حدود دو دهه پیش، روزی که علیاکبر ولایتی شکلگیری و گسترش نهادهای غیردولتی و به عبارتی جامعۀ مدنی را تهدیدی امنیتی علیه جمهوری اسلامی توصیف کرد؛ تحلیلگران حوزۀ جامعهشناسی سیاسی از بیم آیندۀ کشور بر خود لرزیدند!
حدود دو دهه پیش، روزی که علیاکبر ولایتی شکلگیری و گسترش نهادهای غیردولتی و به عبارتی جامعۀ مدنی را تهدیدی امنیتی علیه جمهوری اسلامی توصیف کرد؛ تحلیلگران حوزۀ جامعهشناسی سیاسی از بیم آیندۀ کشور بر خود لرزیدند!
شکلگیری زنجیرهای توانمند و پرقدرت از نهادهای مستقل و خوداتکاء غیردولتی و یا همان اقتدار جامعه مدنی، در کنار دیگر کارکردهای مشکلگشایش، به وقت اختلال در کارکرد دولت و هجوم تهدیدهای خارجی، به عنوان سپر جامعه عمل میکند و آن را در مقابل ظهور وضعیتهای هرجومرجگونۀ داخلی و طمع بیگانگان محفوظ میدارد.
بنابراین، جامعۀ تودهوارِ فاقد نهادهای مدنی و سیاسی پرقدرت و فراگیر، عملاً جامعهای بیدفاع در مقابل تهدیدهاست و به هنگام بروز بحران، سپری برای پس راندن آن ندارد.
بدین ترتیب، سخن ولایتی خواسته یا ناخواسته سرانجامی جز تضعیف و کنترل و انحلال نهادهای مدنی و احزاب سیاسی تازه پا و در نتیجه سپر انداختن جامعه در برابر تهدیدهای آتی نداشت. این روند بخصوص بعد از اعتراضات مربوط به انتخابات سال ۸۸ صورت فاجعه آمیزی به خود گرفت و همۀ نهادهای مدنی و سیاسی مستقلی که طی سالها پیگیری و تلاش و به واقع با خون جگر خوردن کنشگران اجتماعی در حال نضج و بالندگی بودند؛ عملاً منهدم و معدوم شدند.
در آن هنگام، شاید طیفی که به جانِ سازمانهای مدنی و سیاسی افتادند؛ احساس ظفرمندی هم میکردند؛ غافل از اینکه به زودی تهدیدهایی سر بر میآورد که جز با حضور فعال احزاب فراگیر و سلسلۀ توانمندی از نهادهای مدنی امکان مهار آنها نیست.
اینک نابسامانیها از هر سو سر بر آوردهاند. احزاب سیاسی فراگیر و متنفذ و شبکهای از سازمانهای غیردولتی برای کنترل این نابسامانیها و هدایت افکار عمومی در کشور وجود ندارد. چهرههای توانمند عموماً منفرد و منزویاند و امکان بازی مؤثری ندارند. برخی از آنها میکوشند با صدور بیانیه و یا اظهارنظرهای هشدارآمیز، خود را تأثیرگذار نشان دهند؛ اما روشن است که بدون تشکیلاتی امن و استوار، دایرۀ تأثیر این نوع تلاش ها بینهایت محدود و تقریباً هیچ است.
اینک در این وضع بیدفاع و برهوتگونه که برای بسیاری از کشورها و نیروهای شناخته شده و شناخته نشدۀ خارج از کشور سخت وسوسه انگیز شده است؛ «چه باید کرد؟» این پرسش گویا سنگین تر از توان امثال ماست! لاجرم باید پرسید «چه میشود؟»
برای کسانی که با صداقت و راستی و تمام توان کوشیدند تا راهی به اصلاح آرام و تدریجی و بدونخشونت در این جامعه بگشایند؛ آیا پرسشی دردمندانهتر و تراژیکتر از این هم وجود دارد؟
از: ایران امروز