– مجموعهی رسانههای فارسیزبان مستقر در خارج ایران میان دو کارکرد اطلاعرسانی به جامعهی مهاجر یا تبعیدی و اطلاعرسانی به داخل و مقابله با سانسور و فیلترینگ رفت و برگشت دارند و هیچ یک را به خوبی انجام نمیدهند.
– رسانهی مهاجران کاری به بخشهای محذوف ندارد بلکه مهاجران اقتصادی و نیازهای آنها بیشتر مورد توجه آن است اما رسانهی بدیل باید صدای بخش محذوف در داخل و خارج باشد حتی اگر این امر در مواردی تعداد بازدیدکنندگان را افزایش ندهد.
سه شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۷ برابر با ۲۷ مارس ۲۰۱۸
مجید محمدی – رسانههای به زبان غیر کشور میزبان میتوانند دو کارکرد بسیار متفاوت داشته باشند:
۱) اطلاعرسانی به جامعهی مهاجر یا تبعیدی در باب آنچه در زادگاه مخاطبان میگذرد و انعکاس دغدغههایی که جامعهی مهاجر یا تبعیدی دارد. بر اساس این کارکرد طبعا باید این رسانهها به مهاجران و تبعیدیان گزارش دهند که در مطبوعات یا رسانههای کشور مبدا چه میگذرد (این البته به دوران ماقبل اینترنت تعلق دارد)؛ کدام هنرمند وطنی قرار است در جامعهی میزبان برنامه داشته باشد؛ مهاجران و تبعیدیان چه دستاوردهایی داشتهاند یا مخاطرات احتمالی برای آنها چه میتواند باشد یا از چه حقوقی برخوردارند یا برای انجام کارهایشان به چه موسساتی باید مراجعه کنند. کار دیگر رسانههای مهاجران انعکاس فرهنگ بومی در میان جامعهی میزبان است مثل این که یک فرد از جامعهی میزبان را که زبان زادگاهمان را یاد گرفته به شبکهی تلویزیونی دعوت کنیم تا نشان دهیم که فرهنگ بومی تا چه حد دنیا را فرا گرفته است؛ این رسانهها عمدتا با تبلیغات بخش خصوصی قابل اداره هستند چون کسب و کارهایی که به مهاجران خدمات میدهند میتوانند به آنها آگهی بدهند.
رسانه: اطلاعرسانی با کدام هدف برای کدام مخاطب؟
۲) اختیار کردن نقش اطلاعرسانی برای مخاطبان ساکن زادگاه و مقابله با سانسور، فیلترینگ، پارازیت و اصولا مهندسی فرهنگ و تبلیغات سیاسی دولتهای اقتدارگرا و تمامیتخواه. این کارکرد ماهیتا با کارکرد اول متفاوت است چون مخاطب، هدف، و رهیافتی دیگر را از آغاز مورد نظر قرار میدهد. ساختارشکنی و وارسی دستگاه تبلیغاتی کشور زادگاه و ارائهی اخباری که پوشش داده نمیشوند، گزارشهای بدیل و وارسی دروغها و تقلبها و فسادها و سوء استفادههای از قدرت در رأس فعالیتهای رسانهی بدیل قرار میگیرد، یعنی همهی کارهایی که در زادگاه تحت حکومت دیکتاتوری و تمامیتخواه انجام نمیشوند.
مجموعهی رسانههای فارسیزبان مستقر در خارج ایران میان این دو کارکرد رفت و برگشت دارند و هیچ یک را به خوبی انجام نمیدهند. بر اساس همین رفت و برگشت نیز محتوا، سازمان، کادر و منابع خود را برگزیدهاند. با چند مثال روشن این سرگشتگی کارکردی و محتوایی را توضیح میدهم.
بررسی مطبوعات
رادیو فردا و بیبیسی فارسی سالهاست برنامهی مروری بر مطبوعات داخلی دارند به اسامی متفاوت. این کار برای رسانهای که خود را بدیل دستگاه تبلیغاتی حکومت میداند یک اشتباه راهبردی است چون اگر شما میخواهید پر کنندهی جای خالی یک کالا یا عرضهی کالایی جدید باشید همان کالا یا نوع تقلبی آن را در ویترتین خود نمیگذارید. مطبوعات ایران در دوران جمهوری اسلامی یا بوق تبلیغاتی حکومتاند یا باید همهی محدودیتهای حکومت را رعایت کنند. دروازهبانان مطبوعات در جمهوری اسلامی (صاحبان امتیاز، مدیران مسئول و سردبیران) عموما یا سابقهی اطلاعاتی و امنیتی دارند یا بیش از اینها قواعد نانوشتهی مربوط به خط قرمزهای نظام پلیسی موجود را رعایت میکنند. رسانهی بدیل ممکن است در مطالب خود از آنها نقل قول کند اما مطالب و اخبار آنها را بدون نگرش انتقادی منعکس نمیکند یا مطالب آنها را به خبر و گزارش خود تبدیل نمیکند. اما رسانهای که بخواهد به مهاجران و تبعیدیان خدماتی ارائه کند صرفا دستچینی از مطالب آنها به مخاطب عرضه میکند تا آنها خبری از زادگاه خود داشته باشند. در رسانهی بدیل مسعود بهنودی که کارش عرضهی پروپاگاندای نظام است جایی ندارد. بهنود برای ایرانیان مهاجر اگر همه مهاجر اقتصادی میبودند (مثل نروژیهای مقیم ایالت مینه سوتا) بسیار مناسب میبود.
اخبار زرد
پوشش دادن سلبریتیهای زادگاه که البته بر تعداد مخاطبان میافزاید در رسانههای بدیل به کناری نهاده میشود چون اینها در چارچوب دستگاه تبلیغاتی و اقتضائات آن به سلبتریتی تبدیل شدهاند و در ارکستر «نظام» مینوازند و بلندگوی کافی دارند. اما در رسانههای مهاجران اخبار و گزارشهای آنها به تفصیل میآید چون به نوستالژیای وطنی پاسخ میدهد. بیبیسی فارسی و رادیو فردا برای جذب مخاطب بیشتر هم اخبار آنها را منعکس میکنند (به ویژه سلریتیهای ورزشی) و هم از مطالبی که نقد آنها باشد پرهیز میکنند تا مخاطب را از دست ندهند. به عنوان نمونه اگر مطلبی در نقد مهران مدیری نوشته شود سایت رادیو فردا آن را رد میکند چون احتمالا نمیخواهد ایرانیانی را که هنوز به این فرد دلبستگی دارند از دست بدهد. اما در رادیو فردایی که رسانهی بدیل دستگاه تبلیغاتی حکومت باشد مهران مدیری به عنوان تبلیغاتچی نظام قابل انتقاد میشود. رادیو فردایی که بدیل دستگاه تبلیغاتی حکومت باشد وقتی مطلبی در مورد راهبردهای این دستگاه نوشته میشود از آن استقبال میکند نه اینکه آن را رد کند. اخبار ورزشی که به وفور در دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلانمی (و رادیو فردا و بیبیسی فارسی) یافت میشود در رسانههای بدیل جایی ندارد مگر در مواردی که ورزش و نظام تمامیتخواه با هم تلاقی میکنند. مالیاتدهندگان بریتانیایی و امریکایی نباید برای انشتار نتیجهی مسابقات لیگ فوتبال ایران که نتایجش در ایران بهسادگی منتشر میشود هزینه بپردازند.
اخبار خنثی
دستگاههای تبلیغاتی برای جذب مخاطب و در عین حال خوراندن مواد مورد نیاز روزانه اخباری را منتشر میکنند که آنها را «اخبار خنثی» مینامند. نمونهی آن میتواند کم شدن تولید موز در دنیا باشد. این خبر هیچ ضرری برای حکومت ولایت فقیه ندارد بلکه گرانی موز در داخل را نیز که واردکنندهاش برادران سپاهی و کارگزار رژیم هستند توجیه میکند. رسانهی مهاجران این خبر را به دلیل توجه مخاطب منتشر میکند اما رسانه ی بدیل خبرهای دیگری مثل صدور حکم غیابی برای مخالفان و هنرمندان در خارج کشور یا ترور مخالفان و اعتراضات کارگری را اولویت میبخشد. اما اخبار کم و زیاد شدن تولید موز در دنیا هم در سایت رادیو فردا منتشر میشوند و هم در سایتهای سپاه پاسداران. معلوم نیست چرا مالیاتدهندگان امریکایی باید برای انتشار این گونه اخبار هزینه کنند.
بخش محذوف
رسانهی مهاجران کاری به بخشهای محذوف ندارد بلکه مهاجران اقتصادی و نیازهای آنها بیشتر مورد توجه آن است اما رسانهی بدیل باید صدای بخش محذوف در داخل و خارج باشد حتی اگر این امر در مواردی تعداد بازدیدکنندگان را افزایش ندهد. اخبار مربوط به کشته شدن بهاییان یا بستن مغازههای آنها ممکن است کمتر از اخبار نتیجهی تیم والیبال دیده شود اما در اولویت رسانهی بدیل قرار دارد. رسانهی بدیل همچنین به داوری ارزشی میان حذفشدگان نمیپردازد و یکی را بیشتر و دیگری را کمتر مورد توجه قرار نمیدهد. بیبیسی فارسی و رادیو فردا و دیگر رسانههای دولتی که از مالیات شهروندان آلمانی و فرانسوی و بریتانیایی و امریکایی تغذیه میشوند عمدتا صدای جریانهای چپ و اسلامگرا (مخالف خامنهای اما نه مخالف اسلامگرایی) هستند. شما فهرست مهمانان و تحلیلگران و نویسندگان یادداشتهای بیبیسی فارسی و رادیو فردا را در طول یک ماه تهیه کنید. خواهید دید که چه جریانهایی حضور بیشتری دارند (اصلاحطلبان مذهبی و مارکسیستها). سردبیران این رسانهها میگویند در سمت مقابل افرادی وجود ندارند که بتوانند تحلیل کنند و استانداردهای آنها را رعایت کنند اما این موضوع از اساس بیپایه است. آنها نمیخواهند طرفهای مقابل را ببینند. در این میان مالیات شهروندان بریتانیایی و امریکایی هزینهی تبلیغات ضد اسرائیلی و ضد امریکایی در این رسانهها میشود بدون آنکه در همهی موارد صدای مقابلی در برابر آنها گذاشته شود.
فقط در حول و حوش مرگ داریوش شایگان به اخبار و گزارشهای بیبیسی فارسی و رادیو فردا نگاه کنید. آنها مملو هستند از بزرگداشت کسی که مروج غربستیزی و آمادهکنندهی فضای فکری برای مبانی فکری جمهوری اسلامی در ایران بوده و در تشییع جنازهاش سخنگوی وزارت خارجه، وزیر اطلاعات سابق و کرباسچی و دهها تن دیگر از مقامات حضور پیدا میکنند. آنها حداقل برای توازن میتوانستند مطلبی در نقد شایگان هم سفارش بدهند که ندادند.
*****
در این میان رسانههایی بودهاند که در یک دوره میان دو کارکرد یادشده رفت و برگشت داشتهاند اما در نهایت جای خود را پیدا کردهاند. به عنوان نمونه بخش فارسی شبکهی اسبیاس (استرالیا) و سایت فارسی آن در یکی دو سال بعد از جنبش سبز بخشی از محتوای خود را به کارکرد رسانهی بدیل اختصاص داده بود اما با فروکش کردن این جنبش به کارکرد سابق خود یعنی رسانهی جامعهی مهاجر بازگشت. بیبیسی فارسی و رادیو فردا هنوز تکلیف خود را روشن نکردهاند: نه رسانههای مهاجراناند و نه رسانه ی بدیل و میخواهند هر دو باشند. اسمی از صدای امریکا در این بحث نیاوردم چون آن رسانه با تبدیل شدن به لابی جمهوری اسلامی در دوران اوباما تیر خلاص به خودش زد و تعطیل کردن آن به سود مالیاتدهندگان امریکایی است.
از: کیهان لندن