ستم ملی! کدام ستم؟ کدامین ملت؟

دوشنبه, 18ام دی, 1391
اندازه قلم متن

shahin nejadعبارت “ستم ملی” مهمترین حربه ی گروههای قوم گرا در تشریح وضعیت خویش و ارتباط خود با ایرانیان فارسی زبان و یا حکومتهای ایران در سده های گذشته، بوده است. می خواهیم مروری بر تعریف ملت و سپس “ملت زیر ستم” داشته باشیم تا بدانیم آیا ما اصولا بیش از یک ملت در ایران داریم یا نه؟ دیگر اینکه آیا مردمی به صورت یک قوم در ایران زیر ستم بقیه ی ملت ایران و یا حکومت بوده اند با خیر؟

ملت چگونه تعریف می شود؟ تعریف آمریکایی-فرانسوی واژه ی ملت که ریشه در انقلاب کبیر فرانسه دارد و آبشخور آن بیشتر یک خاستگاه حقوقی است، ملت را مجموعه ‌ای از گروههای مردمی می داند که در قلمروی جغرافیایى معین با یک حکومت مشترک زندگی می ‌کنند. این گروهها الزاما یکدست نیستند و در درون آنان گوناگونی‌هایی نیز می تواند موجود باشد. بر این پایه، ملت عبارت است از اجتماعی از شهروندان که بر پایه ی قراردادی سیاسی و اجتماعی به سرنوشتی مشترک تن در داده اند.
ملت از دیدگاه فرهنگی بگونه ای دیگر تعریف می شود که بیشتر بر پایه ی نگاهی است که ریشه در آلمان دارد. در این نگاه، ملت به مردمی گفته می شود که دو سری عوامل را در اشتراک با یکدیگر داشته باشند: عوامل مادی شامل سرزمین، زبان، اقتصاد کلان و عوامل معنوی همچون تاریخ، سنن، اعیاد و ارزشها، علایق و پیوندهای عاطفی و یادمانهای (خاطرات) ملی.

اگر به تعریف آمریکایی-فرانسوی واژه ی ملت نگاه کنیم، صد البته ایران را کشوری با تنها یک ملت می بینیم. در این رویکرد، حتی کانادا نیز کشوری چند ملتی شناخته نمی شود. اگر بنیاد را بر پایه ی درک آلمانی از واژه ی ملت بگذاریم باز ایران را دارای تنها یک ملت ارزیابی می نماییم چرا که همه ی عوامل معنوی و بیشتر عوامل مادی که برای تعریف ملت لازم است، در میان همه ی ایرانیان مشترک است. قرنها زیست در کنار یکدیگر در فلات ایران و پشت سر گذاشتن فرازها و فرودهای تاریخی، وجود اسطوره ها و حماسه های آشنا مانند کاوه آهنگر، رستم، سیاوش و…، اعیاد مشترک مانند نوروز، شب چله و سیزده بدر، سنن مشترک مانند مراسم سوگواری، خواستگاری، جهیزیه و مهریه، تعلقات و عواطف مانند شادمان شدن مردم در چهار سوی کشور در اثر برنده شدن فلان فیلم در اسکار و یا اندوهگین شدن مردم در جای جای ایران در نتیجه ی باخت فوتبال ایران به فلان کشور، بخشی از عناصر پیوندی مردم ساکن در جغرافیای ایران است.

در عوامل مادی مشترک در میان هموندان یک ملت، تنها زبان آمیزه ای است که وجه اشتراک بسیاری از ایرانیان نیست ولی سرزمین مشترک، حکومت مشترک و اقتصاد مشترک دیگر فاکتورهای مادی موجود در یک ملت هستند که در باره ی ملت ایران نیز به عنوان یک ملت یگانه صدق می کنند. در سده ی هیجده و نوزده میلادی در اروپا، مجموعه ای از احساس مشترک تعلق به سرزمین، پیشینه ی تاریخی، روان و عاطفه گروهی که هویت ملی نام گرفت جای وفاداری صِرف به شاه، فئودال منطقه و یا قبیله را گرفت. بدینسان از دل اروپا، ملل مستقل سر برآوردند و در کنار دیگر ملل تاریخی جهان همچون یونانی ها، ویتنامی ها، چینی ها، ایرانیان و مصریان جای گرفتند. در ادامه، در اثر تجزیه کشورهایی چون عثمانی، ایران و هندوستان در سده های نوزده و بیست، ملتهای نوینی در قالب کشورهایی چون عراق، سوریه، لبنان، افغانستان، پاکستان و … شکل یافتند. طبیعی است که حسی که یک ایرانی به هم میهن خویش داراست را هرگز نمی توان در کشورهای تازه تاسیس سراغ گرفت. نگاه یک کرد عراقی به یک عرب عراقی و یا حس یک پشتو به یک هزاره ای در افغانستان، نگاه آشنای و پرمهر یک فرد به یک هموطنش نیست. ما ایرانیان به خاطر همان مشترکات بالا، اگر هم حس دلپذیری نسبت به برخی از ایرانیان دیگر نداشته باشیم مطمئنا نه به دلیل قومی و یا زبانی که به دلیل اختلافات سیاسی، اجتماعی و یا حتی دینی است. از اینرو، دوستان و معاشران خود را چه در ایران و چه در برونمرز از میان هماندیشان و همدلان خویش از طبقه ی اجتماعی خودمان برمی گزینیم فارغ از اینکه متعلق به کجای ایران باشند. اینها نشانه های آشکاری از این است که بیشتر ایرانیان نگاه قومی-قبیله ای به هموطنان خویش ندارند.

یکی از پیامدهای برکشیده شدن مفهوم هویت ملی، چندی بعد در قالب پدیده ای به نام “ملل زیر ستم” در اروپا، نمود یافت. ملت تحت ستم به گروهی از مردم گفته می شد که یا در سرزمینی غیر از سرزمین خود زندگی می کردند و احساس تعلق به ملت دیگری را داشتند مانند لهستانیهای آلمان و ترکهای مقیم یونان یا در سرزمین اصلی خویش زیست می کردند ولی دارای تاریخ، زبان، آداب و سننی بودند که متفاوت با اکثریت مردم کشور بود و حکومت اکثریت در پی زدودن این ویژگیها بود و تبعیضی سیستماتیک علیه اقلیت اعمال می کرد مانند کردها در ترکیه و یا چینی ها در اندونزی و یا مردمی که در سرزمین خود بگونه ای رسمی توسط دولتی بیگانه استعمار می شدند مانند الجزایریها توسط دولت فرانسه.

پس از جنگ جهانی یکم، در سال ۱۹۱۹ به پدیده ی ملل زیر ستم در معاهده “ورسای” توسط رییس جمهور وقت آمریکا (ویلسون) اشاره شد. در آنجا، به این مقوله برای کشورهای مانند لهستان و سرزمینهای اشغال شده توسط امپراتوری اتریش-مجارستان پرداخته شد که در منشور سازمان ملل متحد نیز گنجانده شد. دلیل اینکه گروههای جدایی خواه پافشاری بسیاری بر “ملت بودن” اقوام ایرانی دارند این است که پس از جا انداختن اینکه ما در ایران، “ملت کرد”، “ملت بلوچ” و “ملت ترک” داریم، بتوانند بر پایه اصل “حق تعیین سرنوشت ملتها”، در خواست جدایی از ایران را مطرح نمایند.

آیا هواداران “پروژه ملت سازی” می‌توانند تعیین کنند که کدام بخش از مردم ایران در بیرون از سرزمین نیاکان خود زندگی می‌کند؟ حتی عربهای خوزستان و ترکمن های استان گلستان که از حیث نژادی و تباری ایرانی نیستند (گر چه هموطن ما و شهروند ایران بوده اند و هستند)، پیشینه ی هزار و چند صد ساله در خوزستان و هفتصد هشتصد ساله در گنبد دارند و مانند همه ی دیگر شهروندان ایران، در همه ی آن سرزمین کهن، حق آب و گل دارند. آیا مبلغین شعار “ایران کشوری است کثیر المله” می توانند روشن سازند که سرزمین کدام قوم به وسیله ی دیگر ایرانیان تصرف شده است؟
حال که بنا بر هر تعریفی در عرف جهانی، تنها یک ملت در ایران داریم و آن، ملت ایران است، بجاست نگاهی به وضعیت اقوام در ایران بیندازیم تا ببینیم ستم قومی در ایران حقیقت دارد یا این نیز بخشی از جعلیات “ملت سازان” و از تبلیغات مسموم آنان برای ایجاد تفرقه و دشمنی در میان ایرانیان است و در نتیجه تجزیه ایران است؟

“ستمهایی” که از سوی جدایی خواهان به عنوان “ستم ملی” عنوان می شود در قالب دو گونه ستمهای معنوی و مادی گروه بندی می شود: ستم معنوی به این معنی که فارسی زبانها به غیر فارسی زبانها، در طول تاریخ زبان فارسی را تحمیل کرده اند و ستم مادی به این مضمون که فارسی زبانها به آبادانی و توسعه مناطق غیر فارسی زبان نپرداخته اند و یا حتی در مقاطعی به سرکوب و حذف فیزیکی اقوام پرداخته اند. روشن است که در هر دوی این اتهامها، فرض بر این بوده که قدرت سیاسی در دست فارسی زبانها بوده است که آشکارا فرض نادرستی است.

در ایران برآمدن زبان فارسی به عنوان زبان ملی و پیوندی، خودجوش و پیامد خرد جمعی مردم سرزمینمان بوده است. نمی توان جا افتادن فارسی در کشورمان را پیامد فشار از سوی حکومتها بر مردم دانست چون نه تنها سلطنت در هزاره ی گذشته عمدتا در دست ترک زبانها بوده است بلکه کوچکترین نشانه و گواهی در تحمیل فارسی گویی و یا فارسی نویسی از سوی حکومتها بر مردم در گزارشها و اسناد تاریخی یافت نمی شود. قدرت سیاسی در کشورمان در هزار سال گذشته یعنی از زمان چیرگی غزنویان بر بخش بزرگی از فلات ایران تا همین عصر کنونی، یا در دست ترکان مانند سلجوقیان و خوارزمشاهیان و یا در چنگ ترک زبانان مانند صفویان بوده است. در این میان، دوره ی سی ساله کریمخان زند و دوره ی پهلوی ها که ترک تبار و یا ترک زبان نبوده اند، استثنا بوده است. در همه ی این تقریبا هزار سال چیرگی قبایل ترک و یا ایرانیان ترک زبان بر ایران زمین، زبان مشترک کشور، فارسی بوده است که جلوه های آن در نامه های دولتی، دستگاه دیوان سالاری، اسناد ملکی، قباله ی ازدواج و حتی سنگ گورها دیده می شود. مگر نه اینکه یکی از پشتیبانان شعر پارسی، سلطان محمود غزنوی ترک بود. چکامه سرایان برجسته ی اَران و آذربایجان همچون نظامی گنجوی، خاقانی شروانی و قطران تبریزی زیباترین آثار ادبی خویش را به فارسی در زمانی آفریدند که ترک زبانان فرمانروای کشور بودند. شاه اسماعیل صفوی اردبیلی را چه کسی زیر فشار گذاشته بود که نامهای شاهنامه ای چون سام، تهماسب و بهرام بر روی پسرانش بنهد؟ ایران دوستان روشنفکری چون آخوندزاده، کاظم زاده ایرانشهر، تقی زاده و کسروی که همگی آذربایجانی و از پایه گذاران ناسیونالیسم ایرانی بر بنیاد زبان فارسی در سده ی بیستم بودند، در دوره ی حکومت قاجاریه ترکمن بالنده شده بودند. در بخشهای کردنشین نیز داستان همانندی را شاهد بوده ایم. ﻋﺒﺪﺍلحمید ﺣﯿﺮﺕ ﺳﺠﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ «ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﮔﻮﯼ» ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۱۲۵۰ ﺷﺎﻋﺮ ﻛﺮﺩ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺷﻌﺎﺭﯼ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ گفته ی ﻣﺆﻟﻒ، «ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﮔﻮﯼ» ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ۹۰۰ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ، ﺷاعران ناﻣﯽ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻛﺮﺩﻧﺸﯿﻦ ﺍﺯ جمله ﺷاعران ﺳﻨﻨﺪﺟﯽ، ﻛﺮﻣﺎﻧﺸﺎﻫﯽ، ﺍﻭﺭﺍﻣﯽ، ﻣﻬﺎﺑﺎﺩﯼ و ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﻣﯽﮔﯿﺮﺩ.۱

آموختن زبان فارسی در مدارس بخشهای غیر فارسی زبان کشور که همراه با جنبش آموزش همگانی در زمان رضاشاه آغاز شد، نه تنها در راستای برآورده کردن یکی از آرزوهای انقلاب مشروطه در جهت بازسازی “ایرانشهر” تاریخی به عنوان یک Nation-State بود بلکه گامی بزرگ در جهت گسترش عدالت اجتماعی بود. آشنا نمودن کودکان کرد و آذری و بلوچ و ارمنی با فارسی که برای سده های طولانی، زبان اداری، بازرگانی و فرهنگی کشور بود، آنان را در سنین بالاتر از فرصتهای شغلی و موقعیتهای کشوری و لشگری به اندازه ی هم میهنان فارسی زبان خویش بهره مند می ساخت. وجود شمار بالایی از دانش آموختگان استانهای شمال باختری کشور در مصادر امور در دهه های پس از رضاشاه، گواه این ادعاست.

و اما در باره ی به اصطلاح “ستم مادی” ، در اینکه در ایران نیز مانند بیشتر کشورهای در حال توسعه، بیشتر امکانات و سرمایه گذاری در پایتخت و شهرهای بزرگ متمرکز شده اند، شک و گمانی نیست ولی توجه کمتر به استانهای دوردست به دلیل زبان و یا قومیت آن نواحی نبوده است. گواه این ادعا این است که خراسان جنوبی فارسی زبان محرومتر از کردستان است همچنانکه بوشهر فارسی زبان به هیچ روی آبادتر از آذربایجان و زنجان ترک زبان نیست. بنابراین اگر ستمی هم در کار بوده است، با انگیزه ی تبعیض فرهنگی نسبت به غیرفارسی زبانها اعمال نشده بلکه پیامد توسعه اقتصادی ناهمگون بوده است و بیشتر استانهای کشور را در بر گرفته است. نگارنده این سطور به هیچ روی منکر سرکوب هم میهنان کرد و بلوچ توسط حکومت در سه دهه ی گذشته نمی باشد ولی علت را در اختلافهای ژرف سیاسی و مذهبی نظام حاکم با کردها و بلوچها می داند. بیگمان، اگر کرد و یا بلوچی در خدمت اهداف حکومت بوده باشد نه تنها شامل تبعیضی نشده است بلکه از امکانات و مواهب همکاری با قدرت نیز بهره مند شده است. به عبارت دیگر، فردی صرفا به دلیل کرد بودن و یا بلوچ بودن مورد قهر و غضب حکومت قرار نگرفته است.
در کشور ما، مشکلی به نام همزیستی اقوام با هم وجود نداشته است. برخورد قهرآمیز در میان اقوام ایرانی بی سابقه بوده است. بر خلاف مناطقی چون بالکان و یا عثمانی که بارها گواه کشتارهای قومی گسترده و با برنامه بوده اند، هیچ نشانه ای از اعمال خشونت توسط یکی از اقوام ساکن در ایران علیه تیره ای دیگر دیده نشده است و این امر افتخار آمیز را باید مرهون خودآگاهی عنصر ایرانی بر هویت مشترک ایرانی خویش در فلات ایران دانست.
نمی توان این همزیستی دوستانه در میان اقوام ایرانی را نشات گرفته از رواداری و روحیه ی تساهل ایرانیان دانست چون گزارشهایی پرشماری از ستم دینی از سوی برخی نسبت به دگراندیشان در سده های گذشته و عصر کنونی موجود است مانند سنی کشی شاه اسماعیل و قزلباشانش در تبریز و یا یهودی کشی در مشهد در اواخر عصر قاجار.

“ملت سازان” رویدادهای تلخ سرزمینهای کردنشین باختر کشور ار سال ۱۳۵۸ تا کنون را به عنوان نمونه ی زنده ای از ستم قومی “فارس بر کُرد” مطرح می کنند. برای رد نظر اینان بهتر است نگاهی ژرفتر به آنچه رخ داده افکند: بنابر آماری که تا سال ۱۳۸۱ بدست آمد، بر اثر درگیریهای نظامی میان نیروهای دولتی با گروههای مسلح کرد (مانند حزب کومله و حزب دموکرات) در استانهای کرد نشین آذربایجان‌ غربی، کردستان و کرمانشاه و ایلام، شمار ۱۱۴۶۶ از نیروهای هوادار دولت کشته شدند. از این رقم، ۵۹۶۲ نفر از اهالی این چهار استان بوده اند. به عبارتی دیگر ۵۲ درصد از جانباختگان نیروهای دولتی در نبرد با گروههای قوم گرا در حوزه ی کردنشین غرب کشور، هم میهنان کُرد و بومی این استانها بوده اند. بر این پایه، می‌توان نتیجه گرفت که بیش از نیمی از تلفاتی که نیروهای چپ و کمونیست و دموکرات و کومله در منطقه وارد کرده‌اند متوجه خود کُردها ولی کُردهای هوادار دولت مرکزی بوده است.۲

بنابراین حتی سرکوب بخشهایی از هموطنان کرد در آن سالها توسط جمهوری اسلامی را نمی توان در زمره مقوله ی “ستم قومی” دسته بندی کرد هر چند که برادر کشی اندوهبار دو سوی این دعوای سیاسی قلب هر ایرانی را بدرد می آوَرَد.
اعمال خشونت و سرکوب حکومتی را به حساب همه ی هموندان همزبان با حاکم گذاشتن آن اندازه بی پایه و بی منطق است که بخواهیم کشتار فجیع کرمانیان فارسی زبان به فرمان آقا محمد خان قاجار را به مثابه ی ستم ترک زبانان بر فارس زبانها بدانیم!! ورود به این بازیهای زشت و بی پایه ولی در عین حال خطرناک، نه تنها تیشه به ریشه ی همبستگی ملی کشیدن می باشد که ایجاد دشواری بزرگی در کنار دیگر مسائل موجود در ایران پرغصه ی امروز است.

در مجموع برکشیدن و پرداختن به مقوله هایی چون “ستم ملی” و “ستم قومی” در کشوری چون ایران که خوشبختانه تجربه ی این معضلات را ندارد، زمینه ساز ایجاد نفرت و تفرقه میان ایرانیان به امید شکل گیری حرکتهای جدایی خواهانه و توجیه رفتار ضد ایرانی گروههای وابسته به دشمنان کشور است. مطرح کردن این بحثهایی که در باره ی ایران مورد نداشته و ندارند، بکی از بزرگترین آسیبهای جنبش آزادی خواهی و تجدد طلبی است که نه تنها کمکی به این مقصود نمی کند بلکه بسیاری از ایرانیان را به دلیل ترس از تجزیه کشور و بالکانیزه شدن آن، به سکوت و انفعال در فضای سیاسی کنونی وا می دارد.
———————————————————————-
۱ کرد یا کردها: مدخلی جامعه شناختی بر کردشناسی- احسان هوشمند
۲ زخمهایی بر پیکر مناطق کردنشین غرب- احسان هوشمند


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۴ نظر

  1. بسیار زیبا بود.لذت بردم، زنده باد ایران و ایرانی….

  2. ( بنابر آماری که تا سال ۱۳۸۱ بدست آمد … )!! کدام آمار؟ جعل آمار بی بنیاد و تنها بر اساس نقل از یک کتاب چه چیزی را ثابت میکند؟! آیا اینگونه عدد و رقم بی پایه آوردن نمیتواند نشان دهد که بر پایه جعلیات و بدون مدرک معتبر مطلب مینویسید؟! میشود مصداق (خود گویی و خود خندی …)!
    بهتر است هم شما و هم همه خوانندگان مطلبتان بدانید که در حق همان کُردهای مزدور حکومت هم نسبت به دیگران تبعیض فراوان قایل میشدند! بهتر است بیشتر تحقیق میکردید و با اطلاعات صحیح و نه جعلی مطلب مینوشتید! شما قتل عامهای قارنا و قلاتان و … را که مردم بیگناه و بیدفاع دهات کُردنشین را مزدوران حکومتی در نهایت توحش و تنها بدلیل کُرد بودن از پیر و جوان و نوزاد و بمبارانهای کور شهرها و دهات کُردنشین ایران را چه جور ستمی میدانید؟! ظاهرا با اعلام مطالب فوق در گوشه و کنار تلاش دارید که بگویید تقصیر مبارزین کُرد بود که آدمکشان حکومتی مردم بیدفاع و بی ارتباط با مبارزین را قتل عام وحشیانه نمودند!؟! مردم کُرد منتظر نیستند که افرادی مثل شما آنهمه جنایت را در حق مردم دهات و شهرهای بمباران شده و قتل و کشتار حکومت جمهوری جهل برایشان در زمره ستم قومی و ملی تلقی کنید! در شهرهای دیگر ایران هم مخالفین حکومت فعالیت مسلحانه داشتند چرا حتی یک ده کوچک نیز بمباران نشد در حالیکه بمبهای ناپالم بر سر مردم بیگناه شهرها و دهات کُردستان میریختند! شما تلاش داری تا بگویی تقصیر گروههای سیاسی کُرد بود ولی مگر در شهرها یا دهات دیگر کسی فعالیت مسلحانه علیه حکومت نکرد؟! متاسفم برای این وجدان خاموش و افکار شوینیستی حاکم بر امثال شما! بر خلاف ادعای شما بدبختانه ( هم “ستم ملی” و هم “ستم قومی” در کشوری چون ایران ) همیشه بوده و با وجود تفکرات شووینیستی همواره مبارزات حق طلبانه و آزادیخواهانه ملتهای تحت ستمهای چندگانه ( ملی . مذهبی . قومی و …) وجود خواهد داشت تا به آزادی مورد قبول در سطح استانداردهای جهان متمدن برسند!

  3. افرین برتو
    خوشحالم بالاخره یک فرد باسواد پیدا جواب علمی ودندانشکن به رهبران بی سواد کردها بدهد انها که هر بار اىن مردم مهربان را سپر بلای معاملات انها با سازمانهای جاسوسی غرب می کنند و جنگ و خونریزی راه می اندازند سیاستمداری که حتی نمی داند معنی کلمه ملت جیست چه فضیلت دیگری می تواند در سىاست و رهبری برای قوم کرد داشته باشد که عده ای جوان نا دیده و نا شنیده حرفهای انها را تگرار می کنند ؟
    گزارش دوست واشنایان از سفر به اربیل و شهرهای خود مختار استان کردستان عراق حاکی از این است که کردهای ایرانی اصولا نتوانسته بودند ارتباط وهمدلی با کردهای عراق داشته باشند
    و کردهای عراقی که از ایران دیدن کرده اند ارزویشان این است که در کردستان ایران زندی کنند نمونه انرا هم اگر کسی خواسته باشد فراوانند. انها کردستان ایران را در برابر کردستان عراق بهشت توصیف می کنند وقتی باهم مثلا کشور فرضی خودشان را بنا کردند چگونه می خواهند چهار گروه کرد بسیار بیگانه ازیکدیگر را صرفا با اشتراک زبانی که خود بیش از چندین گویش دارد چنین کشوری همه صحنه کشمکش بوده و از لحاظ اختلافات عمیق زندگی در سه سرزمین. طی هزاران سال. از افغانستان هم فقیرتر خواهند ماند. چون در ان صورت کشوری که به دریا راه ندارد ازجمله کشورهای بن بستی چون بوسنی بنکلادش یا افغانستان بهتر نخواهد بود اگر طمع به چاههای نفت کردستان دارند باید حریف صدامی در اینده بشوند طبق نظریه زبانشناسان و ایران شناسان زبان کردی کرد کرمانشاه نمی تواند با زبان کردی ک رد اورامانات ارتباط برقرار کند و اصلا ان را نمی فهمد خصوصا که کردها ی ایرانی هر روز به جای رفتن به سوی اداب و رسوم کردی تمایل بیشتری به اداب مشترک و ملی دارند
    برای مثال از انه دیدم می گویم در یک عروسی که در کردستان حضور داشتم عروس حاضر نشده بود لباس کردی برای عروسی بپوشد و همه اداب. کلی مانند یک عروسی در شهرهای دیر ایران اجرا شد قردای ان روز عروس طبق قولی که متعصبان از او رفته بودند لباس عروسی کردی پوشید شرط عروس این بود که اگر شب اول لباس سفید پوشد حاضر شب بعد هم کردی پوشد
    امروزه اگثر جوانان کرد مانند سایر قومیت ها یی چون لر عرب بختیاری ارمنی ویهودی اصرار دارند فرزندانشان ابتدا فارسی یاد بگیرند

    قرن ۲۱ قرن واگرایی نیست و همگرایی چاره جنگهای خانمانسوز نیمه اول قرن بیستم است امروز المانی و فرانسوی زبان واداب خود را دارند اما در منافع ملی اشتراک دارند و پیشرفت های اخیر و بهتر شدن اوضاع اقتصادی همه کشورهای اروپایی ناشی از اتحادشان و همگرایی شان در اتحادیه اروپاست حتی گفته می شود امریکا و کانادا هم طی سالیانی تبدیل به یکک کشور خواهند شد.رهبران بی سواد مردم هموطن کرد هنوز دنبال تزهای مردودشده قرن هیجدهم هستند. جدایی وملت سازی هایی که جنگ اول و دوم جهانی رابوجود اورد وحاصل مطالعات دقیق علمی انان امروز به اتحادیه اروبا انجامیده است

  4. ملت عبارت است از اجتماعی از شهروندان که بر پایه ی قراردادی سیاسی و اجتماعی به سرنوشتی مشترک تن در داده اند اما کی اقۆامی که در ایران زندگی کرده اند قراردادی سیاسی در بینشان بۆده یا شریک در قدرت بۆده اند تنها فارسها بوده که ثروت و درامد کشور را در جهت منافع فارسها سرمایه گذاری کرده واقع بین باش