفتن «هویزه» در همان اوایل جنگ، اشاره کرد. در آن زمان نیز به نظر می رسد که زنان زیادی که در شهر مانده بودند و اتفاقاَ بیشترشان عرب هم بودند، مورد تجاوز از سوی سربازان عراقی قرار گرفته باشند. البته در آن زمان در مناطق مرزی میان عراق و ایران، بسیاری از خانواده ها، خانه های خود را ترک کرده بودند ولی در شهر «هویزه» که اتفاقاَ خیلی های شان عرب بودند و شاید فکر نمی کردند عراقی ها به آنها تجاوز کنند، در هویزه مانده بودند. متأسفانه این سنت است در ایران که در این موارد صحبت نمی شود. به نظر می آید صحبت در مورد تجاوز به زنان، حتا از صحبت درباره «شکست در جنگ» هم بدتر است. برای همین می بینیم که مثلا ایرانیان در مورد ابعاد مختلف «شکست» در جنگ ها صحبت می کنند ولی در مورد تجاوز به زنان در این جنگ ها مطلقاَ صحبتی نمی شود. یکی از دلایلی که در افکار عمومی و مطبوعات ما، در بارۀ تجاوز به زنان در جنگ ها صحبت نمی شود این است که در فرهنگ ایرانیان مسئله «تجاوز به زنان» را حتا از «شکست نظامی» بدتر تلقی می کنند به همین دلیل هم ما آماری از میزان تجاوز مثلا در زمان اشغال آذربایجان توسط شوروی، یا اشغال ایران توسط متفقین، و نیز در جنگ ایران و عراق، نداریم. فقط از میزان وحشت عمومی در میان زنان در این دوره های جنگ می توانیم بفهمیم که مسئله تجاوز جنسی چقدر عمومیت داشته است.
مدرسه فمینیستی: اگر از مسئله تجاوز به زنان در جنگ ها بگذریم، موقعیت زنان و نقش های گوناگون آنان در جنگ ایران و عراق به نظر شما چه بوده است؟
شهلا لاهیجی: بررسی وضعیت زنان در جنگ ایران و عراق، ابعاد و لایه های مختلفی دارد. بخشی از آن باز می گردد به وضعیت زنانی که از مناطق جنگ زده به شهرهای دیگر ایران مثل تهران، شیراز، اصفهان، اراک، شاهین شهر، و… مهاجرت کردند. این گروه از زنان که عمدتاَ در خانواده های پدرسالار و سنتی (تسلط کامل مردان در خانواده) زندگی می کردند بعد از آن که جنگ شروع شد در زندگی شان جبراَ تغییراتی ایجاد شد. اکثر این زنان به سرپرست خانواده تبدیل شدند چون همسران و پدران شان در شهرهای جنگی مانده بودند و آنها با بچه ها در شهرهای دیگر آواره شده بودند. بنابراین ناچار شدند که زندگی خانواده را بچرخانند و موقعیت اقتصادی برای خود دست و پا کنند. برای همین است که در این دوران حتا اگر مردانی هم در این خانواده ها از مناطق جنگ زده به همراه خانواده آمده بودند اما دیگر آن اقتدار را نداشتند و عمدتاَ زنان بودند که خانواده را می گردانند. بن ها و کوپن های مواد غذایی به وسیله زنان این خانواده ها خرید و فروش می شد و به مصارف دیگر ضروریات خانواده می رسید. یا این زنان بودند که به دنبال کارهایی مانند دست فروشی برای گذران زندگی خود و فرزندان شان، در کنار خیابان ها و پیاده رو های شهر، بساط پهن می کردند. «فروشگاه های زنجیره ای قدس» در زمان جنگ هر روز مملو از زنانی بودند که در آنجا به خرید و فروش بن های مواد غذایی و تبادل کالا می پرداختند. در واقع زنان در این خانواده های جنگ زده، از زیر آن تسلط بلاواسطه مردان به نوعی خارج شده بودند و برای حفظ خانواده، وارد تجارت و گاه حتا قاچاق هم شدند. خیلی از اینها بچه های شان را به مدرسه و دانشگاه می فرستادند. در هر صورت زنان به ناگزیر وارد اقتصاد شدند. هنوز یادمان نرفته که توی صف های طویل برای گرفتن ارزاق کوپنی، همه اش زنان بودند که از کله سحر (اغلب از ساعت ۴ بامداد) این صف ها را شکل می دادند. در واقع زنان یاد می گرفتند که روی پای خود بایستند و اقتصاد خانواده را بچرخانند. من یادم می آید که یک روز در همین بازار بهجت آباد، زنان یک غوغا و بلبشویی ایجاد کردند. قضیه هم از آنجا شروع شد که یک پسربچه کوچک یک دانه میوه برداشته بود و مغازه دار هم او را به شدت دعوا کرده بود. خلاصه زنانی که نزدیکی آنجا در صف گوشت کوپنی ایستاده بودند و اغلب شان زنان جنگ زده بودند، آمدند و به طرفداری از بچه با مغازه دار درگیر شدند. آنها دم بازارچه بهجت آباد جمع شدند و به عنوان اعتراض، مردم را برای خرید نکردن از مغازه های بازارچه، تشویق می کردند و خلاصه آخرش پلیس مجبور شد وارد قضیه شود. البته پلیس هم در آن زمان جرأت نمی کرد چیزی به این زنان بگوید ولی در نهایت توانست متفرقه شان کند.
نکته اینجاست که این بخش از زنان از مناطق جنگ زده، علاوه بر این که باید خانواده را حفظ می کردند و مورد خشونت جنگ هم قرار گرفته بودند، گاهی هم از سوی جامعه میزبان مورد تحقیر و خشونت قرار می گرفتند. برای مثال یادم هست که در شیراز، مردم خیلی با این زنان جنگ زده، بد برخورد کردند. مردم به این زنان آواره می گفتند که شهر ما را خراب کردید. چون این زنان مجبور بودند که در کنار خیابان مثلا خیابان زند در شیراز، برای گذران زندگی شان، دستفروشی کنند و همین باعث اعتراض برخی می شد. آنها کنار خیابان بساط شان را پهن می کردند و از خوراکی های مخصوص جنوب تا لباس و کوپن و کالاهای دیگر، می فروختند. اصلا این «سمبوسه» و «فلافل» و «سوسیس بندری» و… که الان هم در تهران و جاهای دیگر رایج شده است توسط این زنان جنگ زده از جنوب و در جنگ ایران و عراق، در اینجا هم آمد و رایج شد. اما بخش دیگری از زنانی که درگیر جنگ بودند، زنانی بودند که همسران و برادران و مردانی در جبهه جنگ داشتند، آنها علاوه بر این که خانواده را باید می گرداندند، در پشت جبهه و حتا در خود جبهه کار می کردند، به عنوان پرستار و پزشک، به عنوان کسانی که اجساد را دفن می کردند، به عنوان کسانی که دارو و غذا به جبهه می آوردند. شما تعجب می کنید وقتی می شنوید که بخش اعظم مواد غذایی و دارویی و امثال این کالاهای ضروری اتفاقاَ توسط همین زنان و داوطلبانه بسته بندی و برای جبهه فرستاده می شد. در واقع اقتصادی جنگی عمدتاَ توسط زنان اداره و مدیریت می شد.
در این میان «بنیاد شهید» که مسئول اصلی رسیدگی به خانواده های کسانی بود که به جبهه رفته بودند و یا کشته شده بودند، با فشار همین زنانی که همسر و خانواده شهید بودند، تغییراتی را در قوانین به نفع این زنان ایجاد کرد. مثلا به زنانی که شوهران شان شهید شده بودند حق ازدواج مجدد داد بدون آن که بچه هایشان را از آنها بگیرند. اوایل کار، بن ها و مستمری که بنیاد شهید به زنان خانواده های شهدا و جانباز و… می داد، به پدربزرگ های فرزندان این شهدا داده می شد و برای همین در خانواده ها درگیری های زیادی ایجاد شده بود. چون این پدربزرگ های بچه های شهدا، خیلی پیش می آمد که عروس شان (مادر بچه ها) را از خانه ها بیرون می کردند و مستمری ها را خودشان خرج می کردند. بعد از اوج گرفتن این درگیری ها و دعواها در خانواده ها بود که بر اثر فشار این زنان، بنیاد شهید دو تا قانون گذاشت، یکی این که مستمری فرزندان شهدا و جانبازان را به زنان شهدا و… داد و دوم هم که زنان شهدا اگر ازدواج می کردند بچه هایشان را از آنها نمی گرفتند. البته در برقراری این قوانین، همسر آقای کروبی که مسئول بیمارستان های بنیاد شهید بود و به رغم آن که تحصیلات آکادمیک هم نداشت، مدیریت خوب و موفقی ارائه داد و نقش مؤثری در این زمینه داشت.
مدرسه فمینیستی: اگر ما جنگ ایران و عراق را به دو دوره تقسیم کنیم: یک دوره که عمدتاَ جنگ نیست و در واقع «موضع دفاعی» و نجات کشور از دست ارتش اشغال گر است و تا فتح خرمشهر و بیرون راندن عراقی ها از سرزمین مان ادامه می یابد، و دوره دوم که از مقطع پس گرفتن خرمشهر تا پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ ختم می شود، چه تفکیکی از لحاظ نقش عمومی زنان در این دو دوره می توان قائل شد؟
شهلا لاهیجی: فکر می کنم بین این دو دوره تفاوت هایی وجود دارد. مشارکت عمومی زنان در دوره اول جنگ، به نوعی «همدلانه» است و باعث می شود که نه تنها زنان به طور عام نقش بازدارنده ای در برابر مردان خانواده برای رفتن به جبهه جنگ نداشته باشند بلکه خود به طور فعالانه در کمک رسانی و مدیریت اقتصاد جنگ، یاری می کردند. اما در دوره دوم یعنی پس از فتح خرمشهر، به نظر می رسد به تدریج مشارکت زنان تغییر جهت می دهد و طولانی شدن جنگ و خستگی عمومی ناشی از آن، باعث می گردد که به مشارکت منفعلانه تبدیل شود. پس از این دوران ما می بینیم که تنگناهای فزاینده اقتصادی سبب می شود که زنان بیشتری تلاش کنند که فرزندان و شوهران شان از جنگ دور باشند. حتا زنان برخی از خانواده ها مسئولیت بیشتری در اقتصاد خانواده بر عهده می گیرند تا همسران و پسران و برادران شان در خانه بمانند و به جنگ نروند. چون اگر آن زمان پسری که به سن سربازی می رسید و خود را برای خدمت سربازی معرفی نمی کرد طبعاَ از تمامی امکانات شغلی و اجتماعی محروم می شد و حتا در خیابان هم نمی توانست ظاهر شود. یادمان نرفته که هیچ جا بدون ارائه پایان خدمت یا معافیت به مردان، کار و شغلی نمی دادند. اما می بینیم که تعداد بیشتری از زنان به ویژه طبقات متوسط شهری برای آن که پسران و همسران شان را از خطر مرگ دور کنند، به رغم مشکلات مالی، آنها را در خانه ها نگه می داشتند و خودشان داوطلبانه، بار زندگی را بر دوش می کشیدند. در واقع مشارکت فعال زنان در دوره اولیه جنگ که با اعتقاد و ایمان نسبت به دفاع مقدس از سرزمین شان، عمومیت داشت، به تدریج با توجه به تغییر مسیر جنگ، تغییر حهت می دهد. همین مشارکت منفعلانه زنان در این دوره های آخر جنگ است که سبب می شود تا میزان داوطلبانه و حتا اجباری مردان برای رفتن به جنگ، بسیار کاهش یابد و در نهایت هم بر نگاه و تصمیم گیری مسئولان برای پایان دادن به جنگ، تأثیر بگذارد. همین امر نشان می دهد که نقش زنان در جنگ ها نقش تعیین کننده ای است و اگر زنان احساس کنند که در آن، حقانیتی وجود ندارد طبعاَ مشارکت فعال نخواهند کرد و همین عدم مشارکت، می تواند روند جنگ را تعیین نماید.
مدرسه فمینیستی: به عنوان پرسش آخر می خواهم این مسئله را مطرح کنم که اگر جنبش زنان در دوران جنگ ایران و عراق وجود داشت و قوی بود، به نظر شما آیا می توانست نقش مؤثر و گسترده ای که زنان در پشت جبهه های جنگ ایفا می کردند را به مطالباتی اقتصادی و اجتماعی به نفع زنان تبدیل کند و حتا آن را به صورت قوانین عادلانه ای به نفع مساوات و حقوق برابر زنان، در مجلس قانونگذاری به تصویب رساند؟
شهلا لاهیجی: من نمی توانم آنچه روی نداده است را پیش بینی کنم ولی می توانم بگویم که مثلا در فرانسه، هنگامی که این کشور توسط ارتش آلمان نازی اشغال شده بود زنان فرانسوی در نهضت مقاومت فرانسه ـ که هدفش بیرون راندن ارتش هیتلر و آزادی سرزمین شان بود ـ نقش بسیار زیادی داشتند و به پشتوانه همین حضور فداکارانه و نثار کردن جان و زندگی شان بود که زنان پس از جنگ توانستند مطالبات حقوقی زیادی را از حکومت شان بگیرند. در واقع این حرکتی که زنان فرانسوی پس از جنگ به پشتوانه قدرت و مشارکت شان در نهضت مقاومت، ،برای کسب حقوق شان به راه انداختند در واقع پشتوانه انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه هم شد که ژنرال دوگل را هم کنار زد. در هر صورت می خواهم بگویم که این اتفاق در فرانسه افتاد ولی در ایران به هزار و یک دلیل تاریخی و فرهنگی و دلایل فراوان دیگری ـ که خارج از بحث این گفتگوست ـ رخ نداد.