جواد مفرد کهلان: منظور از دیوان (دیوان مازندران و دیوان دژبهمن) همان آشوریان بوده اند

دوشنبه, 24ام دی, 1397
اندازه قلم متن

منظور از دیوان (دیوان مازندران و دیوان دژبهمن) همان آشوریان بوده اند

 

دو معنی هندواروپایی و سامی واژۀ دیو

واژۀ دیئِو dyeu در زبانهای هندواروپایی به معنی درخشیدن آمده است. کلمۀ یول اروپایی در معانی  جشن خدای درخشان را مأخوذ از آن دانسته اند که منظور از این عید پیشاپیش ماه دی (ماه خدای درخشان)، جشن ایزد خورشید شکست ناپذیر (ایزد مهر) است.

ولی واژۀ دِئو و دیو (مأخذ واژۀ دیوان/دیپان) در زبانهای سومری و سامی به معنی دانش است و آن یاد آور آشوریان صاحب کتابت است که قرنها مادها (مغان) را غارت میکرده اند و از این روی دیوان شرور صاحب کتابت به شمار آمده اند که نوشتن را به ایرانیان یاد داده اند. در کتاب پهلوی زند وهومن یسن به صراحت سرزمین آشور به مرکزیت دوان (محل کتابت و اداره، موصل-نینوا) مقر دیوان به شمار رفته است. در روایات حماسی ایرانی هم آشوریان در رابطه محاصره کیکاوس (خشثریتی) در شهر آمل مازندران و شکست خوردنشان در آنجا و نیز کشتار شدن دیوان دژ بهمن (نینوا) توسط  کیخسرو (کیاخسار، هوخشتره) تحت نام دیوان معرفی شده اند.

فردوسی گوید: تو مر دیو را مردم بد شناس. در مورد بیرحمی هزار سالۀ آشوریان هم گفته شده است (پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ۱۱۵) : از خصایص آشوری‌ها بی رحمی و شقاوت آن‌ها نسبت به دشمنان بود. علت آن را باید دو چیز دانست، آشوری‌ها اعتقاد داشتن بی‌رحمی و شقاوت با دشمنان مورد رضایت خداوند است و ثواب دارد، چنانچه یکی از پادشاهان آشور به دست خود اسرا را کور می‌کرد و این کار را مورد پسند خدایان می‌دانست. آشوری‌ها چون جمعیت کمی داشتند برای از دست ندادن سرزمین‌های تحت حاکمیتشان که بعدها وسعت زیادی پیدا کرد متوسل به کارهایی می‌شدند که ملل مغلوب را ضعیف و در برخی موارد نابود می‌کردند.

فردوسی گوید: تو مر دیو را مردم بد شناس. در مورد بیرحمی هزار سالۀ آشوریان هم گفته شده است (پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ۱۱۵) : “از خصایص آشوری‌ها بی رحمی و شقاوت آن‌ها نسبت به دشمنان بود. علت آن را باید دو چیز دانست، آشوری‌ها اعتقاد داشتن بی‌رحمی و شقاوت با دشمنان مورد رضایت خداوند است و ثواب دارد، چنانچه یکی از پادشاهان آشور به دست خود اسرا را کور می‌کرد و این کار را مورد پسند خدایان می‌دانست. آشوری‌ها چون جمعیت کمی داشتند برای از دست ندادن سرزمین‌های تحت حاکمیتشان که بعدها وسعت زیادی پیدا کرد متوسل به کارهایی می‌شدند که ملل مغلوب را ضعیف و در برخی موارد نابود می‌کردند.”

چنکه مملکت عیلام پس از انقراض آن توسط آشوربانیپال به صورتی در آمده بود که حزقیل یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل آن را از کثرت کشتار و غایت خرابی به گورستان تشبیه کرده‌است.

کتیبه آشور بانیپال در باره فتح و نابودی عیلام چنین می‌گوید:

تمام خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را با توبره به آشور کشیدم، و در مدت یک ماه و یک روز کشور عیلام را با همه پهنای آن، جاروب کردم. من این کشور را از چارپایان و گوسپند، و نیز از نغمه‌های موسیقی بی‌بهره ساختم و به درندگان، ماران، جانوران و آهوان رخصت دادم که آن را فرو گیرند.

کلاهخود نوک تیز لشکریان آشوری (دیوان) می توانست ایشان را نزد ملل مغلوب و زیر دست به صورت دیوان شاخدار متجلی سازد.

نابودی ابرقدرت جبّار آشور توسط کیاخسارو (کیخسرو)

هرودوت پدر تاریخ از لشکرکشی دو مرحله ای کیاخسارو به آشور خبر می دهد که می دانیم این نبرد در آن زمان صورت گرفته است که آشوریان در جبهۀ جنوب در جنگ خانمان سوزی با اکدیان (بابلیان) بوده اند؛ بنابراین احتمال دارد که کیاخسارو از سوی بابلیها ترغیب به این حمله شده باشد. در خبر هرودوت از نحوۀ حملۀ اول کیاخسارو به آشور اطلاع چندانی به دست نمی آید؛ ولی از مقابلۀ متون روایات ملی شاهنامه و اوستا و دیگر منابع یونانی و کتیبه های آشوری و بابلی تصویر نسبتاۀ روشنی را از حملات کیاخسارو به آشور را می توان ارائه نمود. هرودوت در این باب روایت شایع ایرانی را مبنی بر کشته شدن فرائورت (فرود، سیاوش، پدر کیاخسارو) در جنگ با آشور ذکر می نماید که اساس درستی نداشته است، ولی چنانکه اشاره شد این روایت شایع جا افتاده ای بوده است؛ چه شاهنامه نیز از کشته شدن فرود (فرائورت) در جنگ با آشور، به صورت کشته شدنش درپای دژ بهمن (نینوا)، در حوالی شهر اردبیل (شهر ثروت و رفاه، منظور نینوا) خبر می دهد. اما به هر حال روایت هرودوت و خبر شاهنامه در باب کشته شدن فرائورت (فرود، سیاوش) در نبرد با دیوان دژ بهمن (آشوریان سنگر گرفته در حصار شهر نینوا) درست نبوده است؛ چه شاهنامه وکتب پهلوی و اوستا جای دیگر که فرائورت (فرود) را تحت نام سیاوش (دارندۀ اسب سیاه) ذکر می کنند به صراحت کشته شدن وی را در سمت کنگ دژ سیاوش یعنی شهر گنجۀ اران ذکر نموده و قاتل وی را افراسیاب دوم (مادیای اسکیتی) معرفی می کنند که متحد آشور و داماد پادشاه سفاک آشوری آشوربانیپال (۶۳۱- ۶۶۸ پیش از میلاد) بوده است. در واقع هرودوت نیز در جای دیگر ابراز می دارد که در این عهد نبرد سختی بین مادها و سکائیان تحت فرماندهی مادیای اسکیتی (افراسیاب دوم) در حوالی شهر گنجۀ اران در گرفت و مادها شکست سختی خورده و مقام فرماندهی بر آسیا را از دست دادند. بنابراین باید حملۀ دو مرحله ای کیاخسارو (کیخسرو) را از نبرد مادها با اسکیتان (سکائیان پادشاهی شمال دریای سیاه) متحد آشور در جنوب کوهستان قفقاز که در عهد فرائورت (فرود) اتفاق افتاده، جدا نمود؛ گرچه مطابق اوستا نبرد اول کیاخسارو با آشوریان نیز در مقابل متحدان سکایی آنها بوده است؛ ولی این بار در مقابل دیگر سکائیان متحد آنها یعنی کیمریان کردوخی (ساخوها) که در شمال آشور توطن داشته و تحت نسلط آشوریان بوده اند. چون اوستا صریحاٌ می گوید که “توس دلیر در گذرگاه خشتروسئوک (کشور سکاها، منظور کردستان) با پسران دلیر ویسه (یعنی مردم مارسمّی پرست، کردوخیان) نبرد نمود و تورانیان کردوخی شکست یافتند” و از لحن دوستانه اوستا نیز برمی آید آنان بعد از آن در شمار قبایل و سپاهیان ماد در آمده و در ویرانی آشور دست بالا داشته اند. بنابراین چگونگی حملۀ دو مرحله ای کیاخسارو به آشور و متحدان سکایی آنان روشن است گرچه شاهنامه حمله اول کیاخسارو را به آشور را در آن اوانی قرار می دهد که هنوز کیاخسارو به طور رسمی به سلطنت برگزیده نشده بوده و چنانکه اشاره شد آن از سوی دیگر با نبرد فرائورت (فرود) با سکائیان پادشاهی (اسکیتان شمال دریای سیاه) در هم آمیخته شده است. به هر حال داستان حمله به پایتخت آشور (دژ بهمن، نینوا) در شاهنامه به طور مفصل ذکر گردیده، که ما آن را از گزارش اوستایی جلد دوم یشتهای پورداود در اینجا می آوریم: “تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیّار تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو (حافظ) پس از چندی خبر کشته شدن سیاوش (فرائورت) در توران به ایران رسید سراسر کشور در ماتم و سوگواری نشست. آتش کین در دلها زبانه کشید. رستم که سیاوش را پروریده بود از پی کینخواهی برخاست سودابه زن کیکاوس (منظور الهه آتش اران) را که سبب مهاجرت سیاوش شده بود، کشت. پس از آن با پسرش فرامرز به توران زمین روی نهاد. سرخه پسر افراسیاب و پیلسم برادر پیران در این جنگ کشته شدند. افراسیاب شکست دیده از میدان روی برتافت. از بیم اینکه مبادا کیخسرو (پسر سیاوش) به دست ایرانیان افتد به پیران گفت که اورا بکشد. اما پیران اورا نکشت و به آن طرف دریای چین آرام داد. رستم متدرجاٌ ممالک توران را فراگرفت. ولی چون پادشاه بی فر و گناهکاری مثل کاوس شهریار ایران بود. در نیکبختی و خوشی بروی ایرانیان بسته شد.خشکسالی و قحطی همه را به ستوه آورده بود. شبی سروش، گودرز (سپیتمه جم پدر زرتشت) را به خواب امده بدو گفت که چارۀ درد ایران در این است که کیخسرو پسر سیاوش را به ایران آورند و جز گیو (پهلوان، منظور بردیه زرتشت) پسر تو کسی این کار را نتواند ساخت. گیو به امر پدرش گودرز رهسپار دیار توران شد. پس از چندی تفحص به تفصیلی که در شاهنامه مندرج است کیخسرو را پیدا کردهذ و با مادرش فرنگیس (دختر افراسیاب) به ایران آورد. اما کیخسرو پس از ورود به شاهی برگزیده نشد. زیرا توس با سران دیگر همداستان نبود و می خواست که فریبرز (نگونبخت، در اصل همان فرود ، فرائورت) پسر کیکاوس جانشین پدر گردد، نه کیخسرو نوۀ کیکاوس که از طرف مادر به افراسیاب تورانی منسوب بود. گیو در این مناقشه به توس گفت که تاج و تخت ایران به کسی می رسد که دارای فر ایزدی باشد وگر نه با بودن تو چرا کیقباد را از البرز آورده و پادشاهی بدو برگذار کردیم:

ترا گر بدی فّر و رأی درست /       ز البرز شاهی نبایست جست….

کسی را دهد تخت شاهی خدای / که با فر و برز است و به هوش و رأی

پس از گفتگوها و پرخاشها قرار شد که فریبرز و کیخسرو به اردبیل (در اصل نینوا) رفته دژ بهمن (نینوا) را که مقر اهریمن بوده، تسخیر کنند و هرکدام که به گرفتن آن قلعه کامیاب گشت، پادشاه شود. نخست فریبرز با توس (منظور کورش دوم یا توشپای کیمری) لشکر کشیده، به تسخیر دژ بهمن رفتند. چون به نزدیک قلعه رسیدند، زمین همچو آتش بردمید و بدن در میان زره بسوخت . در مقابل گرما تاب نیاورده برگشتند و یقین کردند که کسی در مقابل جادوی اهریمنی تاب چنین گرمای سوزان را نخواهد داشت. پس از آن کیخسرو با گودرز و سپاهیان به سوی دژ بهمن شتافتند. چون کیخسرو به نزدیک دژ بهمن رسید در نامه ای ستایش و درود خداوند نوشته، آن را به نیزۀ بلندی بست و به گیو گفت یزدان را یاد نموده، این نامه را به دیوار دژ نه، وفتی که نامه به دیوار دژ نهاده شد خروش از دشت و کوهسار برخاست. جهان تیره و تار شد. پهلوانان جایی را نمیدیدند. کیخسرو اسب سیاه خود را بر انگیخته، به یاران خود گفت که دژ را تیر باران کنند. گروهی از دیوهای قلعه (آشوریان) هلاک شدند. وزان پس یکی روشنی بردمید شد آن تیرگی سربه سر نا پدید در دژ نمودار گشته کیخسرو داخل دژ شد. یکی شهر دید اندر آن دژ فراخ پر ازباغ و میدان و ایوان و کاخ در آنجا که آن روشنی بر دمید شد آن تیرگی سر به سر نا پدید به فرمود خسرو بدانجایگاه یکی گنبدی تا به ابر سیاه درازا و پهنای او ده کمند به گرد اندرش طاقهای بلند زبیرون چو نیم از تگ و تازی اسب بر آورد به نهاد آذرگشسب نشستند گرد اندرش موبدان ستاره شناسان هم بخردان کیخسرو پس از یک سال به نزد پدر بزرگش کاوس بر گشت و همه دانستند که فر ایزدی یار ویاور اوست. وی را به شاهی بر گزیدند.” پیداست که ایجاد آتشکدۀ آذرگشسب که در کوهپایۀ سهند و کنار شهر رغۀ آذربایجان قرار داشته است ربطی با ویرانی دژ بهمن (نینوا، یعنی شهر ثروت و برکت) نداشته است و بتکده ای هم که در جوار دریاچۀ اورمیه توسط کیخسرو ویران شده همان شهر رؤسا (خرابه های بسطام نزدیک خوی) بوده است که توسط رؤسای دوم پادشاه اورارتویی برای اسکان اورارتوییان در خاک مادها ساخته شده بود.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.