بازی دشوار ظریف در چند نقش ناسازگار

دوشنبه, 20ام خرداد, 1398
اندازه قلم متن

در شرایطی که فشارهای خارجی بر یک کشور تشدید می‌شود، انتظارات از دستگاه دیپلماسی بالاتر می‌رود، کارکنان این بخش زیر ذره بین قرار می‌گیرند و اصطکاک میان آن با دیگر نهادها و سازمان‌های درون حکومت نیز افزایش می‌یابد. در این شرایط به کمتر وزیر خارجه‌ای کارت سفید می‌دهند یا او را از حملات مصون می‌دارند اما او و دستگاه تحت نظرش می‌توانند اصول حرفه‌ای کار خود را حفظ کنند اگر مدیران عالی رتبه نخواهند به هر قیمتی شغلشان را حفظ کنند.

بهترین دوران ظریف در وزارت خارجه در دوران مذاکرات اتمی بود که علی‌رغم حملات «دلواپسان» او با گشاده‌دستی تیم اوباما که گاه به خامی و بلاهت می‌رسید (مثل واگذاری بازدید از تاسیسات پارچین به خود جمهوری اسلامی) و تلاش بی وقفه‌ی آن تیم برای به نتیجه رسیدن این مذاکرات در مقام دیپلمات قرار گرفته بود، در حالی که نظام جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت و راهبردهایش اصولا نمی‌تواند دیپلمات داشته باشد.

در آن دوره اصلاح‌طلبان او را به مقام امیرکبیر و مصدق هم ارتقا دادند بدون توجه به این که اراده‌ دولت اوباما و حدود دو دهه امتیاز کار در نیویورک که در جمهوری اسلامی به هر کسی داده نمی‌شود (کار کردن او با دولت‌های مختلف از رفسنجانی و خاتمی تا احمدی‌نژاد) و نه مهارت‌های دیپلماتیک، ظریف را در چنین موقعیتی قرار داده بود.

وقتی یک کشور منکر یا ناقض دائمی پیمان‌های بین‌المللی است، نهادهای بین‌المللی را ابزار دست توطئه‌گران («صهیونیست‌ها») معرفی می‌کند، با دنیا با زبان تروریسم و محو کردن کشورها از روی نقشه سخن می‌گوید و نظامیان روابط منطقه‌ای آن را اداره می‌کنند، دیگر جایی برای دیپلماسی باقی نمی‌ماند و دیپلماسی به نمایشی کمدی و بی‌تاثیر تبدیل می‌شود. دستگاه رسمی دیپلماسی در چنین وضعیتی یک بازار مکاره است که در آن همه‌ امور نامربوط و تا حدی مربوط دیده می‌شود و آمیخته است با تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک به اضافه‌ جاه‌طلبی‌ها و پیگیری منافع شخصی.

کار دشوار ظریف در دوران تحریم‌های ترامپ ناشی از شکست برجام، فشارهای بی‌سابقه‌‌ اقتصادی، و ناکارآمدی ساختار وزارت خارجه است که سفرا و معاونان و مدیران کل آن عمدتا بر اساس امتیازدهی به روحانیون و مقامات سیاسی تعیین شده‌اند و نه شایستگی‌های حرفه‌ای. در چنین شرایطی وزیر خارجه مجبور است چندین نقش را با هم ایفا کند، از وزیر تا مسئول ناسزاگویی در فضای بین‌المللی، و از تبلیغاتچی تا استاد حقوق بشر.

وزیر «بخشی از امور خارجه»

وزیر امور خارجه در جمهوری اسلامی همیشه وزیر بخشی از امور خارجه بوده است. وزارت اطلاعات، رهبر و دستگاه رهبری، سپاه، و حتی نهادهای تبلیغاتی مذهبی به موازات وزارت خارجه در روابط خارجی کشور سیاستگذاری و تصمیم‌گیری داشته‌اند. نمایندگان خامنه‌ای خارج از کشور حتی قدرتی فراتر از سفرا داشته‌اند. این موضوع مایه‌ تنش میان رییس دولت و رهبر و نهادهای تحت نظرش (مثل دور زدن احمدی‌نژاد در مذاکرات اتمی) یا تنش میان رییس دولت و وزیر خارجه‌اش (مثل منوچهر متکی و محمود احمدی‌نژاد) بوده است. ظریف از این جهت استثنا نبوده است.

در اوج تنش میان جمهوری اسلامی و اتحادیه اروپا بر سر موضوع برجام این ظریف نیست که به اروپا سفر می‌کند. کمال خرازی، رییس شورای راهبردی روابط خارجی ایران در سفر به فرانسه می‌گوید «فرصت دو ماهه فرصت خوبی برای اروپا است تا با تسریع اجرایی کردن اینس‌تکس کندی اقدام گذشته خود را جبران و از مرگ برجام جلوگیری کند.»

این ضرب‌العجل دو ماهه را نه وزارت خارجه بلکه دستگاه رهبری اعلام می‌کند و البته به سرعت با رد اتحادیه‌ اروپا مواجه می‌شود. اگر در این موضوع با کارشناسان وزارت خارجه مشورت می‌شد، آن‌ها که اتحادیه‌ اروپا را می‌شناسند حتما به مقامات بالاتر می‌گفتند که اتحادیه این امر را رد خواهد کرد. البته ممکن است این پیشنهاد فقط برای رد شدن، داده شده باشد که آن هم موید آشفتگی در دستگاه دیپلماسی است.

کسی اگر در چارچوب وظایف و ماموریت دستگاه‌ها به این موضوع نگاه کند، خواهد پرسید که خامنه‌ای چرا کمال خزاری را برای مذاکرات به فرانسه می‌فرستد؟ مگر ایران دو وزیر خارجه دارد؟ آیا بیش از این می‌توان یک وزیر خارجه را تحقیر کرد؟ ظریف این حرکت او را چگونه برای خود توجیه می‌کند؟ او بعد از نادیده گرفته شدن در دیدار بشار اسد از تهران استعفا داد اما در این مورد واکنشی نشان نداد. آیا می‌شود در برخی موارد وزیر «بخشی از امور خارجه بود» و اعتراضی نکرد و در دیگر موارد نبود و اعتراض کرد؟

تبلیغاتچی نظامیان

ایران نه تنها یک وزیر خارجه ندارد، بلکه حتی چند وزیر خارجه‌اش نیز با هم تقسیم کار روشنی ندارند و هر یک برای حفظ شغل خود باید به اقدامات غیر معمول دست بزند. ظریف برای کاهش اصطکاک‌ها میان وزارت خارجه و سپاهیان گهگاه مجیز نظامیان را نیز می‌گوید و تلاش می‌کند آن‌ها را محبوب و قدرتمند نشان دهد: «اگر آمریکا در تنگه هرمز دیوانگی کند، با سپاه پاسداران طرف خواهد شد.» در یک کشور عادی طرف صحبت دیگر کشورها وزارت خارجه است و نه نیروی نظامی.

در یک دوره او به خاطر سخنانی که در مورد قدرت نظامی ایالات متحده گفته بود، مجبور بود رفتارهایی داشته باشد تا آن‌ها را ماله‌کشی کند. او چندین‌بار با سرداران سپاه ملاقات کرد و عکس یادگاری خود را با آن‌ها منتشر کرد تا دلشان را به دست آورد. «استاد حقوق بشر» ما برای نگهداری شغل آب‌رفته‌ خود مجبور است همان‌ها را که در کارش دخالت می‌کنند، ستایش و تقدیر کند. تحریم‌ها نشان داد که تفاوتی میان فرمانده سپاه قدس و «استاد حقوق بشر» جمهوری اسلامی در مواضع ضد آمریکایی و نقض منافع و امنیت ملی نیست.

استاد مغالطه‌گری

ظریف که خود را استاد حقوق بشر معرفی کرده، می‌گوید: «در نظرسنجی جدید دانشگاه مریلند، محبوبیت من به زیر ۵۰ درصد سقوط کرده است و محبوبیت قاسم سلیمانی از ۷۰ درصد به ۹۰ درصد ارتقا یافته است و این یعنی مردم ایران گزینه مقاومت را برگزیده‌اند و از شرایط پیش آمده ناراضی نیستند.» او نمی‌گوید که این نظرسنجی در ایران و تحت نظارت دستگاه‌های نظامی و امنیتی انجام می‌شود (تحت عنوان ظرفیت محلی) و بعد بر اساس قراردادی با یکی از اعضای مرتبط با لابی جمهوری اسلامی در دانشگاه مریلند با نام این دانشگاه منتشر می‌شود.

مجری این نظر سنجی‌ها نهادی ناشناخته در داخل ایران است. موسسه‌ «ایران پل» که ادعا می‌کند این نظر سنجی‌ها را انجام می‌دهد بسیار شبیه به سازمان‌های مخفی عمل می‌کند. در وب‌سایت این موسسه حتی نام یک مدیر و محقق به چشم نمی‌خورد و ناظران هیچ راهی برای سنجش ظرفیت علمی آن ندارند. اعداد و ارقامی که ظریف می‌دهد به احتمال زیاد همه در آشپزخانه‌ سپاه قدس و بیت یا وزارت اطلاعات آماده و پخت و پز شده است. در ارتباط وثیق این موسسه با حکومت کافی است به این نکته اشاره کنم که اطلاعاتی که ظریف در مورد نظرسنجی فوق می‌دهد هنوز در وب‌سایت این موسسه منتشر نشده است. ظریف پیش از انتشار عمومی نتایج این نظرسنجی چگونه به آن دسترسی داشته است؟ فراتر از آن مشخص نیست «استاد حقوق بشر» با کدام منطق از محبوبیت (به فرض صحت) یک نظامی به رضایت مردم از شرایط موجود می‌رسد.

در چنین شرایطی هیچ دولت خارجی وزیر خارجه و همکارانش را جدی نمی‌گیرد مگر آن که مطمئن شود آن‌ها علاوه بر نظر رییس دولت، نظر سپاه و رهبر و دستگاه رهبری را نیز نمایندگی می‌کنند. چنین اطمینانی برای دول خارجی بسیار دشوار است و از این جهت کمتر نظرات وزارت خارجه در مجامع بین‌المللی جدی گرفته می‌شود.

مسئول ناسزاگویی در فضای بین المللی

ظریف بعد از سه دهه اشتغال در حوزه‌ی سیاست خارجی باید این نکته را یاد گرفته باشد که دیپلمات‌ها بر خلاف مقامات یا فعالان سیاسی ناسزا نمی گویند تا احتمال مذاکره از میان نرود. اما او آن چنان از تبخیر شدن تنها دستاوردش در دوره‌ی سی ساله‌ی کار در وزارت خارجه (برجام) عصبانی است که از هیچ ناسزایی نسبت به مقامات دولت ترامپ فروگذار نمی کند. او در حقیقت نشان می دهد که مقامات جمهوری اسلامی هر چند در دوره‌هایی اندکی خویشتنداری نشان دهند به همان قشر اجتماعی‌ای تعلق دارند که اعضای کمیته و لباس شخصی‌ها و بسیجی‌هایی که شهروندان ایرانی را در خیابان و محله برای عدم اطاعت از دستورات خود مورد ناسزاگویی قرار می دهند.

استفاده از کلماتی از جنس «لات»، «زباله»، «قصاب» و «جنایتکار جنگی» در شان و حیطه ی کاری وزیر خارجه (حتی یک کشور یاغی) نیست. البته وقتی رهبر جمهوری اسلامی مدام به مقامات و دیگر دولت‌ها ناسزا می گوید از وزیر خارجه‌ی این رژیم انتظاری بیش از این نمی رود. ناسزاگویی با دروغگویی یک تفاوت جدی دارد. مقامات دیپلماتیک کشورهای اقتدارگرا و غیر دمکراتیک مدام دروغ می گویند (ظریف هم یکی از آنهاست) و دولت‌های دیگر در عرف بین الملل دروغگویی آنها را درک می کنند. این دروغگویی مانع از انجام وظایف آنها نیست. اما ناسزاگویی مانع از انجام وظایف آنهاست. نمی شود به سازمان ملل یا رئیس جمهور یک کشور ناسزا گفت و بعد روز بعد با دبیر کل آن یا همکاران وی ملاقات کرد.

از: ایران اینترنشنال


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.