آیت الله خامنهای اخیراً در جمع مقامات لشگری و کشوری “اعترافات” بزرگی را به زبان آورده که اگر همین سخن او را مبنا قرار دهیم سه نتیجه زیر از آن حاصل می شود:
یکم: وی بیش از هر کسی خود را محکوم کرده است.
دوم: وی سرنخ هایی برای تشدید فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی بیان داشته است.
سوم: وی دچار پریشانی افکار در ارائه تحلیل و رهنمود درست است.
توضیح اینکه او در جدیدترین سخنرانی با تکرار اتهامات همیشگیاش به امریکا به عنوان کشوری که بدعهد است و “نمی شود به او اطمینان کرد” و با تاکید بر اینکه دشمنی امریکا با جمهوری اسلامی “دشمنی عمیق است”، اعتراف سختی را بر زبان آورد. او گفت: ” انعطاف در مقابل این دشمن – بهخاطر مصلحتسنجیهای موسمیای که خب ما در یک مواردی داریم- تیغ دشمنیِ او را کُند نخواهد کرد، بلکه او را گستاختر خواهد کرد…هر جایی که ما مقداری کوتاه آمدیم، آنها تندتر آمدند.”
اگر اندکی دقت شود آن مقدمه در توصیف امریکا به عنوان کشوری بدعهد که نباید در برابرش کوتاه آمد و این اعتراف که گاه جمهوری اسلامی “مصلحت سنجیهای موسمی” به خرج داده که امریکا را “گستاخ تر” کرده، در تعارض کامل با یکدیگر قرار دارند.
بدون شک یکی از این مصلحت سنجیهای موسمی یا به گفته او “انعطاف در برابر دشمن” را باید فرمان نرمش قهرمانانه دانست. بر کسی پوشیده نیست که اگر نبود این فرمان او به عنوان گشایشی در آغاز مذاکرات هسته ای، مطلقا برجام حاصل نمی شد. فرمان نرمش (انعطاف) او انعقاد نطقه توافقی بود که چه خوب و چه بد به عنوان برجام می شناسیم.
حال اگر این مصلحت اندیشی تیغ دشمنی امریکا را تیزتر و او را گستاخ تر کرده تا جایی که اینک امریکا از برجام خارج و وزیر خارجهاش شروط دوازده گانهای را قرار داده، چرا خامنهای چنان فرمانی را صادر کرد؟ آیا او ذات امریکا را نمی شناخت؟
اگر او مدعی باشد امریکا را نمی شناخته این ادعای او مغایر با سالهای متمادی درس “دشمن شناسی” است. او در همین سخنرانی فهرست بلندی از خصومت ورزیهای امریکا را برشمرد. او گفت: “هیچ نوع معارضهای را شما سراغ ندارید که اینها [امریکا] نسبت به جمهوری اسلامی انجام نداده باشند؛ سازماندهی کودتای نظامی کردند، قومیّتها را تحریک کردند، صدّام را به جنگ با ایران به ایران تحریک کردند؛ در دوران جنگ به انواع و اقسام طُرق از او حمایت کردند، تحریم کردند؛ در سازمان ملل علیه ما اعمال نفوذ کردند؛ تبلیغات شبانهروزی کردند؛ از هنر استفاده کردند؛ از هالیوود استفاده کردند…” او سپس نتیجه می گیرد که “هدف همهی این کارها هم براندازی بود.”
حال اگر او از همه دشمنیهای امریکا با انگیزه براندازی جمهوری اسلامی آگاه بود و می دانست انعطاف [بخوانید نرمش قهرمانانه] امریکا را گستاخ تر می کند، چرا متوسل به چنان “مصلحت موسمی” شد؟ آیا اقتضای این مصلحت موسمی جز این بود که اسلام ناب محمدی (!) حاضر به گفتگو با شیطان بزرگ (!) شد؟
جالب این است که او مثال روشنی را در برابر مخاطبان خود یادآور می شود. او می گوید: “همان رئیسجمهور شریر [جرج بوش دوّم] در مقابل انعطاف هایی که دولت وقت [خاتمی] نسبت به او نشان داده بود، ایران را محور شرارت نامید چون در مقابل او انعطافهایی نشان داده شده بود.”
با این مثال، پرسشی که مخاطب را به تأمل وا می دارد اینکه اگر او چنین رفتاری از امریکا را مد نظر داشت چرا فرمان نرمش قهرمانانه در پروونده هستهای صادر کرد؟ آیا جز این است که او با این سخنش خود را محکوم می کند که اگر رفتار امریکا را می دانستی چرا راه را برای مذاکره با امریکا گشودی؟
نمونه دیگر از “خود محکوم کردن” خامنهای در این سخنرانی آنجاست که وی مدعی است دشمنیها علیه جمهوری اسلامی منحصر به امریکا نیست او می گوید: “این البتّه مخصوص آمریکا هم نیست؛ غربیها عمدتاً همینجور هستند. ما فراموش نمیکنیم که در یک دورهای رئیسجمهور ما [رفسنجانی] که طرفدار نرمش در مقابل غرب و مانند اینها بود، از طرف یک دولت غربی [آلمان] در ماجرای میکونوس به دادگاه احضار شد…اینقدر اینها چشمسفید و پُررو و وقیحند؛ یادمان باشد راه جلوگیری از دشمنیِ این دشمنها، عقبنشینی و انعطاف و مانند اینها نیست.”
اگر چنین است که نباید در برابر دشمنان عقب نشینی کرد چرا هم اینک او را راه برای مذاکره درباره “برجام اروپایی” مفتوح نگه داشته است؟ اگر او اروپایی را همچون امریکا “چشم سفید” و “پر رو” و “وقیح” می داند، چرا هم چنان راه انعطاف و نرمش را در برجام اروپایی مفتوح نگه داشته است؟ مگر او نگفته که “راه جلوگیری از دشمنیِ این دشمنها، عقبنشینی و انعطاف و مانند اینها نیست؟” چرا او فرمان صلابت قهرمانانه صادر نمی کند؟
راه فشاری که خامنهای نشان می دهد
صرف نظر از تناقض آشکاری که در سخنان رهبر جمهری اسلامی دیده می شود، آنچه مهم تر است اینکه وی آشکارا راه تشدید فشار بر جمهوری اسلامی را بر زبان می آورد. او می گوید: “امریکا راحت این معاهدهی بینالمللی [برجام] را به هم می زنند، زیر امضای خودشان می زنند. ما خب در مقابل خیلی از این تحریم هایی که اینها ایجاد کردند اعتراض کردیم امّا یک حرکت عملی قویای انجام ندادیم. حالا شما میبینید که رئیسجمهور آمریکا و وزیر خارجهاش گستاخ و وقیح میآیند طلبکاری می کنند.”
کلامی مصرح تر از این نمی توان یافت که علی خامنهای خود را فاقد ابزار بازدارندگی در برابر امریکا ترسیم می کند. او به وضوح راه تشدید امریکا بر نظام تحت امر خود را بر زبان آورده است. او می گوید: “اگر می خواهید کاری کنید که امریکا دشمنی نکند، خیلی خب، راهش را پیدا کنید.” اما او هیچ راهی را پیشنهاد نمی دهد. او دیگر به پیشواز تحریمها نمی رود. او دیگر تحریمها را نعمت نمی داند. او دیگر چاره را در دور زدن تحریمها نمی بیند. او دیگر همچون بار گذشته این امید را القا نمی کند که جمهوری اسلامی از نظر اقتدار و قدرت در شرایط بدر و خیبر است.
با همه این اعترافات سختی که بر زبان رهبر جمهوری اسلامی گفته شد او سطح سخن با مخاطبان خود را که همگی از مقامات برجسته کشوری و لشگری هستند، چنان نازل می کند که با تشبیه امریکا به شخصیت کارتونی “تام” در کارتون تام و جری می گوید «همه» اقدامات آمریکا در این ۴۰ سال «شکست خورده» و مانند «گربه معروف داستان تام و جری باز هم شکست خواهد خورد».
نتیجه:
به شرحی که گفته شد تنها با مراجعه به یک سخنرانی خامنهای روشن می شود که وی به شدت دچار پریشانی افکار شده و انسجام منطقی را در تحلیلهای و رهنمودهای خود از دست داده است. در نتیجه، او گاه سخنان به شدت نکات متناقضی را مطرح می سازد که بیش از همه خود را محکوم می کند.
او در ابن سخنرانی با اشاره به سه دولت رفسنجانی، خاتمی و روحانی ادواری را مثال آورده که جمهوری اسلامی در برابر دشمنش نرمش و انعطاف به خرج داده ولی نتیجه معکوس گرفته است. بیان او به گونهای است که این دولتها دچار اشتباه محاسباتی در برابر دشمن شده و تن به نرمش داده اند در حالی که گویا او از یاد برده که در تمام این ادوار او با اختیارات مطلق در رأس نظام بوده و در آخرین مورد او خود فرمان «نرمش قهرمانانه» را صادر کرده بود.
از: رادیو فردا